(بسم الله الرحمن الرحیم)
مدتی
پس از حملات تروریستی در پاریس مشخص شد، یهودیان فرانسه از این فاجعه
باخبر بودند؛ اتفاقی که مشابه آن، ۱۴ سال پیش در ۱۱ سپتامبر رخ داد و
یهودیان شاغل در برجهای تجارت جهانی، در آن روز در محل کار خود حضور
نداشتند.
هنوز 24 ساعت از وقوع
حملات تروریستی پاریس نگذشته بود که خبر رسید جامعه یهودیان فرانسه پیشاپیش
درباره وقوع این حملات مطلع بوده است!
این خبر را پایگاه خبری «تایمز اسرائیل» به نقل از
«جاناتان سیمون سلم» روزنامهنگار فرانسوی مقیم اراضی اشغالی منتشر کرد که
گفته بود، برخی از مقامات امنیتی جامعه یهودیان فرانسه، درخصوص وقوع حملات
تروریستی در شهر پاریس مطلع بودهاند.
در حالی که از یک سو، دستگاههای جاسوسی، اطلاعاتی و
امنیتی فرانسه به خاطر عملکرد ضعیف در شناسایی و خنثیسازی به موقع این
واقعه قبل از وقوع، به شدت زیر سئوال رفتهاند و از سوی دیگر، تروریستهای
تکفیری داعش مسئولیت این حملات را برعهده گرفتهاند، انتشار خبر اطلاع
جامعه یهودیان فرانسه از این ماجرا، ابعاد پنهان دیگری از این فاجعه را
افشا میسازد.
آن چه از ظواهر امر پیداست، رسانهها و مقامات
صهیونیستی همچون حادثه «شارلی ابدو» در 7 ژانویه 2015، درمورد حادثه اخیر
پاریس نیز به دنبال استفاده و بهرهبرداری از آن در راستای مقاصد و اهداف
خود هستند. نشان این مدعا، خط رسانهای است که پس از حمله تروریستی جمعه
شب، از سوی یکی از شبکههای فرانسوی به نام «بیافام تیوی» کلید خورد.
این شبکه در مصاحبه با «دومینیک ریزت» از تحلیلگران
مسائل نظامی، به مقایسه وضع کنونی فرانسه با اوضاع در اراضی اشغالی فلسطین
پرداخت و در این باره گفت: «آنچه اکنون در فرانسه اتفاق میافتد، همان
چیزی است که طی 20 سال گذشته در اسرائیل وجود داشته است».
نکته دیگری که در رسانههای غربی و عبری به چشم
میخورد، اشاره آنها به مالک یهودی «سالن تئاتر باتاکلان» به عنوان یکی از
مکانهای وقوع حمله تروریستی پاریس است. جاناتان سلِم در مصاحبه خود با
پایگاه خبری «تایمز اسرائیل»، این مکان را یکی از تأمین کنندگان مالی
نظامیان صهیونیستی عنوان کرده است.
حتی «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر رژیم صهیونیستی
نیز در کنفرانس خبری که روز گذشته (شنبه) برگزار شد، گفت، اسرائیل اطلاعاتی
درباره افرادی که در بمبگذاری تروریستی پاریس دست داشتهاند، در اختیار
داشته و این اطلاعات را در اختیار فرانسه و سایر کشورهای مرتبط قرار داده
است.
وی سپس مدعی شد، «اسرائیل در مبارزه با «تروریسم
اسلامی» شانه به شانه فرانسه ایستاده است. من به نیروهای امنیتی و اطلاعاتی
اسرائیل دستور دادهام تا به همتایان فرانسوی خود و همتایان خود در سایر
کشورهای اروپایی به هر روش ممکنی یاری رسانند».
نخست وزیر رژیم صهیونیستی در بخش دیگری از سخنان خود
به بهرهبرداری از این حادثه تروریستی پرداخت و گفت، انتظار دارد کسانی
که حملات تروریستی در پاریس را محکوم کردهاند، حمله علیه اسرائیل را نیز
محکوم کنند و سپس با اشاره تلویحی به ناآرامیهای اخیر در کرانه باختری و
قدس اشغالی و انتفاضه سوم فلسطینیها، افزود: «غیرممکن است که بگوییم
تروریستهای بد، تروریستهای خوب. همه تروریستها بد هستند. تروریسم هدف
قرار داد سیستماتیک شهروندان است که هرگز قابل توجیه نیست. تروریسم باید
همیشه محکوم شود. همیشه باید با آن مبارزه کرد».
هر چند این ماجرا به اندازه کافی شوکهکننده است،
اما زمانی که در کنار خبر «تخلیه یهودیان از برجهای تجارت جهانی پیش از
وقوع حادثه 11 سپتامبر» قرار میگیرد، سرنخ از جنایتی را برملا میسازد که
عموما رسانههای غربی همپای دولتمردان متبوع خود سعی در پنهان کردن یا شاید
کتمان کردن آن دارند.
مدتها قبل بود که «کریستوفر بولین» محقق و نویسنده
آمریکایی - که به خاطر تحقیقات گسترده درباره علت و نحوه وقوع حملات 11
سپتامبر شناخته شده است – اظهار داشت، اسرائیل در حملات 11 سپتامبر که منجر
به کشته شدن 2976 نفر و زخمی شدن 6000 هزار نفر شد، دخالت مستقیم داشته
است.
او شواهد بسیاری را برای تبیین اظهارات خود برشمرد
که از مهمترین آنها میتوان به غیبت حدود 4 هزار اسرائیلی و یهودی از محل
کار خود در برجهای تجارت جهانی در روز واقعه اشاره کرد.
به عنوان مثال، بعدها مشخص شد «لاری سیلور استین»
بازرگان آمریکایی – یهودی در تاریخ 24 ژوئیه سال 2001 مجتمع مرکز تجارت
جهانی را به مدت 99 سال کامل اجاره کرد. اما این دو ساختمان با ساختمان های
دیگر فرق داشتند؛ زیرا مملو از مواد سرطان زای اسپستوس «اترنیت» بودند و
باید هزینههای زیادی برای نابودی آنها صرف میشد که تقریبا با هزینه اجاره
این ساختمانها برابری میکرد.
لاری سیلور استین در تشریح دلایل خود برای اجاره این
دو ساختمان میگوید: «احساس میکردم که باید آنها را در اختیار بگیرم».
اما آیا واقعا این توجیه از یک بازرگان موفق و بزرگ قابل قبول است؟ اما علت
این کار زمانی مشخص شد که او در قبال تخریب دو برج مذکور مبلغی بیش از 4.5
میلیارد دلار از شرکت بیمهگذار دریافت کرد.
علاوه بر این، لاری هر روز صبحانهاش را در رستوران
«وندوز اون دی ورلد» در طبقه 107 برج شمالی صرف میکرد، اما صبح روز 11
سپتامبر ترک عادت کرد و دو فرزندش هم که در همین مجتمع کار میکردند، در آن
روز سر کار خود حاضر نشدند.
علاوه بر مورد فوق، به گفته بولین، چند ساعت قبل از
برخورد اولیه هواپیما به ساختمان تجارت جهانی، پیامهایی از طریق «اودیگو»
(سیستم پیامرسانی متعلق به اسرائیل) ارسال شد و درباره وقوع این حادثه
هشدار داد.
«آلکس دیامندیس» مدیرعامل شرکت اودیگو در این باره
گفته بود، مضامین پیامهای ارسالی از این قرار بود که اتفاقی بزرگ قرار است
در زمان به خصوصی رخ دهد و تقریبا بعد از چند دقیقه این اتفاق افتاد. خبر
شرکت اودیگو در روزنامه واشنگتن پست منتشر شد، ولی حتی یکی از روزنامههای
نیویورک به آن نپرداخت.
با توجه به این شواهد مشخص میشود، اسرائیلیها قبل
از وقوع هر دو حمله 11 سپتامبر آمریکا و 13 نوامبر پاریس مطلع بودهاند و
اطلاع از وقوع اتفاقات تروریستی از این دست، دلالت میکند بر دخالت مستقیم
یا غیرمستقیم در این جرائم، که به طور مرموزی دولتمردان و دستگاههای
امنیتی و اطلاعاتی کشورهای هدف یعنی فرانسه و آمریکا سعی در نادیده انگاشتن
آنها دارند و میکوشند این فجایع را به «تروریسم اسلامی» نسبت دهند تا
شاید راه را برای دخالتهای بیشتر خود در منطقه باز کنند.
باز هم پای صهیونیستها در میان است
↧
↧
شگردهای صهیونیستی برای سوءاستفاده از حوادث پاریس
(بسم الله الرحمن الرحیم)
سرکردگان رژیم
صهیونیستی از حوادث تروریستی پاریس در راستای منافع و اهداف سلطهجویانه
خود سوءاستفاده میکنند تا برداشتی متناسب با رویکردهای خود از تروریسم
ارائه دهند.
روزنامه لبنانی الاخبار در مقالهای نوشت: همزمان با هر تحول منطقهای یا
بینالمللی رژیم اسرائیل به دنبال تلاش برای سوء استفاده از آن به نفع
اولویتهای سیاسی و امنیتی خود بر میآید. در همین راستا تل آویو در ابعاد
رسمی و تبلیغاتی به دنبال ترویج مفهوم تطابق جنبشهای مقاومت در فلسطین و
لبنان با گروههای تروریستی و قاتلان انسانهای بیگناه در سوریه و عراق و
لبنان و یمن و اروپا بر آمده است. به نظر میرسد نتانیاهو برجستهترین
شخصیت صهیونیستی است که این مأموریت را دنبال میکند.
بنیامین
نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی گمگشته خود را در حوادث فرانسه یافته
است. وی صاحب اصلی شعاری است که در مناسبتهای متعدد از تریبون سازمان ملل
متحد گرفته تا کنست رژیم صهیونیستی مطرح کرده و مدعی شده شکست دادن گروه
تروریستی داعش و رها کردن ایران و محور آن به معنی پیروزی در یک جبهه و
شکست در جنگ دیگر است.
نتانیاهو همچنین در ادبیات خود تفاوتی بین
گروههای مقاومت فلسطین و جریانهای تروریستی نظیر داعش و القاعده و امثال
آن قائل نیست. وی همچنین همواره سعی میکند بین عملیات انجام شده بر ضد
شهرکنشینان صهیونیست که با هدف آزادسازی اراضی فلسطین دنبال میشود و
عملیات تروریستی که انسانهای بیگناه را هدف قرار میدهد، شباهت ایجاد
کند. اسرائیلیها همزمان سعی دارند خود را به عنوان رژیمی معرفی کنند که
قادر به ارائه خدمات امنیتی به دولتهای غربی در تقابل با تهدیدات تروریستی
هستند. در صحبتهایی که در مورد اطلاعات ارائه شده در خصوص انفجار
هواپیمای روسی مطرح شد، نتانیاهو مدعی شده بود که اطلاعات جاسوسی مرتبط با
مهاجمان به این پرواز را به پاریس داده است. البته آرمانگرایی های تل آویو
فراتر از آن است که این رژیم بخواهد نقش واسطه خدمات اطلاعاتی را بازی
کند،بلکه با این نقش میخواهد دولتهای غربی را به سمت خود بکشاند، تل
آویو معتقد است که این دولت ها باید دیدگاه ها و مواضع خود را بر اساس
موازنه های اسرائیلی ترتیب دهند.
به این ترتیب اسرائیلیها سعی
دارند وانمود کنند اقدامات آنها در اشغال و تجاوز و ادامه شهرک سازی، حق
طبیعی آنها است و در مقابل، اقدامات فلسطینیها در روند مقاومت برای
آزادسازی اراضی شان ، تجاوز و تروریسم به شمار میرود. صهیونیستها حتی پا
را از این مرحله نیز فراتر گذاشته و در گفتمان سیاسی و تبلیغاتی خود علاوه
بر این که مقاومت را مسئول کشته شدن اسرائیلیها در جریان انتفاضه
میدانند، مسئولیت کشته شدن فلسطینیها و غیرفلسطینیها به دست اسرائیلیها
را نیز برعهده مقاومت میاندازند. درست مانند جنایتهایی که اسرائیل در
تجاوز اخیر به نوار غزه انجام داده و جنبش حماس را مسئول شهادت
فلسطینیهایی دانست که با آتش ارتش رژیم اسرائیل کشته شده بودند.
در
بررسی دقیق گفتمان سیاسی اسرائیلیها که بعد از حملات پاریس تکرار میشود،
ملاحظه میکنیم که تلآویو این تحولات را به عنوان فرصتی برای خود میداند
که باید از آن بهره گرفته و در سطوح مختلف سیاسی و امنیتی و تبلیغاتی از
آن به نفع خود بهرهبرداری کند. اسرائیلیها معتقدند که نباید در اشتباهات
سابق گرفتار شوند و یهودیان فرانسه را مستقیماً به هجرت به سرزمینهای
اشغالی دعوت کنند. به همین علت نتانیاهو سعی کرد در دعوت یهودیان به هجرت
به سرزمینهای اشغالی از شدت لحن خود بکاهد.
در همین رابطه نخست
وزیر رژیم صهیونیستی خواستار محکوم کردن شدید تمام "اقدامات تروریستی "شد
که فلسطینیها بر ضد اسرائیل انجام میدهند. وی اصرار داشت این موضوع را رد
کند که شهرکنشینان یا ساکنان صهیونیست اراضی اشغالی کاملاً مسئول عملیاتی
هستند که فلسطینیها انجام میدهند. نتانیاهو معتقد است که تروریسم در این
رابطه مسئول است. وی مدعی است: «تروریسم اسلامی به اسرائیل و دولتهای
دیگر حمله میکند، چرا که به عبارت ساده به دنبال ویران کردن ما است.» وی
حملات صورت گرفته در سرزمینهای اشغالی و دولتهای غربی را حمله به همه
انسانها توصیف میکند، چرا که از دیدگاه وی محکوم کردن و مبارزه با هر
اقدام تروریستی باید به صورت متساوی و بدون تردید صورت گیرد.
روزنامه صهیونیستی هاآرتص بر اساس آمارهای وزارت مهاجرت اعلام کرد که از
آغاز سال جاری میلادی 6 هزار یهودی فرانسوی وارد سرزمینهای اشغالی شدند و
انتظار میرود این آمار تا پایان سال جاری به بیش از 7500 نفر برسد، یعنی
به صورت متوسط رشدی 15 درصدی به نسبت سال 2014 را شاهد خواهد بود. این آمار
در سال گذشته 6988 نفر و در سال 2013 میلادی 3440 نفر بوده است.
در
همین رابطه موشه یعلون وزیر امنیت رژیم صهیونیستی نیز با سوءاستفاده از
حوادث پاریس سعی کرد اقدامات سرکوبگرانه این رژیم بر ضد فلسطینیها را
توجیه کند. وی در این رابطه پیشبینی کرد که دولتهای عربی توازن موجود بین
حفظ امنیت و حفظ حقوق بشر را بعد از حوادث پاریس تغییر دهند. یعلون
میافزاید که دولتهای اروپایی از جمله فرانسه شنود مخفیانه از مردم را
دنبال می کنند و بررسی گذرنامهها و بازرسی در هنگام ورود به اماکن عمومی
را تشدید خواهند کرد. وی توضیح میدهد که در آمریکا نیز تا پیش از حوادث 11
سپتامبر توازنی بین مسائل امنیتی و حقوق بشر مطرح بود. تمامی این اظهارات
مقدمهای بود تا یعلون این نکته را بگوید که دولتهایی که با تروریسم
مبارزه میکنند، چارهای ندارند. بلکه باید برای ایجاد امنیت این رفتار را
از خود نشان دهند.
زیپی لیونی وزیر سابق صهیونیست و از مخالفان
کابینه نتانیاهو نیز همین رویکرد را دنبال میکند. وی مدعی است که دنیا پس
از حوادث پاریس به دو بخش تقسیم میشود. بخش اول قربانیان هستند و بخش دوم
کسانی هستند که ضد دنیای آزاد اعلام جنگ کردهاند. لیونی معتقد است که
مشارکت در غم و اندوه به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه اقدامی که باید در
شرایط کنونی انجام داد، این است که بین حضور در کنار تروریسم با تمامی
شاخهها و افکار و فعالیتهایش یا قرار گرفتن بر ضد آن یک گزینه را انتخاب
کرد و هیچ گزینه وسطی در این میان وجود ندارد.
↧
پنج دروغی که جنبش صهیونیسم به خورد جهانیان داد
(بسم الله الرحمن الرحیم)
موسسات تبلیغاتی رژیم
صهیونیستی از مدت ها پیش ایده بازگشت یهودیان به فلسطین به عنوان سرزمین
موعود را ترویج کرده و مدعی هستند که این موضوع در کتب عهد قدیم نوشته شده
است. آنها در کشورهایی با اکثریت پروتستانتیسم نظیر آمریکا و انگلیس موفق
بودند، چرا که کتاب مقدس اهمیت بالایی در عبادات آن ها دارد.
29 نوامبر سالروز تصویب تجزیه فلسطین در سازمان ملل متحد است. روزنامه
الاخبار لبنان در مقالهای به بررسی راهکار رژیم صهیونیستی از زمان اعلام
موجودیت ننگین خود تاکنون برای جلب توجه افکار عمومی در پی اشغالگری اراضی
فلسطین پرداخته و به تشریح پنج دروغ بزرگی پرداخت که جنبش صهیونیسم در
راستای جلب توجه افکار عمومی از آن بهره می برند.
اول: سرکوب یهودیان در جهان عرب
ابزار
تبلیغاتی رژیم صهیونیستی همواره به دنبال ترویج این دروغ برآمده که
یهودیان در دولتهای عربی قبل از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی در سال 1948
اذیت و آزار میشوند. واقعیت این است که یهودیان
هرگز از قدیمی ترین دوره ها تا قرن بیستم در دولتهای عربی مورد بدرفتاری
قرار نداشتند، بلکه اذیت و آزار آنها در اروپا مطرح بود. این
اتفاقات نیز تنها منحصر به جنبش نازیسم در قرن بیستم نیست، بلکه از زمانی
دنبال می شود که پاپ واتیکان در سال 1555 دستور ضرورت انزوای آن ها را صادر
کرد.
در جهان عرب یهودیان در اوج شکوفایی بوده و مراکز مهمی را از
زمان دولت عباسی در اختیار داشتند. هنگامی که اروپا درهای خود را به روی
یهودیان در سال 1492 بست، یهودیان اندلس به سمت کشورهای عربی گرویدند.
هنگامی که ارتش ناپلئون در سال 1798 به فلسطین حمله کرد، احمد پاشا الجزار
در برابر او مقاومت کرد، و دو یهودی فلسطینی به نام های شاوول فرحی و
فرزندش حاییم به او در مسیر مقاومت کمک کردند.
در سال 1843
کنسولگری های انگلیس در مورد یهودیان دمشق می نویسد که آن ها جزو ثروتمندان
هستند و خانه ای آن ها مانند قصر است. مهم ترین بازرگانان دمشق در آن زمان
خانواده نسیم با نام های مراد و فرحی و رافائل نسیم بودند که در آمد هر
کدام از آن ها یک میلیون و پانصد هزار لیره عثمانی در سال است. کنسولگری
های اروپا در دمشق از اینکه اوضاع تاجران یهودی در دمشق از سطح مالی پادشاه
انگلستان بهتر است، تعجب می کردند. با
این وجود عامل موفقیت جنبش صهیونیسم در شستشوی مغزی دنیای غرب است، چرا که
ملت های اروپایی و آمریکای شمالی عادت داشتند که از آزار و اذیت یهودیان
در اروپا بشنوند و فیلم هایی را در این رابطه دیده و کتاب هایی را در مورد
آن خوانده بودند. آن ها به این ترتیب این آمادگی را دارند که
بلافاصله موضوع آزار و اذیت یهودیان در کشورهای عربی را بپذیرند و قبول
کنند که عرب ها آن ها را به دریا می انداختند.
دوم: دروغ سرزمین موعود
موسسات
تبلیغاتی رژیم صهیونیستی از مدت ها پیش ایده بازگشت یهودیان به فلسطین به
عنوان سرزمین موعود را ترویج کرده و مدعی هستند که این موضوع در کتب عهد
قدیم نوشته شده است. آن ها در این دروغ پردازی نیز بویژه در
کشورهایی با اکثریت پروتستانتیسم نظیر آمریکا و انگلیس موفق بودند، چرا که
کتاب مقدس اهمیت بالایی در عبادات آن ها دارد.
به
این ترتیب حمایت از اسرائیل اساساً از اعتقادات دینی مردم مغرب زمین
سرچشمه میگیرد. ادعاهای مربوط به سرزمین موعود در کتابها و نوشتههای
صهیونیستی از قرن 19 مطرح شده است، اما این مسائل مبتنی بر خیال
پردازیها و اطلاعات غلط و شناخت جزئی مؤلفان این کتابها نسبت به تورات
بوده است. اشاره به بازگشت در کتاب مقدس آمده، اما در مرحله بردگی برای
بابلی ها نوشته شده است، یعنی زمانی که طیطس حاکم روم در فلسطین در سال 70
قبل از میلاد مسیح یهودیان را به عراق تبعید کرد. در این دوره یهودیان
فلسطین تنها 15 درصد از یهودیان جهان را شامل می شدند که در غرب آسیا و
اروپا و شمال آفریقا زندگی می کردند.
به
این ترتیب موضوع بازگشت هیچ ارتباطی به فلسطین کنونی یا یهودیان اروپا در
قرن بیستم ندارد ، چرا که اصلاً آباء و اجداد آن ها هرگز در فلسطین حضور
نداشتند. اساس ادعاهای صهیونیسم در این رابطه مطالب منتشرشده در
روزنامه یهودیان آلمانی با عنوان "دیر اورینت"است. این روزنامه در مقاله
ای تخیلی نقشه ای از مشرق عربی را ترسیم کرده و بخش عمدهای از آن از رود
فرات تا نیل شامل کشورهای لبنان و فلسطین و بخش های وسیعی از سوریه و کرانه
رود نیل در مصر را جزو سرزمین موعود نامیده است. این نقشه 56 سال قبل از انتشار این روزنامه در کنفرانس جنبش صهیونیسم در شهر بازل سوئیس در سال 1897 ترسیم شده بود.
اما
واقعیت تاریخی ارائه شده از سوی کارشناسان و باستانشناسان غربی این است
که یهودیان فلسطین و شرق اردن در 2500 سال پیش 12 قبیله بودند که مناطق
کوهستانی کرانه باختری و منطقه الجلیل در مدت مشخصی زندگی کرده اند. 10
مورد از این قبایل مدتی بعد منقرض شدند و نسب آنها از بین رفت و تنها دو
قبیله در بخش کوچکی از کرانه باختری باقی ماند. اهالی این قبیله ها در بین
همان افرادی بودند که طیطس حاکم روم آن ها را به بابل تبعید کرد و بعدها
فارس ها به آن ها اجازه بازگشت دادند. این در حالی است که یهودیان ساکن
سرزمینهای اشغالی در قرن بیستم آمیختهای مردمشناختی از اروپاییها و
آسیاییها و آفریقاییها و نژادهای دیگر هستند و هرگز نوادگان قبیله یهودا
مستقر در این منطقه نیستند.
سوم: دروغ جنبش مسالمتآمیز
پروپاگاندای
صهیونیسم جهانی همچنین به دنبال ترویج این دروغ برآمدهاند که ملت یهود
تنها به سرزمین تاریخی خود یعنی فلسطین بازگشته است. این در حالی است که
سازمانهای صهیونیستی که این دروغ را ترویج کردند، رویکردهایی استعماری در
اروپا بودند که در سالهای 1897 تا 1900 در اوج استعمار اروپا در جهان
ایجاد شدند. یهودیان اروپایی،
سفیدپوستان را به سمت اشغالگری فلسطین گرایش دادند، همان گونه که
انگلیسیها جنوب آفریقا و استرالیا و نیوزلند و مناطق دیگر جهان را به ضرر
ساکنان اصلی خود اشغال کرده بودند.
تنها تفاوت در اینجا بود که رژیم صهیونیستی بدترین مورد از میان تمامی فعالیتهای استعماری و اشغالگری در دنیا به شمار میرفت. اروپاییها (شامل فرانسه ، انگلیس، ایتالیا، بلژیک، هلند، اسپانیا و
پرتغال) ملتهای آفریقایی و آسیایی و آمریکایی را سرکوب کرده و سرزمینهای
آنها را اشغال کردند، اما مدتی بعد آنها را رها کرده و استعمار آنها به
پایان رسید. اما جنبش صهیونیسم پس از سرکوب ملت فلسطین همواره به دنبال
اخراج آنها از سرزمین مادری و غارت املاک و داراییهای آنها هستند. به این
ترتیب در طول 200 سال گذشته از استعمار اروپایی در آفریقا و آسیا و آمریکای
لاتین هیچ نمونهای مشابه اقدامات سازمان جهانی صهیونیسم در فلسطین مشاهده
نمیشود.
چهارم: دروغ نمایندگی صهیونیسم از یهودیان دنیا
در
سال 1917 تعداد عناصر وابسته به جنبش صهیونیسم جهانی از 250 هزار نفر
فراتر نمی رفت. این میزان به نسبت یهودیان دنیا در آن زمان ( 12 میلیون
نفر) بسیار کم بود، چرا که آنها از مناطق اقامت خود چه در اروپا یا در
مناطق دیگر راضی بودند و فکر ترک وطن خود و رفتن به فلسطین به ذهن آنها هم
خطور نمیکرد. در ژوئن 1918 حاییم
وایزمن رهبر جنبش صهیونیسم با امیر فیصل بن شریف حسین در لندن دیدار کرد و
به وی وعده داد که سرمایهگذاریهای یهودیان در فلسطین برای عربها بسیار
مفید خواهد بود و یهودیان در مسائل مربوط به عربها از آنها حمایت خواهند
کرد.
وایزمن در همان روز سخنرانی را در لندن در برابر مردم
انگلیس انجام داد و گفت: ما میخواهیم فلسطین را یهودی کنیم، همان گونه که
انگلیس متعلق به مردم این کشور است. وی در ادامه این تحولات هموراه این
عبارت را در مناطق مختلف زمزمه میکرد که یهودیان حق مشروع در دستیابی به
تمامی اراضی فلسطین دارند. این تکرار تا جایی بود که سخنان وی افکار عمومی
مردم انگلیس و اروپا جای گرفت و همه بدون تفکر در مورد مضمون آن، این سخنان
را می پذیرفت.
پنجم: دروغ آزار نرساندن به ملت فلسطین
جنبش
صهیونیسم و حامیان آن در اروپا وجود ملت اصیل فلسطینی در اراضی این کشور
را منکر میشوند ، فشارهای لابی صهیونیستی در انگلیس تا جایی است که بعد از
جنگ جهانی اول وقتی مجمعی از کشورهای جهان به انگلیس اجازه نمایندگی در
فلسطین را دادند، در اظهارات آن ها عبارت یهود و صهیونیسم 12 بار در سخن آن
ها تکرار شده بود، اما هیچ اشارهای در این اظهارات به ملت فلسطین نبود که
در سال 1920 بیش از 93 درصد از ساکنان این کشور را به خود اختصاص داده
بودند.
در سال 1917 وقتی یک
طرح صهیونیستی برای اشغال فلسطین و اخراج ملت آن کاملاً مشخص شد، دولتهای
اروپایی وانمود به بیاطلاعی از این طرح میکردند. آنها اظهار
میکردند که ماهیت اقداماتی که در حمایت از صهیونیسم انجام دهند از جمله
معاهده شوم بالفور را نمی دانند. معاهدهای که مشرق عربی را به صد سال جنگ و
مصیبت و ویرانی کشاند و با خون فلسطینی ها بهشت موعود یهودیان را در
فلسطین اشغالی رقم زد.
در روز 29 نوامبر سال 1947 مجمع عمومی
سازمان ملل متحد پروژه تقسیم فلسطین را به تصویب رساند. این در حالی بود که
دولتهای مستقل آسیایی و آفریقایی با این طرح مخالف بودند. به این ترتیب
رژیم صهیونیستی خود را با زور سرنیزه به دهها دولت مجاور و ملت اصیل
فلسطین تحمیل کرد. ملت متحدی که تنها بعد از یک نسل خود را در خارج
سرزمینهای فلسطین و گوشه و کنار دنیا آواره دید.
↧
دستان آل صهیون در آستین آل سعود (1)
(بسم الله الرحمن الرحیم)
سعودیها همان صهیونیست هایی هستند که این بار در نقش یک مسلمان ایفای نقش میکنند.
وقایع جانگذاز یک ماه اخیر در جهان
اسلام مانند شهادت 300 تن از شیعیان نیجریه و دستگیری عالم بزرگ شیعی شیخ
زکزاکی توسط دولت نیجریه و همچنین شهادت شیخ نمر، رهبر شیعیان عربستان، ما
را بر آن داشت که به بررسی عملکرد دولت صهیونیست صفت سعودی بپردازیم که
نتیجه آن، یافتن شباهتهایی فراوان میان تفکرات و عملکرد صهیونیست و وهابیت و در راس آنها آل سعود بودهاست. البته باید گفت این مسئله چندان هم عجیب به نظر نمیآید زیرا وهابیت مولود نامیون تفکرات صهیونیستی است که با نفوذ در میان مسلمانان، قصد ایجاد تفرقه انحراف در میان امت اسلامی را داشته است.
لذا در این سلسله مقالات که با عنوان «دستان آل صهیون در آستین آل سعود»
ارائه میگردد به بررسی شباهتهای فراوان میان این دو تفکر میپردازیم و
اثبات مینماییم که تفکر حاکم در عربستان سعودی در اصل همان تفکرات
صهیونیستی که در میان مسلمانان نفوذ کرده است.
جریان وهابیت به عنوان یک جنبش
سیاسی آمیخته با مذهب از منطقه نجد در شبه جزیره عربستان آغاز شد. این
جریان نژادپرست از طریق مشارکت بین محمد بن سعود موسس دولت سعودی و محمد بن
عبدالوهاب به وجود آمد. بن سعود در منطقه الدرعیه تعدادی از راهزنان و
سارقان را که در نجد معروف بودند؛، جمع کرده بود و سودای پادشاهی را در سر
میپروراند. محمد بن عبدالوهاب نیز به دنبال تاسیس یک دیدگاه مذهبی بود که
با آن بتواند به جهان اسلام بتازد.
وی عقاید دینی را بنا بر منافع خاندان آل سعود تفسیر کرد و در مقابل ابن
سعود نیز متعهد شد که به انتشار عقاید ابن عبدالوهاب همت گمارد. به این
ترتیب بود که جنبش تروریستی وهابیت آغاز شد، این جنبش
با فساد و کشتار و ویرانی در نجد کار خود را آغاز کرد و حتی شهر العیینه
نیز که زادگاه ابن عبدالوهاب بود با کشتار و تخریب و ویرانی مواجه شد،
خانههای این شهر ویران شد و زنان مورد تجاوز واقع شدند. به گونه ای که
امروز از زادگاه ابن عبدالوهاب تنها خرابه هایی به جا مانده است.
بنابراین امروزه، تروریسم صهیونیستی و تروریسم وهابی دو مورد از مهم ترین
جلوههای تروریسم در منطقه است، که هر دو سعی در ناآرام کردن کشورهای
اسلامی و کشتار بیشمار مسلمانان دارند. لذا به بررسی برخی ویژگیهای
تفکرات صهیونیست پرداخته و به تحلیل شباهتهای آن با تفکرات سعودیها
میپردازیم.
1- صهیونیسم برخاسته از دین یهودیت نیست
جنبش صهیونیسم یک حرکت سیاسی بود که خود را با لباس دین پوشاند و شعارهای دین را تحت دستور العمل خاص سیاسی خود قرار داد، این جنبش
از سوی باهوشترین و خبیثترین عناصر یهودی از تجار طلا و جواهرات و
سرمایه داران بزرگ یهودی و امپراتوریهای رسانه ای و مراکز تحقیقاتی و
تعلیم و تربیت و بانکهای مختلف تاسیس شده و هم اکنون نیز مورد حمایت این
قشر قرار دارد. از درون همین جنبش
بود که لابی جهانی صهیونیستی متولد شد که قدرت و نفوذ بالایی در تمامی
عرصه های سیاسی، تبلیغاتی، اقتصادی، اجتماعی و مهم تر از همه دینی در جهان
غرب دارد.
وهابیت نیز که پیکره فکری آل سعود را تشکیل میدهد، سرنوشتی چنین داشتهاست، یعنی علی رغم ادعای دینی خود، یک جنبش
سیاسی بوده و که با هدف تسلط بر سرزمین مقدس مسلمانان تشکیل شد و از سوی
دیگر با تکیه بر درآمدهای عظیم نفتی خود و نفوذ مالی در سایر کشورها،
توانست سیاستهای مورد نظر خود را به سایر کشورها تحمیل نماید.
2- مخالفت سایر یهودیان با شکل گیری ایده های صهیونیستی
افکار عمومی یهودی و محافل دینی یهودی به شدت با دیدگاه های صهیونیسم
از زمان تاسیس آن مخالف بودهاند و این مخالفت بودهاست که باعث شد
کنفرانس اول صهیونسیم که در سال 1897 برگزار شد، از شهر مونیخ به بازل نقل
مکان یابد.
و حتی خاخام وین محل تولد تئودور هرتزل موسس صهیونیسم با دیدگاه های صهیونیستی مخالف بوده است.
شواهد فراوانی پیرامون مخالفت یهودیان با تفکرات و دیدگاههای صهیونیستها
وجود دارد که مورد بحث ما در این نوشتار نمیباشد؛ با این وجود بایدگفت
جایگاه صهیونیست در میان یهودیان از این منظر بی شباهت با جایگاه وهابیت در میان مسلمانان نمیباشد.
در این زمینه باید گفت مسلمانان و علمای شیعه و سنی از بدو تاسیس فرقه وهابیت و اسلامی عنوان کردن خود، بارها مخالفت شدید و بنیادین خود را با تفکرات وهابیت اعلام داشته و حتی آموزههای مطرح در وهابیت را بر خلاف تعالیم اسلام دانسته و این دیدگاه را انحرافی آشکار در دین اسلام عنوان کردهاند.
3- تخریب اماکن مقدس و هتک حرمت دین
تخریب اماکن مقدس و از بین بردن بقایای تاریخی و ملی، از ویژگیهای مشترک هر دو دیدگاه صهیونیست و و وهابیت است.
شاهد مثال این مدعا پیرامون علمکرد صهیونیستها، تخریب امکان قدیمی در
فلسطین پس از اشغال این سرزمین توسط اسرائیل و همچنین تغییر نامها و اماکن
و حتی شهرهای فلسطین و یهودی کردن آنهاست. مشهورترین و مشخصترین مثال،
مربوط به تخریب تدریجی مسجدالاقصی با هدف ساخت دوباره معبد سلیمان به جای
این مکان مقدس است.
در مقابل آل سعود نیز، تخریب اماکن مقدس و انگارهها و بناهای تاریخی که
نشانگر هویت اسلامی بود را از همان بدو تاسیس در دستور کار خود قرار
دادهاست.
خلاصه ای از نتایج این حملات به شرح زیر است:
-وهابیت سعودی قبرستان بقیع و محل دفن تعدادی از اهل البیت پیامبر و ائمه و مهاجران و انصار را تخریب کرد.
-خانه ای که پیامبر اسلام در آن به دنیا آمده بود، تخریب شد.
-خانه حضرت خدیجه کبری همسر پیامبر گرامی اسلام و اولین زنی که اسلام آورده بود، تخریب شد.
-وهابیت همجنین گنبد
پیامبر اسلام را نیز تخریب کرده و می خواست قبر مقدس ایشان را نیز نبش کند،
اما وقتی هیاهوی گسترده ای علیه این اقدام در میان مسلمانان ایجاد شد، آن
را متوقف کردند.
-محل ولادت حضرت فاطمه زهرا که خانه پیامبر گرامی اسلام نیز بود و در خیابان الحجر در مکه مکرمه واقع شده بود تخریب شد.
-خانه حمزه بن عبدالمطلب از دیگر مکان هایی بود که از ویرانگری آل سعود در امان نماند.
-وهابیت سعودی بیت الارقم خانه ای که پیامبر اسلام به صورت محرمانه اقدام به دیدار با اصحابش می کرد را نیز تخریب کرد.
-قبور شهدای صدر اسلام در منطقه المعلی از دیگر مکانهایی بود که تخریب شد.
-وهابیت سعودی قبور شهدای بدر و مکان تاریخی العریش را نیز تخریب کرد.
-آل سعود نقره به کار رفته در گنبد خضرای حرم پیامبر را به غارت برد.
-وهابیون حتی خانه ابوبکر را نیز تخریب کردند.
ادامه دارد...
↧
از پرتکل یهود تا پس کوچههای تهران
(بسم الله الرحمن الرحیم)
ترسی بزرگ سراسر غرب را فراگرفته است، آنها با توجه به مطالعه کتب
مسلمانان و مکاشفات و پیشگوییهای مندرج در کتاب مقدس، و همچنین پیشبینی
مبتنی بر علم آیندهپژوهان غربی، به این نتیجه رسیدهاند که تمدن غرب، رو
به افول است؛
وآنچه رویای آنها را به کابوس مبدل کرده است، شرق اسلامی می باشد.
در سال 1879 در شهر بال سوئیس عهدنامهای امضاء شد و به منظور تسلط شیطان
برجهان، پروتکلهای 24 گانه یهود، آینده صهیونیسم را ترسیم کرد.
در بند سوم این پروتکل، علامت افعی به عنوان نماد یهود معرفی میگردد، و مفهوم آن اختلال در معیارهای شرعی و قانونی کشورها میباشد.
همچنین در بخش دیگری از آن آمدهاست « تا زمانی که غیر یهود مانع رسیدن
مانع رسیدن ما به هدف هایمان باشد، باید فساد و رشوه خواری را رواج
دهیم»(1)
حال این سوال پیش میآید که طراحان و تدوینکنندگان این پروتکل چگونه خود
را به اهدافشان نزدیک میکنند؟ و راهکارهای آنان برای پیشبرد رویاهایشان
چیست؟
میشل هوئلیک نویسنده اسلامستیز فرانسوی میگوید:
«جنگ برضداسلام با کشتن مسلمانها فایده ای ندارد. فقط با فاسد کردن آنها می توان به پیروزی دست یافت.
پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان، دامن های کوتاه بریزیم.»(2)
جمله فوق این سوال را به ذهن متبادر میکند که آیا حجاب پرچم و سنگ بنای
حکومت اسلامی است که با برداشتن و کم رنگ شدن آن تمامی بنای آن فرو
میریزد؟
مارتین ایندیک، نظریه پرداز آمریکایی، در مطلبی تصریح میکند: ما دیگر نمی
توانیم در ایران روی تحرکات دانشجویی حساب کنیم و دیگر نمی شود دانشجوها را
به خیابان ها بیاوریم .
وی در بخش دیگری از مطلب خود بر تاکتیک و پروژه دیگر آمریکا برای براندازی
نظام اسلام پرداخته و تاکید میکند: برنامه این است که حجاب را از زنان
ایرانی بگیریم; زیرا زنان بی حجاب، نظام اسلامی ایران را ضایع می کنند و
علامت مخالفت با رژیم ایران هستند . (3)
«فرانتس فانون» جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی در کتاب خود با نام «سال پنجم
انقلاب الجزایر» می نویسد: «استعمار حداکثر کوشش خود را بر مسئله چادر
تمرکز داده است… هر چادری که دور انداخته می شود افق جدیدی را که تا آن
هنگام بر استعمارگر ممنوع بود در برابر او می گشاید… پس از دیدن هر چهره بی
حجابی، امید های حمله ور شدن اشغالگر ده برابر می گردد...» (4)
مرور این کتاب یادآور ماجرای سقوط اندلس در اروپا است که در آن مسلمانان
شکست خوردند و شهر به دست غیرمسلمانان افتاد؛ خاطرات مسترهمفر، پیرامون فتح
آندلس نیز، مؤید، این ماجراست. او در بخشی از خاطرات خود مینویسد:
قلعه های اسلامی فرونریخت تا زمانی که حجاب های زنان فروریخت(5)
مطالب فوق، بخش بسیار کوتاهی از دیدگاههای متفکران غرب، پیرامون حجاب زنان
مسلمان است. آنها پس از سالها تحقیق و پژوهش به این نتیجه رسیدهاند که
آنچه مانع رسیدن آنها به کاخ آرزوهایشان میشود، حجاب زنان سرزمین من است.
1- بند اول پروتکلهای یهود
2- http://www.teribon.ir/key/%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%84-%D9%87%D9%88%D8%A6%D9%84%DB%8C%DA%A9
3- http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3674/3675/20116/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86
4- http://www.rasanehiran.com/prtcseqs.2bq1i8laa2.html
5- خاطرات مستر همفر/ صفحه 53
↧
↧
چرا خدا دو دست به ما داده است؟
(بسم الله الرحمن الرحیم)
مرحوم
میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: ان شاء الله یک دست شما به دست محمد و آل
محمد(ص) باشد و یک دست هم برای گرفتن دست خلق خدا. خداوند دو دست به انسان
داده است برای قوت گرفتن قوت دادن، پول گرفتن و پول دادن...
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: این راه، راه ذات است. محب یعنی
راه ذات، یعنی راه دل. از گِل که گذشتی دل است. به دل که دچار شدی گِل کنار
میرود. یا گِل است یا دل. گِل یعنی بیرون و ظاهر، یعنی دنیا، یعنی ریاست و
طمع، یعنی جمالهای مادی. اینها دنیاست، گِل است. شیعیان و دوستان اهل بیت
هم گِل دارند و هم دل. گاهی به گِل میافتند و گاهی به دل. از بچگی در
دلند. از گِل می گذرند. هر وقت گِل «دنیا» اذیتشان کرد، دل را غنیمت
میشمارند. آن جا ذکر و یاد خداست.
دل مرکز حرکت به سوی خداست. مرکز حرکت انبیا، اولیا و پاکان خدا دل بوده
است. محبت سبب شد که انسان به مقصدش نزدیک شود و سریع پیش برود و گرنه گِل
«لالبیک» میگوید. فرو رفتن انسان در گِل سخت است. وقتی میآید یک پای خودش
را از گِل در آورد، پای دیگرش فرو رفته است. من خودم یک مرتبه تا سر به
گِل فرو رفتم؛ زمین نمک داشت و نمکها خیش خورده بود، مرا فرو برد. آن وقت
رعیتها آمدند دسته بیل انداختند و مرا بالا کشیدند. خودشان هم میترسیدند
جلو بیایند.
دنیا گِل است. میبینید که انسانهای متقی و پاک چقدر احتیاط میکنند. هرکجا
میروند «بسم الله» میگویند، ذکر خدا میکنند تا نانی به دست آورند. دست
دیگری را هم میگیرند. آنها که نیّت بزرگتر دارند، قوت کمر دارند، فکر نان
و آب خودشان نیستند. دست دیگران را میگیرند از گِل بیرون بکشند. آن هم
خطرناک است. میگفت: رفتم دست او را بگیرم بالا بکشم او مرا هم به پایین
کشید.
ان شاء الله یک دست شما به دست محمد و آل محمد(ص) باشد و یک دست هم برای
گرفتن دست خلق خدا. خداوند دو دست به انسان داده است برای قوت گرفتن قوت
دادن، پول گرفتن و پول دادن، نان گرفتن و نان دادن. یعنی با یک دست بگیر و
با یک دست بده. با دست راست بگیر و با دست چپ بده. نه این که با دو دست
بگیرید. در وقت دعا هم با یک دست بگیر و با دست دیگر به پدر و مادر و اقوام
و گذشتگان و آیندگان بده. با یک دست نان می گیری و با دست دیگر به زن و
بچه میدهی.
↧
حدیث شناسی / الامامه و التبصره
(بسم الله الرحمن الرحیم)
نجم الدین طبسی
این مقاله
از سلسله بحثهای منبع شناسی مهدویت است که در مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه
قم توسط استاد نجمالدین طبسی تدریس شده است و توسط یکی از دانش پژوهان
این مرکز حجتالاسلام لطفی تقریر و تنظیم و در اختیار مجله قرار گرفت.
اشاره
از
جمله منابع مهدویت، کتاب الامامه و التبصره من الحیره، تألیف علی بن حسین
بن موسی بن بابویه است که امام عسکری (ع) او را "شیخ” "معتمد خود” خوانده
است و رجالیان بزرگ، او را افقه و اوثق زمان خویش دانستهاند. از نظر علمی
در چنان موقعیتی قرار داشت که اگر اصحاب، در مسألهای، روایتی نمییافتند،
به آنچه در شرایع او بود تمسک میکردند و به فتوای او همچون روایت، استناد
میکردند. بیست اثر به وی نسبت داده شده که بیشتر آنها درباره فقه، تفسیر و
کلام است. او از محضر اساتید بزرگی، چون سعد بن عبدالله اشعری، علی بن
ابراهیم هاشم قمی و محمد بن علی شلمغانی بهره برده است. از برکات حیات علمی
او، تربیت شاگردان فراوانی است که دو فرزندش؛ حسین و محمد، نمونه بارز
آنهایند.
ابن بابویه در تألیف کتاب "الامامه و التبصره” از وجود علمایی
مانند: سعد بن عبدالله بن خلف اشعری، محمد بن یحیی عطار، احمد بن ادریس،
عبدالله بن جعفر حمیدی، حمزه بن قاسم، حسن بن احمد مالکی، علی بن ابراهیم و
علی بن موسی بن جعفر الکمیذانی استفاده کرده است.
در اینکه این کتاب
از تألیفات ابن بابویه باشد، تردید شده است؛ زیرا برخی مشایخ این کتاب، از
نظر طبقه، متأخر از صدوقِ پدر هستند و امکان ندارد متقدم از متأخر روایت
نقل کند. دیگر اینکه در روایت صدوقِ پسر -که آنها را از پدرش نقل کرده
است- از مشایخ کتاب الامامه و التبصره اثری نیست؛ اما این تردید بی مورد
است؛ زیرا اولاً، روایت متقدم از متأخر اشکال ندارد – چنانکه در سند کافی
نیز از این موارد دیده میشود- و این، در صورتی است که استاد از معمرین
باشد ثانیاً، شاید علت اینکه شیخ صدوق نام مشایخ الامامه و التبصره را در
روایات منقول از پدرش نیاورده معاصر بودن با آنها باشد؛ در این صورت، نیازی
به ذکر آنها نبوده و بدون واسطه، از پدرش نقل کرده است.
نکته دیگر
اینکه با مراجعه به کتاب موجود، در مییابیم که هیچیک از راویانی که باعث
این تردید شدهاند، در طریق کتاب نیستند و شاید دلیل آن، وجود دو نسخه
متفاوت از این کتاب باشد که یک نسخه، مرکب از دو جزء است؛ جزء اول، کتاب
الامامه و التبصره و جزء دوم، کتاب جامع الاحادیث. چون مقداری از ابتدای
کتاب دوم مفقود شده است، با کتاب اول مخلوط شده است؛ از این رو، علامه
مجلسی همه روایات را به ابن بابویه نسبت داده است.
از مجموع ۲۳ باب این کتاب، ۱۱ باب، درباره مهدویت است که در هر باب، تعدادی روایت متناسب بیان شده است.
مقدمه
از
قدیمترین کتابهایی که درباره امامت و امام زمان(ع)، به رشته تحریر درآمده
است، کتاب ارزشمند "الامامه و التبصره من الحیره معروف به الامامه و
التبصره”، نوشته عالم جلیلالقدر، علی بن الحسین بن موسی بن بابویه میباشد.
خاندان
بابویه، همگی از بزرگان علم بودهاند؛ اما میان این خاندان، علی بن الحسین و
فرزندش محمد بن علی (شیخ صدوق) از همه بارزتر بودهاند. این دو بزرگوار،
خدمات فراوانی به اسلام و تشیع انجام دادهاند و در این راستا، کتب فراوانی
از خود به جای گذاشتهاند که از جمله، کتاب الامامه و التبصره است. از آنجا
که در بخشهایی از این کتاب، سخنی از مهدویت به میان آمده است، از منابع
مهدویت به شمار میآید و شناخت آن برای کسی که در مباحث مربوط به امام زمان،
پژوهش میکند لازم و ضروری است.
برای شناخت این کتاب، مباحث مربوط به آن را در چهار محور ذکر میکنیم:
محور اوّل: آشنایی با مؤلف؛
محول دوّم: طرق کتاب؛
محور سوّم: میزان اعتبار کتاب؛
محور چهارم: آشنایی اجمالی با محتویات کتاب.
محور اول: آشنایی با مؤلف
۱٫ تولد
کتابهای
تراجم، درباره سال تولد وی چیزی بیان نکردهاند. آنچه درباره تولد او گفته
شده، فقط محل تولد او است که آن را شهر مقدس قم میدانند.
۲٫ خاندان بابویه
چنانکه
در مقدمه ذکر شد، این خاندان از بزرگان اهل علم بودهاند. در کلمات بزرگان
علم و دین، عباراتی دیده میشود که به این مطلب اشعار دارد. از جمله:
مرحوم مامقانی گفته است:
اولاد بابویه جداً زیاد هستند و بیشتر آنها علمای جلیلی میباشند.۱
صاحب ریاض العلماء نیز درباره این خاندان گفته است:
او
(حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه) و برادرش صدوق و فرزند این شیخ
(حسین بن علی حسین) و نوهاش و نوادگانش، تا زمان شیخ منتجب الدین، همه از
اکابر علما بودهاند.۲
۳٫ ابن بابویه از دیدگاه امام عسکری(ع)
علی بن
حسین بن بابویه، هم با امام عسکری(ع)، و هم با امام مهدی (ع)، مکاتبه داشته
است و هر دو امام، دعا میکنند او صاحب فرزندانی صالح شود.
اگر چه اصل
این مکاتبات نیز برای او افتخاری است، آنچه که بر این افتخار میافزاید و
برای بزرگی و عظمت شأن او کفایت میکند، جواب امام عسکری(ع)، به وی و
عباراتی است که حضرت، ، برای او به کار میبرد. از آنجا که در این نامه،
توصیههای گرانبهایی برای شیعیان وجود دارد، متن کامل آن را ذکر میکنیم:
بسم
الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، و العاقبه للموحدین، و النار
للملحدین، و لاعدوان الّا علی الظالمین، و لا اله الا الله أحسن الخالقین، و
الصلوه علی خیر خلقه محمد و عترته الطاهرین.
اما بعد، اوصیک یا شیخی و
معتمدی و فقیهی ابا الحسن علی بن الحسین بن بابویه القمی – و فقک الله
لمرضاته و جعل من ولدک اولاداً صالحین برحمته – بتقوی الله، و إقام الصلوه و
إیتاء الزکوه، فانّه لاتقبل الصلوه من مانعی الزکوه، و اوصیک بمغفره الذنب
و کظم الغیظ و صله الرحم و مواساه الإخوان و السعی فی حوائجهم فی العسر و
الیسر و الحلم عند الجهل و التّفقه فی الدین و التّثبت فی الأمور و التّعهد
للقرآن و حسن الخلق و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر. قال الله عزوجل:
"لاخیر فی کثیر من نجواهم الا من أمر بصدقه أو معروف أو إصلاح بین الناس”۳ و
اجتناب الفواحش کلها. و علیک بصلوه اللیل، علیک بصلوه اللیل، فان النّبی
صلی الله علیه و آله و سلّم أوصی علیاً علیه السلام فقال: یا علی! علیک
بصلوه اللیل، علیک بصلوه اللیل، علیک بصلوه اللیل. و من استخفّ بصلوه اللیل
فلیس منّا. فاعمل بوصیتی و اْمُر جمیع شیعتی بها، أمرتک به حتی یعملوا
علیه، و علیک بالصبر و انتظار الفرج، فان النبی صلی الله علیه و آله قال:
"أفضل اعمال أمتی انتظار الفرج” و لاتزال شیعتنا فی حزن حتی یظهر ولدی الذی
بشّر به النبی صلی الله علیه و آله و سلّم حیث قال: "إنّه یملأالارض قسطاً
و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً” فاصبر یا شیخی و معتمدی اباالحسن و اْمُر
جمیع شیعتی بالصبر، فإنّ الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه
للمتقین. و السلام علیک و علی جمیع شیعتنا و رحمه الله و برکاته، و حسبنا
الله و نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر۴؛
… اما بعد توصیه میکنم تو
را ای شیخ۵ من و ای کسی که مورد اعتماد من هستی، ای ابا الحسن علی بن
الحسین قمی – خداوند تو را به آنچه مورد رضای او است موفق کند و به رحمتش
از صلب تو اولاد صالحی قرار دهد – به تقوای الهی و اقامه نماز و پرداخت
زکات؛ همانا نماز کسی که زکات نمیپردازد قبول نخواهد شد. و توصیه میکنم تو
را به استغفار از گناهان و فروخوردن خشم و صله رحم و مواسات با برادران و
سعی در[برآوردن] حوائج آنها در سختی و راحتی. و توصیه میکنم به بردباری
هنگام جهل و تفقه در دین و ثبات قدم در امور و مواظبت بر قرآن و حسن خلق و
امر به معروف و نهی از منکر؛ خداوند عزوجل میفرماید: "هیچ خیری در سخنان
سرّی آنان نیست، مگر کسی که در صدقه و نیکویی و اصلاح میان مردم سخن پنهانی
گوید”. و توصیه میکنم به اجتناب از همه زشتیها. بر تو باد به نماز شب، بر
تو باد به نماز شب، که همانا پیامبر (ع)، سفارش کرد به علی (ع)، و فرمود:
بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب و کسی
که نماز شب را سبک شمارد، از ما نیست. (ای علی بن حسین!) به سفارشهای من
عمل کن و به همه شیعیان من هم امر کن تا عمل کنند. و بر تو باد به صبر و
انتظار فرج که پیامبر(ع)، فرمودند:” با فضیلتترین اعمال امت من، انتظار فرج
است”. و پیوسته شیعه ما در حزن خواهد بود، تا فرزند من آشکار شود؛ او که
پیامبر(ع)، بشارت داد به آمدن و اینکه زمین را از عدل و قسط پر میکند،
همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.
ای شیخ و معتمد من! صبر پیشه ساز و
تمام شیعیان مرا به صبر توصیه کن که همانا زمین از آنِ خدا است و به هر کس
از بندگانش که بخواهد، واگذار میکند و حُسن عاقبت از آنِ اهل تقوا است…..
نکته
مهم، این که علی بن الحسین بن بابویه متوفای ۳۲۹ ق میباشد و حضرت امام
عسکری (ع)، در سال ۲۶۰ ق به شهادت رسید. اگر بگوییم وی، زمان شهادت حضرت ۶۰
یا ۷۰ سال عمر داشته، باید تقریباً ۱۲۰ یا ۱۳۰ سال عمر کرده و از معمّرین
باشد. که هیچ کسی آن را نگفته است؛ پس این نامه در دوران جوانی و سالهای
آغاز جوانی برای او نوشته شده است. عجب آنکه امام (ع)، او را با عناوینی
چون "شیخی و معتمدی” خطاب میکند که این، خود بیانگر مقام والای آن بزرگوار
است.
۴٫ دعای امام زمان (ع) برای علی بن الحسین
علی بن الحسین، به
وسیله علی بن جعفر بن أسود، نامهای به حسین بن روح (نایب سوم امام زمان
(ع)) نوشت و از او خواست نامهای به امام زمان (ع) بنویسد و برایش طلب فرزند
کند. امام (ع)، برایش نوشت: "برای خواستهات دعا کردم؛ خداوند دو پسر خیّر
به تو عنایت میکند”.۶ حاصل این دعای حضرت، ابوعبدالله و ابوجعفر (شیخ
صدوق) بود که هر دو از علمای بزرگ شدند.
ابن سوره میگوید:
هر وقت
ابوجعفر و ابوعبدالله (دو فرزند علی بن الحسین) چیزی روایت میکردند که
مردم، از حفظ آنها تعجب میکردند، میگفتند: این شأن، مخصوص شما است؛ زیرا
امام زمان (ع)، برای شما دعا کرده استو این کلام، میان مردم قم شایع بود.۷
۵٫ ابن بابویه از دیدگاه علماء
نجاشی،
از رجالیان بزرگ، درباره او گفته است: "(ابن بابویه) از مشایخ و علمای قم
بوده که در عصر خویش بر دیگران پیشتاز، فقیهترین و موثقترین آنها بوده
است”.۸
ابن ندیم گفته است: "از ثقات فقهای شیعه بود”.۹
شیخ طوسی، از
علمای بزرگ شیعه، درباره او چنین گفته است: "علی بن الحسین بن موسی بن
بابویه قمی(، فقیه جلیلی بود که از ثقات محسوب میشد. وی دارای کتب بسیاری
است”.۱۰
شهید اول در اجازه روایتی زین الدین علی بن خازن میگوید: ـ”یکی از اجازات ما منتهی میشود به الامام بن الامام (یعنی صدوق و پدرش)”.۱۱
خوانساری
در روضات، گفته: "از اجلای فقهای شیعه و هدایتگر به راه آل محمد (ع)، بود؛
در امر دین غیور بود و بنیاد ملحدین را نابود میکرد؛ بزرگی از مشایخ شیعه و
پایه استواری از ارکان شریعت و صاحب کرامات و مقامات بود”.۱۲
محدث
نوری، صاحب مستدرک میگوید: "شیخ پیشتاز و کوه سرافراز، ابوالحسن علی بن
الحسین بن بابویه قمی، عالم، فقیه و محدث جلیلی بود که صاحب مقامات بلند و
درجات والا بود”.۱۳
۶٫ موقعیت علمی
این بزرگوار، از نظر علمی دارای
چنان مقامی بود که علمای دیگر به او اعتماد کامل داشتند و فتوایش را روایت
تلقی میکردند. شهید اول در ذکری میگوید:
اصحاب، زمانی که در مسألهای
روایت نمییافتند، به آنچه از شرایع ابن بابویه مییافتند، تمسک میکردند و
این به سبب حسن ظن علما به او بود و اینکه فتوایش، مانند روایت بوده است.۱۴
توجه
به این مسأله، اهمیت این موضوع را بیشتر روشن میکند که درباره ابن أبی
عمیر با آن عظمت شأن و جلالت قدرش-که یکی از اصحاب اجماع بود- گفتهاند
مراسیل او مثل مسانیدش میباشد؛ یعنی اگر روایتی را به صورت مرسل نقل کرد،
به آن روایت به چشم روایت مسند مینگریم. حال ببینید مقام ابن بابویه چه
اندازه بوده که فتوایش را به عنوان روایت میپذیرفتهاند.
علامه مجلسی نیز در این باره چنین میگوید:
بسیاری از فقهای ما، کلام شیخ صدوق و پدرش (علی بن الحسین) را به منزله نص منقول قرار میدهند.۱۵
در کتاب ریاض العلما از قول ابوعلی، فرزند شیخ طوسی چنین آورده است:
اولین
کسیکه در حذف سند احادیث و جمع احادیث مشابه (خواه از یک امام باشد یا چند
امام) ابتکار به خرج داد و اخبار را با قرینه ذکر کرد، علی بن الحسین بود
که در رسالهای که به فرزندش نوشت، چنین کرد و همه کسانیکه بعد از او آمدند،
این کار را ستودند و در مسائلی که نصی در آن نمییافتند، به وی اعتماد
میکردند. و این نبود، مگر به سبب وثاقت، امانت، و مکانت علمی و دینی او.۱۶
۷٫ مؤلفات علی بن الحسین بن بابویه
این
عالم بزرگ شیعی، در طول حیات پربرکت خویش، تألیفات فراوانی از خود به جای
گذارده است، تا آنجا که برخی تعداد تألیفات او را تا دویست کتاب دانستهاند.
ابن ندیم میگوید: "به خط محمد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق) خواندم نص
اجازهای را که نوشته بود: "اجازه دادم به فلانی نقل کتب پدرم را که تعداد
آنها دویست کتاب است”.
برخی کتب وی عبارتند از:
کتاب التوحید؛
کتاب الوضوء؛
کتاب الصلوه؛
کتاب الجنائز؛
کتاب الإخوان؛
کتاب النساء و الولدان؛
الشرائع (رساله ای است به فرزندش)؛
کتاب التفسیر؛
کتاب النکاح؛
کتاب مناسک الحج؛
رساله
الکر والفر (مناظرهای است با محمد بن مقاتل رازی، در اثبات امامت امیر
المؤمنین (ع)؛ که منجر به هدایت و گرایش او به مذهب شیعه گردید.
کتاب الامامه و التبصره من الحیره؛
کتاب الإملاء؛
کتاب نوادر کتاب المنطق؛
کتاب قرب الاسناد؛
کتاب التسلیم؛
کتاب الطب؛
کتاب المواریث؛
کتاب المعراج؛
کتاب الحج (ناتمام). ۱۷
۸٫ مشایخ ابن بابویه
بسیاری از بزرگان را از مشایخ او دانستهاند. افرادی که نام آنها در ذیل آورده میشود از مشایخ وی بودهاند:
ابراهیم بن عبدوس همدانی؛
احمد بن ادریس؛
احمد بن علی تفلیسی؛
حبیب بن حسین کوفی تغلبی؛
حسن بن احمد قمی اسکیف؛
حسن (حسین) بن احمد مالکی؛
حسن بن علی عاقولی (قاقولی)۱۸؛
حسن بن علی بن الحسن (الحسین) دینوری علوی؛
حسن بن محمد بن عبدالله بن عیسی۱۹؛
حسین بن محمد بن عامر؛
حسین بن موسی؛
سعد بن عبدالله بن أبی خلف أشعری قمی (ابوالقاسم)، متوفای سنه ۳۰۱ ق؛ (۲۹۹ق)
عبدالله بن جعفر ابوالعباس الحمیری (صاحب قرب الاسناد)؛
عبدالله بن حسن مؤدب؛
علی بن ابراهیم بن هاشم ابوالحسن القمی؛
علی بن الحسین بن علی کوفی؛
علی بن الحسین سعد آبادی؛
علی بن سلیمان رازی۲۰؛
علی بن محمد بن قتیبه؛
علی بن موسی بن جعفر ابن أبی جعفر الکمیدانی؛
قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم نهاوندی (وکیل ناحیه مقدسه)؛
محمد بن أبی عبدالله؛
محمد بن أبی القاسم ماجیلویه؛
محمد بن احمد اسدی؛
محمد بن احمد بن علی بن الصلت؛
محمد بن اسحاق بن خزیمه نیشابوری؛
محمد بن حسن صفار (متوفای ۲۹۰ ق در قم)؛
ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی معروف به إبن أبی عزاقر؛
محمد بن معقل قرمیسینی؛
محمد بن یحیی عطار؛
محمد بن احمد بن هشام؛
زید بن محمد بن جعفر معروف به إبن أبی الیاس کوفی؛۲۱
ایوب بن نوح؛
سعد بن محمد بن صالح؛
سوید بن عبدالله؛
علی بن الحسن بن علی الکوفی؛
شاید وی همان علی بن الحسن بن علی بن عبدالله بن المغیره الکوفی باشد؛
محمد بن علی بن أبی عمر الهمدانی؛
احمد بن مطهر ابو علی المطهر؛
ابوالحسن العباس بن عمر بن عباس بن محمد بن عبدالملک بن ابی مروان الکلوذانی.
البته
چون تعداد مشایخ ایشان زیاد است، این مقال گنجایش بررسی همه آنها را
ندارد؛ لکن در محور دوم به بررسی مشایخی که در طریق کتاب الامامه و التبصره
قرار دارند، خواهیم پرداخت.
۹٫ شاگردان ابن بابویه
برخی مشایخ که از ایشان روایت نقل کردهاند، عبارتند از:
احمد بن داوود بن علی قمی؛
ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمی؛
حسین بن حسن بن محمد بن موسی بن بابویه؛
حسین بن علی بن حسین (فرزند وی)؛
سلامه بن محمد بن اسماعیل بن عبدالله بن موسی ابن أبی الأکرم ابوالحسن ارزنی (دایی ابوالحسن بن داوود)؛
عباس بن عمر بن عباس بن محمد بن عبدالملک بن أبی مروان الکلوذانی؛
محمد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق)؛
هارون بن موسی تلعکبری.۲۲
۱۰٫ درگذشت ابن بابویه
شیخ
طوسی در الغیبه درباره رحلت وی از عده ای از اهل قم نقل میکند: در سالی
که علی بن الحسین بن موسی بن بابویه درگذشت، در بغداد بودیم. ابوالحسن علی
بن محمد سمری (نایب چهارم امام زمان (ع)) پیوسته درباره علی بن الحسین
میپرسید، و ما در پاسخ میگفتیم: "خبر سلامتی او را داریم”. تا این که روزی
همان پرسش همیشگی را مطرح کرد و ما همان پاسخ را گفتیم. فرمود: "آجرکم
الله فی علی بن الحسین، که در این لحظه از دنیا رفت”. ما تاریخ را دقیقا
(ساعت و روزو ماه) یادداشت کردیم پس از هفده یا هجده روز خبر رسید که علی
بن الحسین درگذشته است. تاریخ درگذشت او، همان بود که علی بن محمد سمری
گفت.۲۳
شبیه این خبر را نجاشی نیز نقل کرده، و در ادامه گفته است: "درگذشت وی سال ۳۲۹ ق، یعنی سال تناثر النجوم۲۴ است”۲۵٫
برابر
نظر مشهور، نظر دیگری وجود دارد که تنها طریحی به آن عقیدهمند است. او از
شیخ بهائی نقل کرده که درگذشت ابن بابویه سال، ۳۱۰ ق است. آن سال، قرامطه
(گروهی از خوارج)۲۶ ( در موسم حج وارد مکه شدند. آنان حجرالاسود را
برداشته، و بیست سال نزد خود نگهداشتند و بسیاری را کشتند. از جمله کشته
شدگان، علی بن الحسین بن بابویه بوده است. او درحال طواف بود که قرامطه
حمله کردند؛ ولی طواف را قطع نکرد و با ضربه شمشیری بر زمین افتاد و در آن
حال این شعر را میخواند:
تری المحبین صرعی فی دیارهم کفتیه الکهف لایدرون کم لبثوا۲۷
[عاشقان را چنین خواهی یافت که بر زمین افتادهاند، مانند جوانمردان کهف که نمیدانستند چقدر درنگ کردهاند].
ظاهراً
این کلام، از کتاب الإعلام بأعلام بیت الله الحرام، تألیف قطب حنفی
(متوفای ۹۸۵ ق) گرفته شده است. این کتاب در شرح ورود قرامطه به مکه و کشته
شدن حجاج بیت الله الحرام از جمله ابن بابویه است.۲۸ این قول خلاف مشهور
است و با محل دفن وی نیز سازگار نیست؛ زیرا مورد اتفاق، این است که قبر
شریف وی در قم میباشد.
منشأ اشتباه
مردی صوفی مسلک، به نام علی بن
بابویه بوده است؛ او از کسانی است که ابن جوزی به شدت به او حمله میکند و
در حمله قرامطه کشته میشود.۲۹
شباهت نام، سبب این اشتباه شده است. شاید
بتوان شعری را که هنگام کشته شدن میخوانده قرینهای بر تصوف او دانست. مضمون
این شعر، از صوفی بودن شاعر و خواننده حکایت میکند. علاوه بر این، مرحوم
طریحی گفته است: "ابن بابویه در سال حمله قرامطه، یعنی ۳۱۰ ق کشته شده
است”؛ در حالی که حمله قرامطه سال ۳۲۹ ق، یعنی همان سالی که مشهور، آن را
سال وفات ابن بابویه میدانند، اتفاق افتاده است.
دلیل دیگر برای کشته
نشدن ابن بابویه در مکه، مطلبی است که شیخ طوسی از عده ای و آنان از شیخ
صدوق و او نیز از حسین بن علی بن الحسین بابویه نقل کرده است. او میگوید:
عدهای
از اهل قم در سال حمله قرامطه به بر حاجیان (سال تناثر کواکب)، در بغداد
بودند آنها برای من گفتهاند که پدرم- رضی الله عنه- در نامهای به شیخ
ابوالقاسم، حسین بن روح- رضی الله عنه-اجازه خواست به مکه مشرف شود. حسین
بن روح در جوابش نوشت: "امسال به حج نرو”.
در نامهای دیگر به وی نوشت:
"نذر واجب دارم. آیا ترک آن جایز است؟” آن بزرگوار در جواب نوشت: "اگر
ناچاری، همراه آخرین قافله برو”. او نیز چنین کرد و سالم ماند؛ ولی کسانی
که در قافلههای قبل بودند، کشته شدند.۳۰
این نقل با گفته طریحی، متفاوت و ظاهراً از نظر سند نیز صحیح است.
محور دوم: طرق کتاب(مشایخ او)
برخی
بزرگان به عنوان مشایخ وی در خصوص کتاب الامامه و التبصره نام برده شدهاند
که ما در این قسمت به ذکر آنها پرداخته و توضیحاتی درباره آنان بیان
میکنیم:
۱٫ سعد بن عبدالله بن خلف اشعری
از علمای بزرگ عصر خویش و کنیهاش ابوالقاسم است. نجاشی دربارهاش گفته:
فقیه،
دانشمند و بزرگ خاندان اشعری بود. از احادیث عامه بسیار شنیده بود و در
طلب حدیث، مسافرت میکرد. از دانشمندان عامه با حسن بن عرفه، محمد بن
عبدالملک الدقیقی، اباحاتم الرازی و عباس الترقفی ملاقات کرده است. او
دیداری نیز با امام حسن عسکری (ع) داشته که البته بعضی آن را ضعیف
دانستهاند.۳۱ شیخ طوسی وی را این گونه توصیف میکند: "او مردی جلیلالقدر بود
و تصانیف فراوانی نیز دارد”.
شیخ، ایشان را از اصحاب امام عسکری (ع)
میداند و میگوید: "ندیدم از وی نقل روایت کرده باشد”؛ لذا نام وی را در "من
لمیرو عنهم” نیز آورده است.۳۲
همانگونه که در عبارات فوق بدان اشاره
شد، علمای رجال، ایشان را صاحب تصانیف بسیار میدانند. از تألیفات او- که در
موضوعات مختلف است – میتوان به کتب زیر اشاره کرد:
کتب الرحمه شامل
کتاب الوضوء، کتاب الصلوه، کتاب الزکوه، کتاب الصوم، کتاب الحج، (این
کتابها را موافق قول شیعه نوشته که پنج کتاب است)، کتاب بصائر الدرجات،
کتاب الضیاء فی الرد علی المحمدیه و الجعفریه، کتاب فرق الشیعه، کتاب الرد
علی الغلاه، کتاب ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه، کتاب فضل الدعاء
و الذکر، کتاب جوامع الحج، کتاب مناقب رواه الحدیث، کتاب مثالب رواه
الحدیث، کتاب المتعه، کتاب الرد علی علی بن ابراهیم بن هاشم فی معنی هشام و
یونس، کتاب قیام اللیل، کتاب الرد علی المجبره، کتاب فضل قم و الکوفه،
کتاب فضل أبی طالب و عبدالمطلب و أبی النبی (ع)، کتاب فضل العرب، کتاب
الإمامه، کتاب فضل النبی (ع) کتاب الدعاء، کتاب الإستطاعه، کتاب احتجاج
الشیعه علی زید بن ثابت فی الفرائض، کتاب النوادر، کتاب المنتخبات (فقط
حمزه بن القاسم، این کتاب را از او نقل کرده است)، کتاب المزار، کتاب مثالب
هشام و یونس، و کتاب مناقب الشیعه.۳۳
دو نکته قابل توجّه
ابن داوود
ایشان را در هر دو قسم، یعنی "من ورد فیه أدنی مدح” و "من ورد فیه أدنی ذم”
آورده است. سبب این کار معلوم نیست؛ زیرا سعد بن عبدالله از کسانی است که
هیچ تأمل و بحثی در وثاقت او نیست و تعجبآور است که عدهای دلیل این کار را
تضعیف بعضی از اصحاب – چنانکه نجاشی ذکر کرده است – درباره ملاقات او با
امام عسکری (ع)، میدانند. البته اگر این نقل تضعیف، درست باشد – که هست –
بازهم سبب تضعیف سعد نیست؛ زیرا خود او چنین ادعایی نداشته است؛ بلکه تکذیب
کسی است که ادعا کرده سعد با امام عسکری (ع)، ملاقات داشته است.
نجاشی
به نقل برخی اصحاب ما حکایت ملاقات سعد با امام عسکری (ع)، را موضوع و جعلی
میداند و آیتالله خوئی نیز میفرماید: ” این حکایت در کمال الدین، باب ۴۷،
حدیث ۲۲، آمده است؛ ولی ضعیف السند است و چیزهایی در آن وجود دارد که قابل
قبول نیست (از نظر متن نیز اشکال دارد).۳۴
مرحوم آیتالله خوئی پنج اشکال به این روایت دارد که چهار اشکال به سند آن و یک اشکال به متن روایت مربوط است.۳۵
اما درباره اشکالات سندی، ما- پس از توثیق برخی رجال این سند-۳۶ گفتیم قوت متن، شاید ما را از بررسی سندی بینیاز کند.
درباره
متن، مرحوم آیتالله خوئی، جلوگیری حضرت حجت(ع) از نوشتن امام عسکری(ع) و
این را که حضرت عسکری یک گلوله طلائی (انار طلائی) را پرتاب کرد تا حضرت
حجت مشغول و سرگرم شود، مناسب شأن حضرت حجت و مقام امامت نمیداند.
در پاسخ به این اشکال، وجوهی میتوان ذکر کرد که به اختصار به برخی از آن اشاره میکنیم:۳۷
مراد
از لهو و لعب، انجام کاری بیهدف است که نتیجه آن، شخص را از کارهای مهم
باز دارد؛ ولی اگر در پی سرگرمی، هدف و انگیزه صحیحی باشد، منعی ندارد؛
چنانکه برخی دانشمندان، عدم بازی و سرگرمی کودکان را نشانه عدم سلامتی جسم و
بلکه روح آنان میدانند. به گفته برخی مراجع معظم، اگر نفی این گونه رفتار
از او نقص نباشد، کمال هم نیست.۳۸
نمونههای عینی در روایات فریقین داریم که ائمه طاهرین(، در سنین کودکی، بازی و سرگرمی داشتند:
الف) پیامبر اکرم (ع)، فرزندان خود حسنین( را بازی میداد.
ب) حضرت زهرا (، دو فرزندش، حسن و حسین( را بازی میداد.
ج) حسنین( با هم کشتی میگرفتند، و پیامبر اکرم (ع)، یکی را تشویق میکرد.
د) برادران حضرت یوسف(ع) از پدر خواستند اجازه دهد او را برای بازی و سرگرمی ببرند.۳۹
شاید
این گونه رفتار از حضرت حجت(ع) در سنین کودکی، برای حفظ شیعه از تهمت
اعتقاد به غلو درباره امامان معصوم ( باشد. بدین معنا که طبق مقتضیات طبع
بشر عمل میکردند تا اثبات کنند که ما بشر هستیم.۴۰ سعد بن عبدالله در سال
۳۰۱ ق درگذشت. بعضی هم سال وفات او را ۲۹۹ ق دانستهاند.۴۱
۲٫ محمد بن یحیی عطار
محمد
بن یحیی ابوجعفر العطار القمی، از بزرگان اصحاب در عصر خویش بود. او فردی
مورد اطمینان و موثّق بود که روایات بسیاری نقل کرده و دارای آثاری نیز
میباشد. کتاب مقتل الحسین(ع)، و کتاب النوادر از آن جمله است.۴۲
۳٫ احمد بن ادریس
در
اسانید روایات، او را با عناوین مختلفی مییابیم. احمد بن ادریس قمی، احمد
بن ادریس بن احمد و أبو علی الاشعری از دیگر عناوین (متحدات) او است.۴۳
احمد
بن ادریس، از اصحاب امام عسکری (ع)، ۴۴ ثقه، فقیه و کثیرالروایه بوده و در
کتاب نوادر از تصانیف وی میباشد.۴۵ ایشان در سال ۳۰۶ قمری در "قرعاء”
(محلی بین مکه و کوفه) وفات نمود.۴۶
۴٫ عبدالله بن جعفر حمیری
عبدلله
بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع حمیری، ابو عباس قمی، بزرگ اهل قم بود
که در سال دویست و نود و اندی وارد کوفه شد و اهل کوفه احادیث بسیاری از او
شنیدند.
وی آثار بسیاری دارد که از کتب شناخته شده او است: کتاب
الامامه، کتاب الدلائل، کتاب العظمه و التوحید، کتاب الغیبه و الحیره، کتاب
فضل العرب، کتاب التوحید و البداء و الإراده و الإستطاعه و المعرفه، کتاب
قرب الاسناد إلی الرضا(ع)، کتاب قرب الاسناد إلی أبی جعفر ابن الرضا (ع)،
کتاب ما بین هشام بن الحکم و هشام بن سالم و القیاس (العباس) و الارواح و
الجنه و النار و الحدیثین المختلفین، مسائل الرجال و مکاتباتهم اباالحسن
الثالث علیه السلام، مسائل لأبی محمدالحسن بن علی (ع) علی ید محمد بن عثمان
العمری، کتاب قرب الاسناد إلی صاحب الامر(ع)، مسائل أبی محمد و توقیعات،
کتاب الطب.۴۷
شیخ طوسی ضمن اینکه او را فردی موثق میداند گاهی وی را از
اصحاب امام رضا (ع)، ۴۸ و گاهی از اصحاب امام هادی (ع)، ۴۹ و گاهی نیز از
اصحاب امام عسکری(ع)، ۵۰ میشمارد. (البته در بعضی نسخ، علی بن عبدالله بن
جعفر حمیری را از اصحاب امام هادی (ع)، دانسته است).۵۱
برقی نیز گاهی او را از اصحاب امام هادی (ع) و گاهی از اصحاب امام عسکری(ع)، دانسته است.۵۲
وی به دو دلیل نمیتواند از اصحاب امام رضا (ع)، باشد:
عبدالله
بن جعفر در سال دویست و نود و اندی وارد کوفه شد و اهل کوفه احادیث بسیاری
از او شنیدند، حال آنکه امام رضا (ع)، در سال ۲۰۳ به شهادت رسید. اگر او
از اصحاب امام رضا (ع) باشد باید از معمرین باشد؛ در حالی که کسی چنین حرفی
را نزده است.
مشایخ، روایات زیادی از او نقل کردهاند و هیچ یک از آنها بدون واسطه از امام رضا (ع)، نقل نشده است.۵۳
۵٫حمزه بن القاسم
او
از نوادگان قمر بنی هاشم، حضرت ابوالفضل العباس (ع) است. کنیهاش ابوعمرو و
ابویعلی است و به او لقب هاشمی و عباسی دادهاند. لقب عباسی از آن رو است
که از فرزندان حضرت ابوالفضل العباس میباشد و لقب علوی و هاشمی نیز از همین
باب است.۵۴
به نظر نجاشی، او ثقه و جلیلالقدر بوده و احادیث بسیاری
روایت کرده است. از کتب او است:کتاب من روی عن جعفر بن محمد بن محمد (ع) من
الرجال، کتاب التوحید، کتاب الزیارات و المناسک، کتاب الرد علی محمد بن
جعفر الاسدی.۵۵ درگذشت او، سال ۴۵۰ ق و قبرش تقریباً در چهار فرسخی شهر حله
در عراق است.
۶٫ حسن بن احمد مالکی
از اصحاب امام عسکری (ع)، ۵۶ و طریق صدوق به ابراهیم بن أبی محمود است.۵۷
۷٫ علی بن ابراهیم
علی
بن ابراهیم بن هاشم ابوالحسن القمی، از اصحاب امام هادی (ع)، ۵۸ و ثقه
است. نجاشی، او را صحیح المذهب دانسته و کتب او را از این قرار میداند:
کتاب التفسیر، کتاب الناسخ و المنسوخ، کتاب المغازی، کتاب الشرایع، کتاب
قرب الاسناد، کتاب الحیض، کتاب التوحید و الشرک، کتاب فضائل امیر المؤمنین
(ع)، کتاب الأنبیاء، رساله فی معنی هشام و یونس، جوابات مسائل سأله عنها
محمد بن بلال(کتابی که به "المشذّر” معروف است.)۵۹
در کتاب فهرست ابن ندیم دو کتاب المناقب و اختیار القرآن (و روایاته) نیز از کتب او شمرده شده است.۶۰
۸٫ علی بن موسی بن جعفر الکمیذانی (الکمیدانی، الکمندانی، الکمنذانی)
صاحب
طرائف المقال معتقد است او از کسانی است که محمد بن یعقوب از او روایت نقل
کرده است؛ ولی او فردی است مجهول و این که محمد بن یعقوب (کلینی) از او
روایت نقل کرده دلیل قبول وی نیست.۶۱
مرحوم آیتالله خوئی در شرح حال
جعفر بن عثمان میگوید: "و طریق صدوق به او، پدرش از علی بن موسی الکمندانی…
میباشد و طریق او، به سبب وجود علی بن موسی الکمندانی و ابوجعفر شامی
ضعیف است.” وی درباره طریق مالک بن أعین جهنی نیز همین را میگوید.۶۲ یعنی
او نیز وثاقت کمندانی را نپذیرفته است.
محور سوم، میزان اعتبار کتاب
برخی
علما، همچون مرحوم بحرانی و محدث نوری استناد این کتاب به ابن بابویه را
نفی کردهاند و معتقدند این کتاب، از تألیفات او نیست.در مقابل، عدهای دیگر
کتاب الامامه و التبصره را از کتب صدوق پدر دانسته و آن را در کنار سایر
کتب او ذکر کردهاند. اکنون به ذکر اقوال و بررسی دلایل دو طرف میپردازیم:
الف) اقوال مخالفین
ریاض
العلماء: "در اینکه کتاب الامامه و التبصره از مؤلفات صدوق پدر باشد جای
تأمل است- اگر چه ابن شهر آشوب در معالم العلماء به استناد این کتاب به
صدوق پدر تصریح کرده است – زیرا بنابر آنچه که از کتاب ظاهر میشود، مؤلف
این کتاب، از هارون بن موسی از محمد بن علی روایت میکند، و ظاهراً هارون
بن موسی، همان تلعکبری است. در این صورت، چگونه ممکن است صدوق پدر از او
روایت نقل کند، حال آنکه تلعکبری از کسانی است که شیخ مفید و امثال او از
وی نقل روایت کردهاند (یعنی همطبقه نیستند). همچنین مؤلف کتاب، از حسن بن
حمزه علوی نقل روایت کرده است که طبقه ایشان متأخر از علی بن بابویه است و
از مشایخ شیخ مفید میباشد (که صدوق پسر از او روایات زیادی نقل کرده)؛ پس
چگونه ممکن است که پدر از پسرش روایت نقل کند؟”۶۳ فتأمل.
محدث نوری:
"بله علامه مجلسی در اول بحار از جمله کتبی که نزد وی موجود بوده است، کتاب
الامامه و التبصره از شیخ اجل أبی الحسن علی بن الحسین بن بابویه والد
صدوق – طیب الله تربتهما – را میشمارد۶۴ و در فصل دیگر میگوید: مؤلف کتاب
الامامه و التبصره، از اعاظم محدثان و فقها است که علمای ما، فتوای او را
از جمله اخبار به شمار میآوردند و نسخه قدیمی تصحیح شدهای از آن، به ما
رسیده است۶۵ولی ما این کتاب را به دست نیاوردیم و اخباری را که از آن نقل
کردیم، به واسطه بحار بوده است و آن را به ابوالحسن علی نسبت دادیم. این
کار را به پیروی از علامه مجلسی انجام دادیم، اما در دل، به این مطلب
اشکالی داریم”۶۶٫
مرحوم محدث نوری برخلاف اینکه نقل میکند نجاشی و طوسی و
ابن شهرآشوب این کتاب را از مؤلفات ابن بابویه دانستهاند، ولی در این که
کتابی که علامه مجلسی در اختیار داشته، همان کتابی باشد که نجاشی ودیگران
گفتهاند، تأمل دارد. دلیل او در این تأمل، همان دلیلی است که در ریاض آمده و
در ادامه میگوید: "اگر چه ممکن است درباره برخی رواتی که گفتیم طبقه آنها
با طبقه صدوق پدر منافات دارد، بتوان با تکلف توجیهاتی ذکر کرد؛ ولی از
مطالعه مجموع آنها، ظن قوی حاصل میشود که این کتاب، از صدوق پدر نباشد”۶۷٫
آقا بزرگ تهرانی در یک جا میفرماید:
الامامه
و التبصره من الحیره برای صدوق اول است… و اما کتاب الامامه را نیافتیم و
این کتاب الامامه غیر از آن است که در بحار، از آن نقل میکند.
و در جای دیگر چنین میگوید:
کتاب
الامامه و التبصره برای برخی قدمای اصحاب است که معاصر شیخ صدوق بودهاند.
نسخهای از آن، نزد علامه مجلسی بوده و یکی از مصادر بحار میباشد که در بحار
از آن نقل شده است؛ ولی این کتاب نزد شیخ ما محدث نوری نبوده است.
و به
این جهت، در ابتدای خاتمه مستدرک اشاره میکند به اینکه به واسطه بحار از
کتاب الامامه نقل میکند؛ اما آنچه با رجوع به سند روایات این کتاب بدست
میآید، یقین حاصل میشود که این کتاب، از پدر شیخ صدوق نیست؛ زیرا مؤلف آن،
در این کتاب روایت میکند از أبی محمد هارون بن موسی التلعکبری متوفای ۳۸۵
ق، و أبی الفضل محمد بن عبدالله الشیبانی متوفای ۳۸۷ ق، و حسن بن حمزه
علوی، و سهل بن احمد دیباجی متوفای ۳۷۰ ق و احمد بن علی و او همان است که
از محمد بن حسن بن ولید متوفای ۲۴۳ ق روایت نقل کرده است. ممکن نیست کسی که
از این مشایخ متأخر روایت میکند، همان صدوق پدر باشد که سال وفات او ۳۲۹ ق
است.
البته ناگفته نماند که روایت کردن کسی که از نظر زمانی متقدم باشد
از کسی که متأخر از وی است، در سند احادیث وارد شده است؛ ولی این مورد
نمیتواند از آن موارد باشد؛ زیرا، شیخ صدوق- با اینکه در همه تصانیفش از
پدرش بسیار نقل روایت کرده و بلکه بیشتر روایاتش در تصانیف مربوط به او از
پدرش میباشد- حتی یک روایت هم از این مشایخ که نامشان گذشت و مؤلف الامامه و
التبصره غالباً در این کتاب از آنها نقل روایت کرده، ذکری به میان نیاورده
است”.۶۸
بلاغی نائینی: وی ضمن مقالهای از فقیه محقق، آیتالله کوهکمرهای، در جواب سؤالی از حیات مجلسیین و کتاب بحارالانوار گفته است:
عجیبتر،
اینکه کتاب الامامه و التبصره، در این کتاب (بحار) به والد صدوق نسبت داده
شده است، با این که سند کتاب، این معنا را یاری نمیکند؛ بلکه این کتاب
جامع الاحادیث از مؤلف کتاب العروس میباشد۶۹٫
ب) اقوال موافقین
نجاشی: "علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی، کتابهایی دارد که از آن جمله، کتاب الامامه و التبصره من الحیره میباشد”.۷۰
شیخ طوسی: "علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی، کتابهای زیادی دارد که از جمله، آنها الامامه و التبصره من الحیره است”.۷۱
ابن شهر آشوب: "علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی، از جمله، کتابهایش الامامه و التبصره است”.۷۲
علامه
مجلسی: "الامامه و التبصره من الحیره، برای شیخ بزرگوار، أبی الحسن علی بن
الحسین موسی بن بابویه، پدر صدوق – طیب الله تربتهما – میباشد”.۷۳
تحقیق و بررسی
چنانکه
از نظر گذشت، بیشتر اشکالات مخالفان دو اشکال است؛ یکی اینکه برخی مشایخ
این کتاب، از نظر طبقه، متأخر از صدوق پدر هستند و ممکن نیست متقدم از
متأخر نقل روایت کند و دیگر این که در روایات صدوق پسر -که آنها را از پدرش
نقل کرده – اصلاً اثری از مشایخ کتاب الامامه و التبصره نیست.
به دو اشکال فوق، چنین پاسخ میدهیم:
۱٫ ممکن است شاگرد پیش از استاد فوت کند و استاد، از معمرین باشد؛ چنانکه مرحوم تهرانی بدان اشاره فرموده است.
اشکال:
اگر ما ابن بابویه را هنگام شهادت امام عسکری (ع)، حداقل سیساله بدانیم،
هنگام رحلت (۳۲۹ ق) صدساله بوده و اگر اساتیدش را همسن او هم بدانیم، هارون
بن موسی، هنگام رحلت (۳۸۵ ق) ۱۵۵ ساله و محمد بن عبدالله الشیبانی هنگام
رحلت (۳۸۷ ق)، ۱۵۷ ساله بوده است. که پذیرش این عمر طولانی برای شخصیتهای
یاد شده، بسیار مشکل است.
جواب: التزام به چنین سنّی هیچ محذور عقلی و
شرعی ندارد، اگر چه مثبت تاریخی هم ندارد؛ اما با توجه به داشتن نظائر آن
(از عمرهای طولانی در محدثان و شیوخ اجازه) در اسناد شیعه و سنّی – به ویژه
ثلاثیات بخاری که مدعی است با سه واسطه از پیامبر اکرم(ع)، حدیث نقل
میکند- و با توجه به این مطلب که در کتب ما بویژه در کافی شریف نیز مواردی
یافت میشود که شاگرد (راوی) سالها پیش از استاد (شیخ الاجازه) رحلت کرده و
شاید استاد ۴۰ سال یا بیشتر، پس از شاگرد وفات کرده، میتوان ادعا کرد این
مورد نیز از همین قبیل بوده است و به اصطلاح، "روایه المتقدم عن المتأخر”
هیچ اشکالی ندارد.
۲٫ اول این که شاید چون صدوق پسر، معاصر و همطبقه این
مشایخ بوده و روایات را مستقیماً و بدون واسطه از آنان شنیده، دیگر نیازی
نبوده که همین روایات را با واسطه پدر بزرگوارش از همین مشایخ – که فعلاً
خودش معاصر آنان است – نقل کند.
اما اشکال دوم: با مراجعه به کتاب
الامامه و التبصره هیچیک از افراد نامبرده – که مورد اشکال بودند – در سند
این کتاب وجود ندارد و فقط همان هشت نفری که پیشتر در محور دوم آنها را ذکر
کردیم، به عنوان مشایخ کتاب آمده است وکاری نداریم به اینکه کتابی که در
اختیار مجلسی بوده چگونه بوده است؛ پس اشکال دوم، مورد تأمل است و شاید
کتاب دیگری را مورد نظر و بحث قرار دادهاند، نه این کتاب موجود را؛ زیرا
کتاب الامامه و التبصره دو نسخه دارد که یکی از این دو، مرکب از دو جزء
است؛ جزء از اول کتاب الامامه و التبصره و جزء دوم کتاب جامع الاحادیث.
ظاهراً نسخهای که در اختیار علامه مجلسی بوده، همین نسخه بوده و چون اول،
کتاب جامع الاحادیث، مفقود شده، با کتاب الامامه و التبصره مخلوط شده است.
علامه
مجلسی تمام احادیثی که از این کتاب (جامع الاحادیث) نقل کرده، به ابن
بابویه نسبت داده است؛ اما با تأمل در مضمون روایات جامع الاحادیث، معلوم
میشود که این کتاب، از الامامه و التبصره نیست، زیرا دارای مضامین اخلاقی و
فقهی است؛ ولی کتاب الامامه و التبصره، به موضوع امامت اختصاص دارد.۷۴
محور چهارم، آشنایی اجمالی با محتویات کتاب
این
کتاب ارزشمند، دارای یک مقدمه و بیست و سه باب میباشد. در آخر کتاب هم
استدراکاتی وجود دارد که مربوط به این کتاب و مؤلف آن نیست، بلکه به محقق
کتاب- که روایات صدوق از پدرش را در رابطه با امامت امام زمان (ع)، نقل
کرده است- مربوط میشود. به زودی ابوابی را که به امام زمان (ع)، مربوط است،
را ذکر خواهیم کرد.
بیان محتویات
مقدمه: مقدمه این کتاب، تقریباً
مفصل بوده و بحثی دارد درباره این که امامت، از اصول و احکام؛ از فروع است و
پس از آن نیز بحثهایی درباره غیبت، سرّ غیبت، بداء، نسخ و تفسیر دارد.
ابواب:
این کتاب شامل بیست و سه باب است که برخی ابواب آن، درباره امام مهدی (ع)،
است. اینجا به طور اجمال با این ابواب و محتویات آن آشنا میشویم:
باب ۱، جانشینی از جانب آدم (ع)
در
این باب یک روایت نسبتاً طولانی وجود دارد که امام صادق (ع)، میفرماید:
"پیامبر(ع)، نیز حضرت علی (ع) را جانشین خود قرار داده و بعد از حضرت
علی(ع)، فرزندان او را جانشینان وی معین کرده است”.
باب ۲، زمین از حجت خالی نمیشود
در
این باب، روایاتی با این مضامین آمده است که انبیا و اوصیا، حجتهای الهی
هستند و آخرین کسی که میمیرد، امام است. از زمان آدم تا برپائی قیامت، زمین
خالی از حجت نیست، خواه ظاهر باشد یا غایب؛ چرا که اگر حجت الهی نباشد، حق
و باطل شناخته نمیشود؛ خدا عبادت نمیشود، مردم اصلاح نخواهند شد و زمین،
اهلش را فرو خواهد برد.
از امام أبی جعفر(ع)، نقل شده که فرمود: "زمین، بدون امام باقی نمیماند، چه آن امام، ظاهر باشد یا غایب”.
باب ۳، امامت، عهدی از جانب خدا است
در
این باب، چهار روایت آمده که امامت را امانت الهی میداند که به امر الهی،
به دیگری واگذار میشود. در روایتی، امام صادق (ع) میفرماید: "گویا شما فکر
میکنید این امر(امامت) به دست ما است و هر جا بخواهیم، آن را قرار میدهیم.
به خدا قسم! امامت، عهدی است از رسول خدا (ع) که یکی پس از دیگری را نام
برده، تا اینکه امر منتهی میشود به صاحب الامر (ع)”.
باب ۴، خداوند عزوجل، امامت را به آل محمد ( اختصاص داده است
این
باب، دارای هشت روایت است که در آن، به این نکات اشاره شده است: امامت در
حضرت علی (ع)، و فرزندان او قرار دارد؛ سرشت آنان از سرشت پیامبر (ع) است،
دوستی با آنان، سبب هدایت و خشنودی خدا و رسول، و دشمنی با آنان، سبب محروم
شدن از شفاعت پیامبر(ع)، است.
باب ۵، امامت در فرزندان حسین(ع)، است
روایات
این باب، بیانگر آن است که امامت، پس از امام حسین (ع)، در فرزندان او است
و پس از او، امامت از برادر به برادر دیگر یا از برادرزاده به عمو نمیرسد.
همچنین روایاتی در این باب ذکر شده است که امامت بعضی از کسانی که مردم
معتقد به امامت ایشان بودند را رد میکند.
در این باب، نُه روایت ذکر شده است.
باب ۱۸، هر کس بدون امام بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است
در این باب، روایات "من مات و لیس له امام، مات میته جاهلیه” را آورده است. سه روایت در این باب ذکر شده است.
باب ۱۹، شناخت امام از منتهی شدن امر به سوی او، پس از وفات امام پیشین
سه روایت در این باب آمده که در آن، از زمان و چگونگی اطلاع امام از امامتش صحبت شده است.
باب ۲۰، آنچه بعد از وفات یک امام بر مردم واجب است
این
باب سه روایت دارد. در این باب، کلام در این است که وقتی امامی از دنیا
رفت، بر گروهی از هر قوم واجب است برای شناخت امام بعدی اقدام کنند و پس از
شناخت، او را به دیگران نیز بشناساند.
باب ۲۱، کسی که یکی از امامان را انکار کند
در
یکی از دو روایت این باب، ابن مسکان از امام صادق (ع)، نقل کرده است:
"هرکس امام زندهای را منکر شود، مردگان آنها را نیز انکار کرده است”.
باب ۲۲، هر کس امام غیرالهی را با امام الهی شریک کند
در
این باب، آمده است امام صادق از امام باقر ( نقل میفرماید: "هر کس که با
امامی که امامتش الهی است، امامی را که امامتش از جانب خدا نیست، شریک کند،
به خدا شرک ورزیده است”. در این باب، تنها همین روایت ذکر شده است.
باب ۲۳، نوادر
به سبب اهمیت روایات این باب، همه آنها را ذکر میکنیم:
عبدالله
بن جعفر الحمیری عن محمد بن عبدالحمید عن منصور بن یونس عن عبدالرحمن بن
سلیمان عن أبیه: عن أبی جعفر علیه السلام عن الحارث بن نوفل، قال: قال علی
علیه السلام لرسول الله ((ع)) یا رسول الله! أمنّا الهداه أو من غیرنا؟
قال: بل منّا الهداه إلی یوم القیامه. بنا استنقذهم الله من ضلاله الشرک و
بنا استنقذهم الله من ضلاله الفتنه و بنا یصبحون إخواناً بعد ضلاله الفتنه
کما أصبحوا إخواناً بعد ضلاله الشرک و بنا یختم الله کما بنا فتح الله؛
علی
(ع)، از رسول خدا (ع)، پرسید:”آیا ائمه هدایتگر از ما هستند یا از غیر
ما؟” فرمود: "تا روز قیامت از ما خواهند بود. خداوند به وسیله ما آنها را
از گمراهی شرک و فتنه رهانید و به وسیله ما پس از گمراهی فتنه و شرک، با
یکدیگر برادر و متحد شدند همانگونه که خداوند با ما آغاز کرد، با ما نیز
پایان میدهد”.
و عنه عن محمد بن عیسی عن محمد بن اسماعیل بن بزیع عن
منصور بن یونس عن جلیس له عن أبی حمزه عن أبی جعفر علیه السلام، قال: قلت
له: قول الله تعالی کل شیء هالک الّا وجهه ۷۵؟ قال یا فلان فیهلک کل شیء و
یبقی الوجه؟ الله أعظم من أن یوصف و لکنّ معناها کل شیء هالک الّا دینه و
نحن الوجه الذی یؤتی الله منه. لن یزال فی عباد الله ما کانت له فیهم رویّه
فاذا لمتکن فیهم رویّه رفعنا، فصنع ما أحبّ؛
ابوحمزه از امام باقر (ع)،
پرسید: "معنای این کلام الهی که میفرماید: "هر چیزی نابود میشود، مگر ذات
خداوند” چیست؟” حضرت فرمود: "ای فلانی! آیا (فکر میکنی) هر چیزی هلاک
میشود و فقط وجه خدا باقی میماند؟ خداوند، اعظم از آن است که توصیف شود
معنای آیه این است که همه چیز هلاک میشود، مگر دین خداوند و ما وجهی "چهره”
هستیم که خداوند از آن آورده میشود. همواره، در میان بندگان چیزهایی وجود
داردکه مورد غرض خداوند باشد پس هنگامی که آنها مورد غرض او نباشد، آنرا
خداوند بر میدارد او هر چه بخواهد، انجام میدهد.
و عنه عن محمد بن عمرو
الکاتب عن علی بن محمد الصیمری عن علی بن مهزیار قال: کتبت إلی أبی الحسن:
(صاحب العسکر) علیه السلام، أسأله عن الفرج؟ فکتب اذا غاب صاحبکم عن دار
الظالمین فتوقعوا الفرج؛
علی بن مهزیار در نامهای از امام عسکری (ع)،
درباره فرج پرسید؟ حضرت در جواب نوشت: "زمانی که صاحب شما از دیار ظالمین
غایب شد، متوقع فرج باشید”.
و عنه عن محمد بن عیسی عن سلیمان بن داوود
عن أبی بصیر قال: سمعت أباجعفر علیه السلام یقول: فی صاحب هذا الامر، اربعه
سنن من اربعه انبیاء: سنه من موسی و سنه من عیسی و سنه من یوسف و سنه من
محمد صلی الله علیه و آله و سلّم، فأما من موسی فخائف یترقب و أما من یوسف
فالسجن و أما من عیسی فقیل إنه مات و لم یمت و أما من محمد صلی الله علیه و
آله و سلّم، فالسیف؛
ابوبصیر میگوید از امام صادق (ع)، شنیدم که فرمود:
"در صاحب این امر، چهار سنت از چهار پیامبر است، سنتی از موسی، سنتی از
عیسی، سنتی از یوسف و سنتی از محمد (ع)، اما سنت او از موسی این است که
ترسان است و در انتظار، و از یوسف، زندان و از عیسی، اینکه دربارهاش گفته
میشود او مرده است، در حالی که نمرده و اما سنتش از محمد (ع)، شمشیر (جنگ)
است”.
محمد بن یحیی عن محمد بن أحمد عن من ذکره عن صفوان بن یحیی عن
معاویه بن عمار عن أبی عبیده الحذّّاء قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن
هذا الامر، متی یکون؟ قال ان کنتم تؤملون أن یجیئکم من وجه ثم جاءکم من وجه
فلاتنکرونه؛
أبوعبیده حذاء از امام باقر(ع)، درباره زمان ظهور پرسید و
حضرت پاسخ داد: "اگر شما انتظار داشته باشید او از طرفی بیاید، ولی او از
جانب دیگر بیاید، و شما او را انکار نکنید”.
محمد بن یحیی و أحمد بن
إدریس عن محمد بن أحمد عمن ذکره عن محمد بن الفضیل عن اسحاق بن عمار عن أبی
عبدالله علیه السلام، قال: کان فی بنی اسرائیل نبیّ وعده الله أن ینصره
إلی خمس عشره لیله فأخبر بذلک قومه، فقالوا: والله إذا کان لیفعلنّ و
لیفعلنّ فأخّره الله إلی خمس عشره سنه و کان فیهم من وعده الله النصره إلی
خمس عشره سنه فأخبر بذلک النبّی علیه السلام قومه فقالوا: ماشاء الله فعجل
الله لهم فی خمس عشره لیله؛
در بنی اسرائیل پیامبری بود که خداوند به او
وعده داد تا پانزده شب دیگر او را یاری میکند، او این خبر رابه قومش داد.
آنها گفتند: "اگر خدا چنین کند، ما چنین و چنان خواهیم کرد”. خداوند نیز
یاری آنان را تا پانزده سال تأخیر انداخت. و گروهی در بنی اسرائیل بود که
خداوند به آنان وعده داد تا پانزده سال دیگر آنان را یاری خواهد کرد.
پیامبر این خبر را به قومش داد. آنها گفتند: "هر چه خدا بخواهد” خداوند
یاری آنان را تا پانزده روز پیش انداخت”.
محمد بن یحیی عن محمد بن أحمد
عن صفوان بن یحیی عن أبی أیوب الخّزاز عن محمد بن مسلم عن أبی عبدالله علیه
السلام قال: کنت عنده اذ دخل علیه مهزم فقال له: جعلت فداک أخبرنی عن هذا
الامر الذی ننتظره متی هو؟ قال یا مهزم کذب الوقّاتون و هلک المستعجلون و
نجا المسلّمون و الینا یصیرون؛
مهزم از امام صادق(ع) پرسید: "فدایت
شوم! به ما خبرده از امری که منتظر آن هستیم؛ چه وقت است؟” فرمود: "ای
مهزم! کسانی که وقت، تعیین میکنند، دروغگو هستند و کسانی که عجله کنند،
هلاک میشوند و کسانی که تسلیم باشند، نجات مییابند و به سوی ما باز
میگردند”.
این خلاصهای بود از آنچه که در کتاب الامامه و التبصره وارد
شده و ما برای رعایت اختصار به بعضی از ابواب اشاره و بعض دیگر را حذف
کردیم. نسبت به انتساب کتاب، نظر ما همان نظر موافق است و ترجیح اینکه
کتاب، از تألیفات مرحوم علی بن الحسین بن بابویه قمی است. و الله العالم
بحقیقه الحال.
پی نوشت:
۱ . عبدالله مامقانی، تنقیح المقال؛ نجف، چاپخانه مرتضویه، بی تا، ج ۳، فصل الکنی، باب الهمزه و الباء، ص ۴۲٫
۲ . عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلماء، تحقیق سید احمد حسینی، قم چاپخانه خیام، ۱۴۰۱ق، ج ۲، ص ۱۴۸٫
۳ .سوره نساء: ۱۱۴٫
۴ . محدث نوری، خاتمه مستدرک الوسائل، تحقیق مؤسسه آل البیت لأَحیاء التراث، قم: چ ۲، ۱۴۰۹ق؛ ج ۳، ص ۲۷۷٫
۵ . اطلاق میشود بر عالم و استاد و بزرگ و آن که در نظر مردم بزرگ است از لحاظ علم و فضیلت و مقام و سن و مال و غیره. (فرهنگ نوین).
۶ . احمد بن علی النجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، پنجم، ۱۴۱۶ق؛ ص ۲۶۱ با تلخیص.
۷ . محمد بن الحسن الطوسی، الغیبه، تحقیق عبدالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، مؤسسه معارف اسلامی، چ۱، ۱۴۱۱، ص ۳۰۹٫
۸ . رجال نجاشی، باب العین، باب علی، ص ۲۶۱٫
۹ . محمد بن اسحاق الندیم، فهرست، تحقیق رضا تجدد، بی جا، بی نا، بی تا، ص ۲۴۶٫
۱۰ . محمد بن حسن طوسی، فهرست، تحقیق مؤسسه نشر فقاهت، جواد قیومی، بی جا، مؤسسه نشر الفقاهه، اول، ۱۴۱۷ق، باب العین، ص ۲۷۳٫
۱۱ . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، دوم، ۱۴۰۳ق، ج ۱۰۴، ص ۱۹۰٫
۱۲ . محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، قم، بی تا، ج ۴، باب ما اوله العین، ص ۲۷۳٫
۱۳ . خاتمه مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۲۷۶٫
۱۴ . محمدبن جمال الدین مکی، (شهید اول)، ذکری الشیعه، بی جا، ۱۲۷۲، ص ۴٫
۱۵ . بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۴۰۵٫
۱۶ . ریاضالعلماء، ج۴، ص ۶٫
.۱۷ ابن ندیم، فهرست، ص۲۴۶٫
۱۸ . حسن بن قالولی (بحارالانوار، مقدمه مرحوم ربانی، ص ۷۶).
۱۹ . حسن بن عبدلله بن محمد بن عیسی (بحارالانوار، مقدمه مرحوم ربانی ، ص ۷۶).
۲۰
. "والظاهران الصحیح "الزراری” کما فی رجال النجاشی و هو علی بن سلیمان بن
الحسن بن الجهم بن بکیر بن اعین الزراری (بحارالانوار، مقدمه مرحوم ربانی،
ص ۷۷٫).
۲۱ . مقدمه الامامه و التبصره، ص۲۵٫
۲۲ . مقدمه الامامه و التبصره، ص ۲۸٫
۲۳ . طوسی، الغیبه، ص ۳۹۵٫
۲۴
. ذکر بعض اصحابنا فی عله تسمیه تلک السنه سنه تناثر النجوم هو أنه رأی
الناس فیها تساقط شهب کثیره من السماء و فسر ذلک بموت العلماء و قد کان ذلک
فأنه مات من تلک السنه جمله من العلماء منهم الشیخ المذکور و منهم الشیخ
الکلینی …. و علی بن محمد السمری (لؤلؤه البحرین، ص ۳۸۴).
۲۵ . رجال نجاشی، ص ۲۶۲٫
۲۶
. ان رئیس ذلک القوم الکفره کما فی بعض المواضع المعتبره هو أبو طاهر
سلیمان القرمطی حاکم البحرین و قد دخل مکه فی یوم الترویه و نهب اموال
الحاج و قتل قتلاً عظیماً فی مکه و شعابها و نواحیها حتی فی المسجد بل فی
جوف الکعبه و دفن القتلی فی المسجد و فی بئر زمزم و أمر بقطع باب الکعبه و
خلع قمیصها وقسّمها فی اصحابه و هدم قبه زمزم و حمل الحجر إلی الهجر و کان
فی بلادهم مده اثنی عشر سنه و لم یردوه إلی سنه تسع و ثلاثین و ثلاثمأه
(روضات الجنات، ج ۴، ص ۷۹)
۲۷ . مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، بی جا، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، ج۳، ماده قرمط، ص۴۹۳٫
۲۸ . خاتمه مستدرک الوسایل، ج ۳، ص ۲۸۱، حاشیه.
۲۹ . الکنی و الالقاب، ج ۱، ص ۲۲۳٫
۳۰ . طوسی، الغیبه، ص ۳۲۲٫
۳۱ . رجال نجاشی، ص ۱۷۷، ش ۴۶۷٫
۳۲ . رجال طوسی، ص ۳۹۹، ش ۵۸۵۲ و ص ۴۲۷، ش ۶۱۴۱٫
۳۳ . رجال نجاشی، ص ۱۷۷٫
۳۴ . سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، قم، مرکز نشر آثار شیعه، چ ۴، ۱۴۱۰، ج ۸، ص ۷۶٫
۳۵ . همان
۳۶ . ر.ک: فصلنامه انتظار، ش ۱۰، ص ۲۴۷٫
۳۷ . برای توضیح بیشتر رجوع کنید به فصلنامه انتظار، ش ۱۱، ص ۴۷۴٫
۳۸ . منتخب الاثر، ج ۳، ص ۳۵۹٫
۳۹ .سوره یوسف: ۱۲٫
۴۰ . علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث؛ نشر الادب، قم، اول، ۱۴۱۴ق، ج ۴، ص ۳۸٫
۴۱ . رجال نجاشی، ص ۱۷۸، ش ۴۶۷٫
۴۲ . همان، باب المیم، ص ۳۵۳، ش ۹۴۶٫
۴۳ . معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۷۶٫
۴۴ . رجال طوسی، باب اصحاب أبی محمدحسن بن علی …، ص ۳۹۷، ش ۵۸۳۱٫
۴۵ . فهرست طوسی، باب الهمزه، باب احمد، ص ۷۱، ش [۸۱] ۱۹٫
۴۶ . رجال نجاشی، باب الف، ص ۹۲، ش ۲۲۸٫
۴۷ . همان، باب العین، ص ۲۱۹، ش ۵۷۳٫
۴۸ . رجال طوسی، ص ۳۷۰، ش ۵۵۰۷٫
۴۹ . همان، ص ۳۸۹، ش ۵۷۲۷٫
۵۰ . همان، ص ۴۰۰، ش ۵۸۵۷٫
۵۱٫ همان.
۵۲ . رجال برقی، دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ ق، ص ۵۹ و ۶۰٫
۵۳ . معجم رجال الحدیث، ج ۱۰، ص ۱۴۱٫
۵۴ همان، ج ۶، ص ۷۶٫
۵۵ . رجال نجاشی، ص ۱۴۰، ش ۳۶۴٫
۵۶ . رجال طوسی، ص ۳۹۸٫
۵۷ . معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۲۸۵، ش ۲۷۱۷٫
۵۸ . رجال طوسی، ص ۳۸۹٫
۵۹ . رجال نجاشی، باب العین، باب علی، ص ۲۶۰٫
۶۰ . ص ۲۷۷، التبه در فهرست طوسی، این کتاب را اختیار القرائات گفته است.
۶۱ . سید علی اصغر جابلقی، طرائف المقال، تحقیق سید مهدی رجائی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص ۲۱۰٫
۶۲ . معجم رجال الحدیث، ج ۵، ص ۴۹ و ج ۱۵، ص ۱۶۴٫
۶۳ . ریاض العلماء، ج ۴، ص ۵، پاورقی.
۶۴ . بحارالانوار، ج ۱، ص ۷، مقدمه.
۶۵٫ بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۶، مقدمه.
۶۶ . خاتمه مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۲۸۳، چ جدید.
۶۷ . همان.
۶۸ . آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، سوم، ۱۴۰۳ق، ج ۲، ص ۳۴۱٫
۶۹ . مقدمه الامامه و التبصره، ص ۱۵، به نقل از مقالات الحنفاء، ص ۴۰۵٫
۷۰ . رجال نجاشی، ص ۲۶۱٫
۷۱ . فهرست طوسی، ص ۱۵۷، ش [۳۹۲] ۱۹٫
۷۲ . ابن شهر آشوب، معالم العلماء، قم، بی نا، بی تا، ص ۱۰۰٫
۷۳ . بحارالانوار، ج ۱، ص ۷، مقدمه.
۷۴ . مقدمه الامامه و التبصره من الحیره، مدرسه الامام المهدی، ص ۱۵، اقتباس.
۷۵ . سوره قصص: ۸۸٫
↧
رویدادهای آخرالزمان بهانه حضور کابالیستها در فلسطین است
(بسم الله الرحمن الرحیم)
امروزه پیشگویی و
آیندهنگری در باب آخرالزمان و سرنوشت خیر و شر از جمله مباحثی است که با
تکیه بر علوم غریبه یهودیان و پیروان کابالا در قالب فیلم، رمان و بازیهای
رایانهای و ... بخش وسیعی از افکار جوامع بشری را تحت سیطره خود در آورده
است، آثار مخرب این اندیشه یعنی اعتقاد به سحر و جادو، امروزه فراتر از
قوم یهود تمام جوامع بشری را تهدید میکند، تورات در آیات متعددی سحر و
جادو را نکوهش کرده و جادوگری را کاری پلید دانسته است.
با این حال در خود کتاب تورات، افرادی چون سموئیل
برای پیشگویی آینده و ارتباط با ارواح، به سراغ جادوگر میروند! یهودیان
همواره عادت داشتند به جای تفکر در مسائل ژرف انسانی و سعادت بشری توجه خود
را به پیشگوییها و آیندهنگریها معطوف کنند، منشأ این آیندهنگریها،
چرخش ستارگان و ادوار فلکی یا سحر و جادویی بوده که در نتیجه حشر و نشر با
اقوام گوناگون در طول تاریخ فراگرفتهاند، تاریخچه جادوگری نزد یهودیان به
زمان اقامت ایشان در مصر و پس از آن همسایگی با کنعانیان باز میگردد، در
دوران اسارت بابلی، عقاید و تعالیم سری بابلیان، تأثیر فراوانی بر پیشرفت
سحر و جادوی این قوم داشت، پس از ویرانی معبد دوم که ربیها جایگزین
روحانیان قربانیگذار شدند و مراسم قربانی را به عهده گرفتند، وردهای
جادویی و روشهای نیایش ایشان از دید عموم مردم باعث کنترل رویدادها میشد،
ربیهای دوره باستان، به مرور عقایدی را پدید آوردند که به تدریج وارد
قلمرو جادو و نوشتههای جادویی شد، ایشان در نظام اعتقادی که تصور میشد
شیاطین بر سرنوشت و دارایی انسان تأثیر گذارند، سحرها و افسونهایی برای
علاقهمندان به کسب ثروت و سلامتی مینوشتند، از آنجایی که «کابالا» را
دانش سری و پنهان خاخامهای یهودی میخوانند و برای آن پیشینهای کهن قائل
هستند، با حجتالاسلام مهدی منصوریخواه کارشناس عرفانهای نوظهور در این رابطه گفتوگو کردیم که مشروح آن در ادامه میآید:
*وضعیت پیروان کابالا در فلسطین اشغالی چگونه است؟
هر ساله برخی از کشورهای مختلف برای فراگرفتن کابالا به فلسطین اشغالی مهاجرت میکنند
-آنچه مسلم هم است اینکه کابالای شرقی بسیار
پیشرفتهتر و مترقیتر از کابالای اشکنازی یا غربی است، مرکز کابالای شرقی
نیز در اورشلیم (بیت المقدس) هست، بنابراین وضعیت کابالای شرق با توجه به
جامعیت و مرکزیت آن باید بهتر باشد، اما گر چه تعالیم پیشرفتهتری دارد،
اما آیا اقبال بهتری نیز دارد یا نه چندان مشخص نیست، زیرا از سویی
فرقههای ضد کابالایی زیادی در اسرائیل هستند و تمام یهودیان ساکن در
اسراییل هم همگی متدین نیستند و بسیاری نیز سکولار هستند، از سوی دیگر
رویکرد آخرالزمانی در سرزمینهای اشغالی بین یهودیان بسیار شدید است و
اصلاً دلیل ورود آنها به فلسطین و غصب آنجا همین رویکرد آخرالزمانی آنها
است، اما به صورت کلی مراکز گوناگونی در اسرائیل فعال هستند و هر ساله برخی
از کشورهای مختلف برای فراگرفتن کابالا و شرکت در کلاسهای آن به فلسطین
اشغالی مهاجرت میکنند.
*در دنیا این فرقه چقدر دنبالهرو دارد؟
مراکز کابالیستی به خاطر اینکه تعداد نفرات خود را زیادتر جلوه دهند، آمارهای خود را بدون تفکیک منتشر میکنند
-به دلیل اینکه مراکز مختلفی در جهان وظیفه نشر و
آموزش تعالیم کابالا را برعهده دارند و گاهاً این مراکز نیز با هم همسو
نبوده و یا با هم دچار اختلاف هستند، آمار رسمی و دقیقی از پیروان این مکتب
وجود ندارد، ضمن اینکه برخی کابالیست حرفهای هستند و بعضی نیز فقط در
برخی از دورههایی که برگزار میشود، شرکت کردهاند و اگر آماری هم وجود
داشته باشد، مراکز کابالیستی به خاطر اینکه تعداد نفرات خود را زیادتر جلوه
دهند، آمارهای خود را بدون تفکیک منتشر میکنند، حتی برخی از کلاسهای
آنها به اسمهای دیگری مانند موفقیت، ثروت و مدیریت و ... برگزار میشود
که مجموعههای کابالایی اینها را هم جزو کابالیستها میدانند، بعضی اوقات
هم فرقههایی با اسامی دیگر وظیفه نشر آموزههای کابالایی را بر عهده
دارند که میتوان از فرقه کیهانی(عرفان حلقه)، تئوصوفی، پائولو، احمد الحسن
و بهائیت نام برد.
*آیا در هالیوود اشخاص مشهوری هستند که رسماً گفته باشند کابالیست هستند؟
-نفوذ کابالا را در هالیوود بر دو مبنا میتوان
تحلیل کرد: نفوذ فکری و عقیدهای که این عرصه بسیار پر رنگ هست و در سطوح
مختلف اعم از کمپانیهای رسانهای هالیوود، کارگردانان، تهیهکنندگان،
بازیگران، موسیقیدانان به صورت مستقیم و غیر مستقیم و نادانسته دیده
میشود.
نیکلاس کیج به عنوان کابالیست و فراماسونر در هالیوود شناخته میشود
دیگر نفوذ کابالیستهای رسمی که در این مورد نیز
افرادی در تمامی سطوح دیده میشوند، اگر بخواهیم اسامی این اشخاص را نام
ببریم، لیست بلند بالایی از افراد را در بر میگیرد، اما بدون شک مدونا در
این لیست خواهد بود، هر چند نیکلاس کیج به عنوان امام کابالا و فراماسونری
در هالیوود شناخته میشود، از «دمی مور» و از «اشتون کوچر» گرفته تا
«بریتنی اسپرز» و «لینزی لوهان» و «پاریس هیلتون» که بندهای قرمز دور دست
خود میبندند تا «لیندسی لوهان»، بازیگر و مدل آمریکایی که مشهور به دختر
بد هالیوود است و صراحتاً اعلام کرده که میخواهد کابالیست شود.
جاستین بیبر که نخستوزیر رژیم منحوس رژیم صهیونیستی از وی استقبال میکند
تا ویونا ریدر، روزین بار، میک یاگر، لیدی گاگا، دیان کیتون، دمی مور،
استلا مککارتنی، اشتون کاشر و دهها و صدها آدم دیگری که در این تشکیلات
شیطانی اسامیشان دیده میشود و در هالیوود در سطوح مختلف و با نقشهای
مختلف در حال فعالیت هستند.
*در فیلمهای اخیر هالیوود مظاهری از این عرفان دیده شده یا نه؟
-از 1915(البته طبق احصاء بنده) تا کنون آثار تصویری
بسیار اعم از فیلم، سریال، انیمیشن و بازی با رویکر تعلیم و یا ترویج
آموزههای کابالایی به دنیای هنر تزریق شده است، به عنوان مثال تنها با
توجه به آموزه کابالایی گولم، دو فیلم با همین نام و چند انیمیشن ساخته شده
است.
در بسیاری از فلیمهای هالیوود با تم آخرالزمان و جادو در 10 سال اخیر کم و بیش آموزههای کابالیستی به وضوح پیدا میشود
در بازی معروف و جهانی «کلش اف کلنز» نیز سربازهای
گولم از کاراکترهای بسیار جذاب، قدرتمند و معروف است، در این بازی گولمها
همانند غولها نیروهایی پر قدرت هستند، به همین دلیل وقتی قلعه شما توسط
گولمها حمایت شوند، نیرویی کافی برای نابودی تمام سربازان دسته اول و
همچنین اکثر نیروهای دسته دوم دشمن (حتی غولهای سطح پایین) را دارا هستید.
در بسیاری دیگر از فیلمهای هالیوود که با تم
آخرالزمان، جادو، وحشت و معنویت در 10 سال اخیر ساخته شده است، نیز کم و
بیش آموزههای کابالیستی به وضوح پیدا میشود، حتی در دورههایی که توسط
مراکز کابالایی برگزار میشود، از دانشپژوهان خواسته میشود برای آموختن و
یا درک بهتر برخی آموزهها به برخی از فیلمها رجوع کنند تا بتوانند درک
بهتری از آن آموزه داشته باشند.
*درباره کابالا گفته میشود که تنها عدهای
اندک از آن برخوردار هستند و بالجد تلاش میکنند که اسرارشان به بیرون درز
پیدا نکند و اگر این اتفاق افتاد مجازات سختی برای فرد افشا کننده در نظر
میگیرند، آیا هنوز در این زمان این روش اعمال میشود؟
-در کابالا دو نوع آموزه و دو نوع دیدگاه وجود دارد:
آموزه «ستری تورا» که آموزشهای مخفی تورات که پنهان است و فقط برای خاص
الخواص قابل آموزش است، «طعامی تورا» آموزههای عمومی که غالباً مشتمل بر
تفسیر عرفانی تورات است، آموزشهای مخفی تورات که پنهان است و فقط برای خاص
الخواص قابل آموزش است و دو دیدگاه، دیدگاه کابالای سنتی که در این دیدگاه
تنها افرادی میتوانند پا به دنیای کابالا بگذارند که علاوه بر تسلط بر
تورات بر تلمود و میشنا نیز مسلط باشند، زنان و کودکان حق ورود ندارند، طبق
این نظریه آموزههای طعامی تورا به افراد محدود که واجد شرایط باشند،
میتوان آموزش داد، لکن ستری تورا برای نوادر روزگار (البته به زعم آنها) و
افراد بسیار خاص آن هم به صورت سری و با شرایط ویژه بیان میشود.
دیدگاه کابالای مدرن که ادعا میشود، هر دو نوع
آموزه برای هر سنی و با هر شرایط سنی، دینی، جنسیتی و ... قابل بیان است،
البته در عمل وضع به گونه دیگری است و فقط طعامی تورا آموزش داده میشود و
از ستری تورا جز برای معدود افرادی که شرایط مورد نظر سردمدارن کابالا را
داشته باشند خبری نیست، در کابالای مدرن ادعا میشود در عصر ماشیح(عصر
حاضر) تعالیم کابالا برای همه حتی کودکان و زنان از هر سنی و با هر دینی
قابل تعلیم و آموزش است، البته ناگفته پیداست که آنها اهداف خاص خود را از
عمومی کردن کابالا دارند که فرصتی مختص به خود میخواهد.
↧
سعودیها همپای صهیونیستها؛ لابی «ساپرک» همنشین «آیپک» میشود +عکس
(بسم الله الرحمن الرحیم)
ساپْرَک فرزند نامشروع
افزایش مناسبات سعودی- صهیونیستی- آمریکایی برای ایجاد خاورمیانه جدید
متناسب با رویکردهای غربی- صهیونیستی و سایکسپیکو 2 در منطقه غرب آسیاست.
ورود لابیهای سرمایه داری در مسیر هدایت و کنترل افکار عمومی در آمریکا
موضوع تازهای نیست. خاندانهای قدرت و ثروت شناخته شده آمریکایی همواره
حمایتهای سیاسی و مالی خود را معطوف به گروهها و جریانهای سیاسی نموده و
در زمینههای تبلیغاتی حضور گسترده در انتخابات مختلف آمریکا دارند تا در
آینده بتوانند از مهره های وارداتی خود در عرصه تصمیمگیریهای سیاسی داخلی
و بینالمللی استفاده نمایند. اما موضوع تازه دیگری که این روزها در همین
راستا خود را در عرصه سیاسی آمریکا نشان میدهد، تشکیل لابی سعودی در
آمریکا با اهداف ویژه است. خاندان حاکم
عربستان سعودی در سایه ماجراجوییهای اخیر خود در منطقه به دنبال تضمینهای
بیشتر برای تکیه به آمریکا جهت استمرار حاکمیت خود در عربستان سعودی است. پادشاه جدید عربستان که بر اساس رویکردهای ایدئولوگ و افراطی خود و
حامیانش کمتر از پادشاه گذشته از حمایت آمریکایی ها برخوردار است، آن ها
همچنین به دنبال پر کردن خلأ ناشی از حدف برخی بازیگران بینالمللی نظیر
بندر بن سلطان از دایره تصمیم سازی عربستان بر آمده و نیاز و ضرورت احیای
مجدد مراکز ثقل استراتژیک عربستان در آمریکا را احساس می کنند.
سعودی
ها در سایه جنگهای اخیر که در منطقه به راه انداخته و رویکرد گستردهای
که در حمایت از تروریسم دارند، با همراهی سردمداران آمریکایی سعی در بهبود
چهره حاکمیت ریاض در داخل آمریکا دارند تا حمایت از این رژیم پادشاهی برای
نسل های آینده سیاسی در این کشور با مشکل مواجه نشود. تمام
آنچه که گفته شد انگیزه دوجانبه مقامات سعودی - آمریکایی در تشکیل کمیته
روابط عمومی عربستان و آمریکا است که تلاش برای آغاز آن از نیمه سال گذشته
کلید خورده و هدف از آن نیز دسترسی به شهروندان آمریکایی و آموزش آنها
درباره همه مسائل مربوط به روابط عربستان و آمریکا و امور عربی اعلام شده
است. این موضوع برای اولین بار از طریق شبکه تلویزیونی
"سی ان ان"آمریکا و توسط سلمان الانصاری تحلیلگر سیاسی سعودی اعلام شد:
کمیته روابط عمومی عربستان و آمریکا که به اختصار "ساپْرَک"خوانده خواهد
شد، در نیمه ماه مارس آینده آغاز به کار خواهد کرد.
شبکه
سی ان ان البته این لابی سعودی را مشابه لابی صهیونیستی در آمریکا توصیف
کرده و در گزارش خود اعلام کرد که تا چند روز دیگر عربستان نیز نظیر
اسرائیل از داشتن گروه فشار – لابی - مختص خودش در آمریکا برخوردار خواهد
شد. دفتر این کمیته در واشنگتن خواهد بود. ناظران سعودی معتقدند که
این کمیته، تحولی ویژه در روابط عربستان و آمریکا است، زیرا اولین کمیته در
نوع خود در زمینه تماس مستقیم بین مردم عربستان و آمریکا به شمار می رود.
دولت
عربستان در همین راستا تمام تلاش خود را برای اقدامات سیاسی تأثیرگذار در
داخل آمریکا و نفوذ در ادارات تصمیمسازی این کشور و احیای مجدد روابط
مهرههای حاکمیت سعودی با شخصیتهای تأثیرگذار آمریکایی به کار گرفته است، این
پروژه به ویژه بعد از آن کلید خورد که سعودی ها در قانع کردن آمریکا برای
عدم توافق هستهای با ایران یا اتخاذ مواضع سختگیرانهتر بر ضد سوریه شکست
خوردند. گرچه نمیتوان دلیل متقنی برای ارتباط تشکیل لابی
"ساپرَک"مشابه "آیپَک"لابی صهیونیستی در آمریکا از طریق مقامات سعودی با
مناسبات روزافزون این مقامات با رژیم صهیونیستی ارائه داد، اما عنصر
همزمانی این دو پدیده سیاسی از ارتباطات معنادار بین آنها خبر می دهد. از
سوی دیگر گرچه هنوز جزییات دقیقی از نحوه فعالیت سابراک در آمریکا منتشر
نشده، اما همین مقدار اندک نیز از وجود مشابهت های گسترده ای بین ساپرک و
آیپک خبر می دهد.
البته برخی نویسندگان سعودی سعی دارند تشکیل این
کمیته را در راستای تقابل با لابی صهیونیستی در آمریکا معرفی کرده و مدعی
شوند که این اقدام جلوی یکه تازی فرهنگی رژیم صهیونیستی در آمریکا را می
گیرد، اما نگاهی کلی به ابعاد منافع و اهداف مشترک رژیم سعودی و صهیونیستی
در منطقه نشان میدهد که دو گروه در راستای همپوشانی اهداف یکدیگر تشکیل
شده و سعی دارند افکار عمومی مقامات آمریکایی را تا حد ممکن با پروژه های
خود در منطقه همراه کنند. سعودی ها با
تشکیل این کمیته به دنبال پر کردن خلأ افرادی نظیر بندر بن سلطان در ساختار
حاکمیتی جدید خود هستند، هدفی که در گذشته نیز در پس پرده برخی انتصابات
مقامات سعودی نظیر انتخاب عادل الجبیر سفیر سابق عربستان در آمریکا به
عنوان اولین وزیر کلیدی خارج از خاندان حاکم سعودی خود را نشان داده است. بندر
بن سلطان از سال 1983 تا 2005 سفیر عربستان در آمریکا بود و مأموریت اصلی
تعریف شده وی ایجاد ارتباط عمیق با مقامات آمریکا بود. سلمان
الانصاری تحلیلگر سیاسی سعودی که در ایالات متحده آمریکا اقامت دارد و به
نظر میرسد به دنبال رسیدن به مدیریت ساپْرَک است، 16 مارس آینده را زمان
آغاز به کار کمیسیون روابط عمومی عربستان و آمریکا معرفی می کرد. الانصاری
از افرادی است که نظریه مضحک وجود ارتباط بین گروهک تروریستی داعش و ایران
را مطرح کرده است. البته دیدگاه های عجیب و سطح شخصیتی وی به اندازهای
نیست که پروندهای نظیر بازاریابی جهت بهبود مناسبات آمریکا و عربستان به
وی سپرده شود. برنامه کاری ساپرک به
نظر نمیرسد سعودی ها برای مدیریت این مجموعه غیر از آنچه که از سبک
فعالیتهای آیپک تقلید میکنند، بتوانند ابداعات قابل توجهی داشته باشند،
آنها مانند گذشته پول را به عنوان مهم ترین ابزار برای خرید شخصیت های
مختلف آمریکایی، مطمح نظر خود قرار خواهند داد. نورم کولمن سناتور سابق
جمهوریخواه که در گذشته بیانیهای در محکومیت اقدامات نژادپرستانه و
انتشار دیدگاههای افراطی از سوی عربستان در دنیا منتشر کرده، بعد از شکست
در انتخابات سال 2008 قراردادی را با موسسه هوگان لوویز منعقد کرد که از
سوی دولت عربستان حمایت مالی می شود.
این
موسسه یکی از دهها موسسه ای است که نظیر شورای ناتو، شورای سیاست های
خاورمیانه و آکادمی خاورمیانه از سوی عربستان کمک مالی میشوند. این
در حالی است که مؤسسات مذکور خود را مؤسساتی غیرانتفاعی می دانند. کریگ
هولمن در رابطه با تغییر مواضع سریع کولمن مینویسد: متأسفانه یکی از عناصر
سابق قانون گذاری آمریکا به سلاحی برای یک دولت خارجی تبدیل شده است. همین سیاست امروز نیز دنبال میشود، پس
از بذل و بخششهای گسترده بندر بن سلطان از دلارهای نفتی سعودی در
واشنگتن، معاون وی یعنی عادل الجبیر مسیر رئیس سابق خود را در زمینه درهم
تنیدگی روابط با مؤسسات تصمیمسازی آمریکا دنبال میکند. تلاشهای
اینچنینی عربستان در آمریکا با عقد قراردادهای گسترده بین رژیم حاکم
سعودی با شرکتهای بزرگ و جهانی در بخش رسانه ای و روابط عمومی نظیر شرکت
"ایدلمن"و "بودِستا گروپ"برای بهبود موقعیت و وجهه عربستان در دنیا
همزمان شده است. شرکت بودستا عرصه فعالیتهای خود در
بهبود وجهه عربستان را از قلم فرسایی و فعالیتهای محض تبلیغاتی فراتر
گذاشته است. این شرکت در پی مأموریت خود حمایت گسترده از هیلاری کلینتون
کاندیدای دموکرات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را در دستور کار قرار داده
است.
لی وانگ نویسنده آمریکایی در مقالهای در سایت اینترسپت از این حمایت پرده بر می دارد. تحلیلگران
اعتقاد دارند که این موضعگیری بودستا نشان دهنده تمایل سعودی ها برای
موقعیت کلینتون در انتخابات داخلی دموکرات ها و انتخابات ریاست جمهوری
آمریکا است. این در حالی است که سابقه کلینتون نیز نشان میدهد که وی عادت
به دریافت رشوه های سعودی دارد. گرچه موسسه کلینتون برای جلوگیری از
انتقادات بیشتر رقبا اعلام کرده که دریافت پول از عربستان سعودی را متوقف
کرده و کلینتون نیازی به این پولها ندارد، اما وال استریت ژورنال مبالغ دریافتی کلینتون از عربستان را بین 10 تا 25 میلیون دلار ارزیابی می کند. گرچه
عرصههای گستردهای در محافل سیاست داخلی آمریکا به عنوان مأموریت لابی
جدی سعودی در این کشور وجود دارد، اما به نظر میرسد شاه کلید فرسوده
سعودی ها برای تأثیرگذاری در تمامی این عرصهها همچنان پول است.
↧
↧
میلیاردرهای یهودی که انتخابات آمریکا را کنترل میکنند + عکس و فیلم
(بسم الله الرحمن الرحیم)
نگاهی به لیست حامیان
مالی نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال 2016، نشان میدهد
دستکم یک سوم از ثروتمندترین و سخاوتمندترین «ابَرحامیان» نامزدها، از
جمله ده نفر اول در این لیست، همگی از میلیاردرها و مولتیمیلیاردرهای
یهودی هستند.
خلاصه
گزارش: انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا با انتخاباتهای مشابه در بسیاری
از کشورهای دیگر متفاوت است، چه در ساختار و شیوه اجرا و چه در منابعی که «رقابت» نامزدها را تأمین مالی میکنند. جملهای که شاید بارها
شنیده باشید این است که «یهودیها سیاستهای آمریکا را کنترل میکنند» و این جمله،
کاملاً درست است. البته این کنترل هم قواعد خودش را دارد، مثلاً اگر یک حامی مالی
یهودی میخواهد از «حامی بزرگ» به «ابَرحامی» تبدیل شود، باید دستکم یک صفر جلوی
رقم کمکهایش به نامزدها بگذارد. یهودیها در آمریکا اغلب طرفدار حزب دموکرات
هستند و بنابراین کمپین انتخاباتی هیلاری کلینتون اکنون از نظر مالی، هیچ مشکلی
ندارد. البته دست برخی از نامزدهای جمهوریخواه، از جمله مارکو روبیو، نیز در جیب
برخی از همین میلیاردرهای یهودی است. در این گزارش به معرفی برخی از سرمایهداران یهودی
میپردازیم که انتخاباتهای آمریکا را کنترل میکنند.
یهودیها سیاستمداران و سیاستهای آمریکا را تعیین میکنند
نگاهی
گذرا به لیست حامیان مالی نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال 2016، یک واقعیت
قابلتوجه را نشان میدهد: دستکم یک سوم از 50 نفر اول در لیست ثروتمندترین و سخاوتمندترین «ابَرحامیان»
این نامزدها[1]، یهودی[2] هستند. عجیبتر؟ ده نفر اول در این
لیست همگی از میلیاردرها[3] و مولتیمیلیاردرهای یهودی[4] هستند[5].
«شلدون آدلسون» یکی از اصلیترین حامیان
نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری در آمریکاست - دانلود
این
واقعیت در وهله اول، بسیار چشمگیر اما به همان اندازه پذیرفتهشده است. شکی نیست
که یهودیها در فضای سیاسی آمریکا حکمرانی مطلق میکنند. اما این افراد چه کسانی
هستند؟ چه اندازه با آنها آشنا هستید؟ از ثروت آنها چه میدانید؟ تمام نامزدهای
انتخابات سال 2016 آمریکا میدانند که اگر میخواهند شانس موفقیت داشته باشند باید
دست به دامن یهودیها شوند.
حامیان
یهودی که معمولاً بیشتر به دموکراتها تمایل دارند[6]، در انتخابات آینده کار سختی
در پیش ندارند. گزینه مدنظر آنها از مدتها پیش مشخص شده است: «هیلاری رودهام کلینتون[7]». بنابراین دردسری برای انتخاب
نامزد «احتمالی» دموکراتها[8] در انتخابات نهایی ندارند و
همگی کمکهای مالی خود را تقدیم کسی کردهاند که امیدوارند اولین رئیسجمهور زن
آمریکا[9] شود.
بانوی اول
سابق آمریکا، یک عده یهودی را دارد که حامیان سنتی او محسوب میشوند؛ افرادی که
تأمین مالی کمپین انتخاباتی وی برای ورود به مجلس سنا در سال 2000 و همینطور
کمپین ناموفق انتخابات ریاستجمهوری او در سال 2008 را به عهده داشتند. «حییم سبان[10]» میلیاردر هالیوودی، یکی از
حامیان اختصاصی کلینتون است که میلیونها دلار طی سالهای گذشته خرج او کرده و به
عضوی از حلقه داخلی نزدیکان وی تبدیل شده است.
آیا یک یهودی متولد مصر و ساکن آمریکا میتواند هیلاری کلینتون را
به اولین رئیسجمهور زن در تاریخ یانکیها تبدیل کند؟
البته کلینتون
کار دیگری هم باید بکند: جذب حامیان مالی حزب دموکرات که سال 2008 به جای او از باراک
اوباما حمایت کرده بودند. برخی از این یهودیهای طرفدار اسرائیل[11]، مواضع کلینتون[12] را بیش از حد معمولی میدانند
و معتقدند تواناییهای وی برای سلیقه «ترقیطلب» آنها کافی نیست. در این میان، «دیوید
گفن» غول صنعت فیلم و موسیقی آمریکا، تا پیش از این به شدت از کلینتون انتقاد میکرد،
اما در حال حاضر وعده داده تا از این نامزد دموکراتها حمایت کامل کند.
یهودیان
حامی جمهوریخواهان[13] کار دشوارتری پیش رو دارند. و
البته به همان میزان، نامزدهای جمهوریخواه نیز تلاش بیشتری کردهاند تا حامیان
یهودی را به خود جلب کنند. «مارکو روبیو[14]» موفق شده تا «نورمن برامان»
یکی از اصلیترین حامیان حزب جمهوریخواه را به سوی خود بکشد؛ گفته میشود برامان
قول 10 تا 15 میلیون دلاری به روبیو داده است.
صرفنظر از «دونالد ترامپ»، نامزدهای
دیگر جمهوریخواه از جمله «مارکو روبیو[15]»، «جب بوش[16]»، «تد کروز[17]»، و «راند پال[18]» برای جلب حمایت سرمایهگذاران
بزرگ یهودی در آمریکا رقابت تنگاتنگی داشتهاند. بسیاری از چشمهای جمهوریخواه اکنون
به سوی «پل سینگر» سرمایهدار نیویورکی و صد البته «شلدون آدلسون» ابَرسرمایهدار
کازینوهای لاسوگاس دوخته شده که بارها نشان داده حاضر است از ثروت خود در حمایت
از نامزدهای مدنظرش ریختوپاش کند.
(از چپ) شلدون آدلسون، بنیامین نتانیاهو و میریام آدلسون
در ادامه
این گزارش با ثروتمندترین یهودیهایی آشنا خواهید شد که حامیان مالی نامزدهای
انتخابات در آمریکا هستند. این افراد عملاً تعیین میکنند کدام نامزدها در آمریکا
در انتخابات شرکت کنند و کدام نامزد نهایتاً عضو کنگره یا حتی رئیسجمهور آمریکا
شود. سرمایهگذاران یهودی که در زیر به آنها اشاره میشود، به ترتیب کمکهای مالیشان
در انتخابات ریاستجمهوری سال 2012 آمریکا لیست شدهاند.
شلدون
و میریام آدلسون (جمهوریخواه)
ارزش
داراییهای این زن و شوهر یهودی حدود 28.6 میلیارد دلار برآورد میشود[19]. «شلدون آدلسون[20]» که زمینه اصلی فعالیتش اداره
کازینو است، سال 2012 و بر اساس تخمینهای حداقلی، 98 میلیون دلار به کمپینهای مورد
علاقه خود در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا «لطف» کرد. آدلسون که علاوه بر دستودلبازی[21]، به طرفداری پروپاقرص از رژیم
صهیونیستی[22]نیز مشهور است[23]،
طی اظهاراتی که بعدها مدعی شد، به شوخی آنها را مطرح کرده، خواستار بمباران اتمی
ایران شده است. آدلسون[24] علاوه بر آمریکا، در صحنه
سیاسی رژیم صهیونیستی[25] نیز فردی تأثیرگذار[26] محسوب میشود[27]. جالب است بدانید این سرمایهدار
یهودی ظاهراً مشکلی هم با انتخاب دونالد ترامپ[28] به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه
در انتخابات آینده آمریکا ندارد[29].
شلدون آدلسون دستودلبازترین حامی جمهوریخواهان آمریکاست
99 درصد از کمکهای مالی آدلسون به بازندههای انتخابات
در آمریکا تعلق گرفته است - دانلود
فرد آیچنر
(دموکرات)
این
کارفرما و فعال رسانهای که احتمالاً نام او را تا الآن نشنیدهاید، مدیرعامل
«سازمان نیوزوب» است[30]، ناشر روزنامههای قومیتی و
جایگزین در آمریکا که مقر اصلی آن در شیکاگو است. نیوزوب همچنین مالک چندین شبکه
رادیوی در منطقه شیکاگو و یک شبکه تلویزیونی در شهر «استرلینگ» ایالت کلرادو است. آیچنرر[31] با وجود آنکه ثروتی حدود 500
میلیون دلار دارد، اما سال 2012 مبلغ سخاوتمندانه 14 میلیون دلار را خرج کمپینهای
دموکرات کرده است. حمایت وی[32] از حقوق همجنسگرایان تا
اندازهای بود که سال گذشته میلادی او را در «لیست افتخاری همجنسگرایان شیکاگو[33]» قرار دادند[34]. آیچنر که به «مرموزترین
شخصیت در سیاستهای حزب دموکرات» مشهور است، بر خلاف ماهیت و زمینه کاریاش، همیشه
از رسانهها فراری است و صرفاً اعضای درونی حزب دموکرات او را میشناسند.
آیچنر یکی از حامیان کمتر شناختهشده اما مهم کلینتون است
آیچنر 25 میلیون دلار به «بنیاد کلینتون» کمک کرده است - دانلود
مایکل
بلومبرگ (مستقل)
مرد 41.2
میلیارد دلاری آمریکا[35] در سال 2012 بیش از 11 میلیون
دلار به کمپینهای انتخابات ریاستجمهوری کمک کرد. مدیرعامل میلیاردر کمپانی غولپیکر
«بلومبرگ» که در زمینه رسانهای و مشاوره مالی و نرمافزاری فعالیت میکند، در
ابتدای فعالیتهای سیاسیاش خود را دموکرات معرفی میکرد. با این حال، سال 2000 و
در حالی که خود را برای انتخاب به عنوان شهردار نیویورک آماده میکرد، حزب خود را
به جمهوریخواه تغییر داد. وی که اکنون خود را سیاستمداری «مستقل» میداند، همین
چند هفته پیش بود که بالأخره اعلام کرد نامزد انتخابات ریاستجمهوری نخواهد شد[36]، چون میترسد نامزد شدنش به
ترامپ یا کروز[37]کمک کند تا پیروز انتخابات شوند[38]. بلومبرگ در موضعگیریهای
خود به وضوح نشان داده که با افزایش مقررات ناظر بر فعالیتهای مالی در آمریکا
مخالف است.
بلومبرگ ثروتی میلیارد دلاری دارد و در استفاده از آن دریغ نمیکند
نامزدی بلومبرگ، شانس موفقیت ترامپ را بالا میبرد - دانلود
پل
الیوت سینگر (جمهوریخواه)
بنیانگذار
و مدیرعامل سازمان «مدیریت سرمایه الیوت» سرمایهای به ارزش دستکم 2.2 میلیارد
دلار دارد. پل سینگر[39] که نیویورکتایمز سازمان تحت
مدیریتش را یک «صندوق سرمایه اکتویسیت[40]» توصیف میکند، سال 2012
مبلغی معادل 2.3 میلیون دلار به کمپینهای انتخاباتی مورد نظرش در آمریکا کمک مالی
کرد. سینگر[41]که به تشویق فرزند همجنسبازش یکی از حامیان فعال حقوق و ازدواج همجنسگراها شده
است[42] (تا جایی که یک کمیته فعالیت
سیاسی موسوم به «اتحاد آمریکا» را برای تشویق محافظهکاران به حمایت از حقوق همجنسگرایان
تأسیس کرد[43])،
طرفدار بی چون و چرای رژیم صهیونیستی نیز هست. وی یکی از حامیان مالی مهم «ائتلاف
یهودیان جمهوریخواه» نیز هست[44] و از حامیان چندین گروه سیاست
خارجی جنگطلب دیگر در آمریکا نیز محسوب میشود. سینگر همچنین بنیانگذار و رئیس
«بنیاد پل سینگر» نیز هست، جایی که بیش از 21 میلیارد دلار سرمایه زیر دستش است[45].
سینگر یکی از حامیان جدی حقوق همجنسگرایان در آمریکاست
سینگر کسی که است که یکتنه آرژانتین را ورشکسته کرد - دانلود
حییم سبان
(دموکرات)
سبان[46] که یکی از شناختهشدهترین
یهودیان در دنیای سیاست آمریکاست، با سرمایهای به ارزش 3.3 میلیارد دلار[47]، سال 2012 حدود 1.3 میلیون
دلار به کمپین دموکراتها کمک کرد. این سرمایهدار متولد مصر که در سرزمینهای
اشغالی بزرگ شده، یکی از حامیان مهم رژیم صهیونیستی محسوب میشود و علناً اعلام
کرده که از سه راه «کمک مالی به احزاب سیاسی، تأسیس اندیشکده، و کنترل رسانهها»
تلاش میکند تا در سیاستهای آمریکا تأثیر بگذارد. وی همچنین بزرگترین نگرانی
خود را «حفاظت از اسرائیل» معرفی کرده است. سبان که اکنون یک صاحب رسانه، سرمایهگذار،
و تهیهکننده موسیقی و فیلم است، ثروت اولیه خود را از ساخت کارتونهای تلویزیونی به
دست آورد و قبلاً در حوزه موسیقی «راک» هم کار کرده است. این یهودی شناختهشده یکی
از حامیان قدیمی کلینتونهاست و «دوست خانوادگی» آنها به حساب میآید. سبان طبق
شهادت خودش، از زمان ورود خانواده کلینتون به سیاست، حدود 30 میلیون دلار به آنها
کمک کرده است. وی از سوی دیگر، ترامپ را یک «دلقک خطرناک برای دنیا» توصیف نموده
است[48].
سابان از شناختهشدهترین یهودیان در فضای سیاسی آمریکاست
{$sepehr_media_1439010400_300}
نشست «دوستان ارتش اسرائیل» - «مردم آمریکا میدانند اسرائیل
تنها دموکراسی باثبات و طرفدار آمریکا در خاورمیانه است - دانلود
دیوید
گفن (دموکرات)
غول صنعت
سرگرمی آمریکا که سال 1990 همراه با «استیون اسپیلبرگ» و «جفری کاتزنبرگ»، کمپانی
مشهور «دریمورکس» را بنیان گذاشت[49]، بنیانگذار و مدیر چندین
کمپانی دیگر نیز هست. وی که ثروتی در حدود 6.7 میلیارد دلار دارد[50]، سال 2012 معادل 120 هزار
دلار به کمپینهای انتخاباتی در آمریکا کمک کرد و از این بابت، حامی مالی بزرگی
محسوب نمیشد. وی از حامیان حقوق همجنسگرایان است و کمکهایش به دانشکده پزشکی
دیوید گفن در دانشگاه کالیفرنیا موجب شده تا خارج از حوزه سرگرمیهای صوتی و
تصویری نیز شناخته شود. نکتهای که درباره گفن بسیار جالب توجه است، حمایت سال
2008 وی از باراک اوباماست که کاملاً علنی انجام شد. وی در آن زمان به شدت از
«کلینتونها» انتقاد میکرد و میگفت «به راحتی» دروغ میگویند. این در حالی است
که گفن اکنون هیلاری کلینتون را غرق در ستایش کرده، او را «فوقالعاده» توصیف میکند،
و قول حمایت کامل از او را داده است.
گفن بر خلاف سال 2008، اینبار حامی هیلاری کلینتون شده است
گفن سال 2008 به شدت از هیلاری کلینتون انتقاد میکرد - دانلود
نورمن
برامان (جمهوریخواه)
برامان که
ثروتی در حدود 1.79 میلیارد دلار دارد[51]، در صنعت خرید و فروش خودرو
فعال[52] و از حامیان اصلی مارکو روبیو[53] در انتخابات سال 2016 است[54] و البته روبیو هم از طرف
دیگر، هوادار برنامههای برامان است[55]. وی سال 2012 مبلغ ناچیزی را
خرج کمپینهای انتخاباتی آمریکا کرد که دستکم 100 هزار دلار برآورد شده است. یکی
از مهمترین موضوعات مورد علاقه برامان حمایت از اسرائیل است. وی ضمن دادن قول 10
تا 15 میلیون دلاری به کمپین انتخاباتی روبیو، بر سر حمایت از یک کلینیک درمان
سرطان، به شدت از جب بوش انتقاد کرده است.
برامان اصلیترین حامی مارکو روبیو محسوب میشود
یکی از حاضرین، طی سخنرانی روبیو فریاد میزند:
«یهودیها و فریماسونرها صاحب مارکو روبیو هستند» - دانلود
[1]Who Are the 2016 Republican Presidential Candidates’ Jewish Donors? Link
[2]American Jews: Living Republican, Voting Democratic and Not Repentant Link
[3]The Billionaire’s Election, The Sanders Exception Link
[4]Tomgram: Nomi Prins, The Big Money and What It Means in Election 2016 Link
[5]Meet the Jewish Billionaires Shaping the 2016 Presidential Election Link
[6]American Jews Voted for Democrats by Whopping 69%-28% Margin, Poll FindsLink
[7]Hillary Guarantees Democrats Will Keep the U.S. Jewish Vote Link
[8]Can Hillary Clinton Save the Battered Relationship Between Israel and
the Democrats? Link
[9]Is the World Ready for a Female Leader? It Wasn't in 1478 BCE Link
[10]Battle of the Billionaires: Adelson vs. Saban Link
[11]For the American Right, Israel Embodies the Values That Obama’s U.S. No
Longer Does Link
[12]Hillary Clinton's Presidential Bid and the Politics of Crime Link
[13]It's Republican Support for Israel That's Winning Over Jewish Voters Link
[14]GOP Conservatives Support Rubio's 'Recognize Israel' Amendment to Iran
Oversight Bill Link
[15]Rubio Shaping Up as Adelson's Presidential Favorite Link
[16]Jeb Bush to 'Actively Explore' 2016 U.S. Presidential Run Link
[17]At Republican Jewish Confab, Cruz Pledges to Repair Israel Relations Link
[18]Rand Paul Skeptical of Iran Nuke Deal, but Against 'Beating the Drums
for War'Link
[19]Sheldon Adelson Link
[20]Sheldon Adelson: ‘Crazy Jewish Billionaire’ Link
[21]Sheldon Adelson Again Donates $500K to Super PAC Supporting Rabbi
Boteach Link
[22]Israel as Adelson’s Venetian Casino Fantasy Link
[23]Adelson: American Jews Shouldn't Trust Obama on Israel Link
[24]Sheldon Adelson Link
[25]Jerusalem to Name Street for Sheldon Adleson Link
[26]Haaretz Removes Report that Netanyahu Pressured Japanese Regulators to
Approve Adelson Casino Bid Link
[27]A Mogul Comes to Lunch, and He Doesn’t Hold His Tongue Link
[28]How Donald Trump Won the U.S. Elections, Scared the Jews and Saved
Israel Link
[29]Adelson Signals Support for Trump: ‘Why Not?’ Link
[30]Newsweb Corporation Link
[31]Fred Eychaner Link
[32]Donor demographics: old white guys edition, part I Link
[33]Chicago Gay and Lesbian Hall of Fame Link
[34]Fred Eychaner Link
[35]Michael Bloomberg Link
[36]Michael Bloomberg Says He Won’t Run for President Link
[37]Bloomberg: Independent Run for White House Would Help Trump or Cruz Win Link
[38]The Risk I Will Not Take Link
[39]Money and the 2016 US Presidential Elections: The $10 Billion Contest Link
[40]Elliott Management Takes 11% Stake in Cabela’s Link
[41]Here’s why Paul Singer’s endorsement of Rubio matters Link
[42]For Neocon Megadonor Paul Singer, Israel Trumps Gay Rights Link
[43]The G.O.P.’s Gay Trajectory Link
[44]Paul Singer Link
[45]Paul Singer Family Foundation Link
[46]Haim Saban Link
[47]Haim Saban Link
[48]Top Israeli-American Donor Saban: Trump a 'Clown,' Would Be Dangerous
for World Link
[49]DreamWorks Link
[50]David Geffen Link
[51]Norman Braman Link
[52]Norman Braman Link
[53]Billionaire Lifts Marco Rubio, Politically and Personally Link
[54]Rubio's secret weapon Link
[55]Gov. Crist Delivers $80 million to Miami Institute for Human Genomics Link
↧
در نشست انتخاباتی لابی صهیونیستها چه گذشت؟ + عکس
(بسم الله الرحمن الرحیم)
نکته شایان توجه نشست
امسال آیپک این بود که برنی سندرز دموکرات که خود یک یهودی است، دعوت آیپک
را رد کرده بود و حضور نداشت. وی در نامهای خطاب به آیپک ، علت عدم حضورش
را برنامههای کمپیناش اعلام کرده بود. نشست سالانه آیپک -کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل- امسال در حالی
آغاز شد که در ابتدای برنامه پیام ویدیویی بنیامین نتانیاهو -نخست وزیر
اسرائیل- پخش شد و با حضور نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شکل
دیگری به خود گرفته بود. هیلاری کلینتون، یکی از سخنرانان اصلی این نشست
بود. در پی حضور ترامپ، برخی از میهمانان همیشگی این نشست، حضور را در آن
را تحریم کردند. تد کروز، مواضعی محکمتر و تندتر از بقیه اتخاذ کرد و
ترامپ را زیر سوال برد. جو بایدن -معاون اول رییس جمهور آمریکا- نیز در این
نشست حضور داشت. دعوت از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، سنتی
دیرینه در آیپک است. آیپک، قویترین لابی حامی سیاستهای رژیم صهیونیستی در
آمریکاست. این نشست سالانه، موجب ایجاد فرصت برای نمایندگان جامعه یهودی
ساکن آمریکا را به وجود میآورد که بر نمایندگان کنگره آمریکا و حتی
نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری تاثیرگذار باشند.
در
نشست آیپک علاوه بر «جو بایدن» و نامزدهای ریاست جمهوری، بیش از دو سوم
اعضای جمهوریخواه و دموکرات کنگره آمریکا و در حدود ۱۵ هزار آمریکایی حامی
اسرائیل، اعم از گروههای دانشجویی و رهبران مذهبی جامعه یهودیان شرکت
کردند. در نشست امسال، دیدگاههای هر یک از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری
آمریکا در زمینه مسئله صلح فلسطین و اسرائیل و همچنین در مورد برجام مورد
بررسی قرار گرفت.
نکته شایان توجه نشست امسال آیپک این بود که برنی
سندرز دموکرات که خود یک یهودی است، دعوت آیپک را رد کرده بود و حضور
نداشت. وی در نامهای خطاب به آیپک ، علت عدم حضورش را برنامههای کمپیناش
اعلام کرده بود. به ادعای برخی رسانهها، سندرز، پیش از این به سران آیپک
اطلاع داده بود که مایل است اظهاراتش را در قالب پیام ویدئویی بفرستد اما
آنها این پیشنهاد وی را رد کردهاند.
هیلاری کلینتون، اولین نامزد
ریاست جمهوری بود که سخنرانی کرد. وی، که تجربه پست وزارت خارجه را داشته و
خود را عامل اصلی تحریمهای ایران و بانی تسلیم ایران به توافق هستهای
میداند، در نشست آیپک اظهار داشت: «اگر رییس جمهور شوم، اولین کاری که
میکنم این است که بنیامین نتانیاهو را به کاخ سفید دعوت میکنم. اگر رییس
جمهور شوم، اسراییل را از نظر نظامی کاملا حمایت خواهم کرد و جدیدترین
تکنولوژیهای کشف تونل مخفی فلسطینیان را در اختیار دوستان اسراییلیمان
قرار خواهم داد. اکنون، زمان تقویت پیمان اخوت با اسراییل است و من از هیچ
همراهی و همکاری در زمینههای دیپلماتیک و امنیتی با اسراییل دریغ نخواهم
کرد».
وی
ادامه داد: «برای من، این 12 میلیون مهاحر غیرقانونی در امریکا محترم
هستند. من دانلد ترامپ را مثل هیتلر میدانم. کسی که به مذهب دیگران توهین
میکند و خواستار اخراج 12 میلیون انسان از خاک کشور ماست. تاریخ ما
گذراهای سخت و سنگینی داشته، پس اگر خشونت ببینیم باید محکومش کنیم و اگر
قلدری ببینیم باید در مقابلش بایستیم».
پیش از نشست روز یکشنبه
آیپک، گروههایی از خاخامهای اسراییلی و رهبران جامعه یهودیان آمریکا با
صدور بیانیههایی اعلام کردند که در صورت سخنرانی ترامپ، از جلسه خارج
خواهند شد. دانلد ترامپ که به دلیل اظهارات متفاوتش نسبت به مسئله صلح
فلسطین و اسرائیل و توافق هستهای با ایران، پیوسته مورد نفرت سران رژیم
صهیونیستی و در راس آنها بنیامین نتانیاهو قرار داشته، با آمدن در جایگاه
ابراز داشت: «باور کنید که امشب نیامدهام که مجیز اسراییل را بگویم».
ترامپ که سعی داشت به نوعی اظهارات قبلی خود را جبران نماید، ادامه داد:
«من آمدهام تا تعهد خود به اسراییل را ابراز کنم. به نظرم توافق هستهای
احمقانه بود. به حکومتی 150 میلیارد دلار بیزبان دادیم که حامی اصلی
تروریسم است و به جایش هیچ چیز نگرفتیم. از آنطرف هم، جامعه بینالمللی را
دو دستی تحویل ایران دادیم و الان در حال مراوده با هم هستند. به شما
اطمینان میدهم که بیش از هر کس دیگر جزییات این توافق را مورد بررسی قرار
دادم». در این لحظه، برخی از حضار در سالن با خنده تمسخرآمیز به وی واکنش
نشان دادند.
ترامپ ادامه داد: «دختر من ایوانکا، تا چندی دیگر صاحب یک فرزند جذاب یهودی خواهد شد و افتخاریست برای من داشتن یک نوه یهودی. سفارت
امریکا را به پایتخت واقعی اسراییل یعنی اورشلیم انتقال خواهم داد و به
فلسطینیان میفهمانم که پیوند آمریکا و اسراییل غیر قابل نابودیست و آنها
هستند که باید با اسراییل کنار بیایند و بپذیرند که تا ابد این دولت یهودی
وجود خواهد داشت. همه شما دیدید که اوباما و هیلاری کلینتون که از نظر من این خانم یک فاجعه کامل است، چگونه و چقدر بد با اسراییل برخورد کردند و دشمنان آن را مورد تفقد و شفقت
قرار دادند. فلسطینیان بر این باورند که قاتلان یهودیها شهید هستند. تا
این تفکر وجود دارد، صلح قابل حصول نیست و من ذرهای باج نمیدهم. باورم
کنید. اسراییل پیوسته به دنبال صح بوده و بدون هر گونه پیششرطی به پای میز
مذاکره امده و نمونه بارز آن را میتوان در مپ دیوید دید که «ایهود باراک»
با پیشنهاد زائدالوصفی به استقبال عرفات رفت و او اما نپذیرفت». در سال
2008، «اولمرت» دوباره سخاوت اسراییل را نشان داد و فلسطینیها نپذیرفتند و
«جان کری» هم تلاش کرد و «محمود عباس» نپذیرفت. اگر رییس جمهور شوم، دیگر
اجازه نخواهم داد که فلسطینیان شهروندان اسراییل را تحقیر کنند. و وقتی من
حرفی بزنم، به آن عمل خواهم کرد».
«تد کروز» به عنوان سومین نامزد
ریاست جمهوری براس سخنرانی بر روی سن آمد و اظهار داشت: «از نظر من، از سال
1948 ببعد، دیگر فلسطین وجود ندارد. به همه قول میدهم که تا چند ماه
نگذشته از دوره ریاست جمهوری من، اتحادی را با اسراییل تشکیل خواهم داد تا
ریشه تروریسم اسلامی را بکنیم. کشور ما، باید رییس جمهوری داشته باشد که
مثل یک قهرمان برای اسراییل و آمریکا عمل کند. اسراییل، نور تابنده بر جهان
است و صلح فقط از راه قدرت به دست میآید. ضعف تحریکآمیز است و مماشات
احتمال درگیری نظامی را افزایش میدهد. برای اجتناب از درگیری، باید گردن
قلدرها را شکست. به یاد داشته باشیم که ایران همزمان با جلوس «رونالد
ریگان» بر کرسی ریاست جمهوری، گروگانهای ما را آزاد کرد و این یعنی یک
رهبر قدرتمند برای ما لازم است. در کنار هم خواهیم بود و آنچه که بخواهیم
را انجام خواهیم داد». کروز با اطمینان گفت: «من سفارت را به پایتخت همیشه
جاویدان اسراییل یعنی اورشلیم انتقال خواهم داد و مثل رقبای خودم فقط حرف
نمیزنم». کروز همچنین اطمینان داد که «کمپین انزواء، عدم سرمایهگذاری و
تحریم اسرائیل» موسوم به «جنبش BDS» که بودجه دانشگاههای حامی اسراییل را
محدود میکند را کنار خواهد گذاشت و هر دانشگاهی که این عمل وی را حمایت
نکند، شدیدا تنبیه خواهد شد.
وی
در مورد میلیاردر نیویورکی هم گفت: «دانلد ترامپ معتقد است که در مسئله
فلسطینیان با اسرائیل باید بیطرفی اتخاذ کنیم. من اگر رییس جمهور شوم،
بیطرفی در این مورد برایم معنا نخواهد داشت و قطع یقین از اسراییل حمایت
خواهم کرد. ترامپ میخواهد که دوباره درباره توافق هستهای با ایران مذاکره
کند. اما من سند این توافق افتضاح را در اولین روز ورودم به کاخ سفید،
پاره خواهم کرد. 150 میلیارد دلار را برای سردمدار تروریستهای جهان آزاد
کردیم و بدانید اگر رییس جمهور شوم این توافق بیشرمانه را کنار خواهم
گذاشت و تحریمها را دوباره علیه ایران وضع خواهم کرد. ایران هم اگر جرات
دارد یه آزمایش موشکی کند تا ببیند موشکش را در دم مورد اصابت قرار خواهیم
داد».
وی افزود: «من سیاست هیلاری کلینتون در سال 2014 در قبال
درگیری بین حماس و اسراییل را اصلا قبول ندارم. حماس مدارس اسراییلی را
مورد حمله موشکی قرار داد و خودش مردم غزه را سپر دفاع کرد. ما و همه دنیا
در آن شرایط با اسراییل همدردی کردیم. وقتی نیروهای خیر ائتلاف نداشته
باشند، شر و شیطان حاکم میشود. اما من اجازه ایجاد شکاف بین آمریکا و
اسراییل را نخواهم داد. به لطف طبقه کارگر، سیاهپوستان، زنان، جوانان، و
دموکراتهای طرفدار ریگان پیروز انتخابات خواهم شد ائتلاف و اتحاد را به
کشور بازخواهم گردانید و ریشه تروریسم رادیکال را میخشکانم.
«جان
کسیچ» که اخرین سخنران در بین نامزدهای ریاست جمهوری بود، ضمن محکوم کردن
دولت اوباما در رابطه با توافق هستهای، اعلام کرد که در صورت جلوس بر کرسی
ریاست جمهوری، توافق با دشمن خودخوانده را قبول ندارد. وی اظهار داشت:
«اگر رییس جمهور شوم، از دولت یهودی دفاع و حمایت تمامقد خواهم داشت و این
همراهی و برادری دیرینه بین آمریکا و اسراییل را تقویت خواهم کرد». وی از
شوق خود برای گوش دادن به سخنان نتانیاهو که نگران توافق هستهای است سخن
گفت و ابراز داشت: «همه بدانید که من از کسانی بودم که از اوباما خواستم در
قبال آزمایش موشکی اخیر ایران واکنش جدی نشان دهد. این اقدام ایران نقض
برجام است و دیگر جای مماشات و گذشت نیست. ایران با گستاخی تمام به زبان
عبری بر روی یکی از موشکها نوشته بود: «اسراییل باید معدوم گردد». وحشتناک
نیست؟ اگر رییس جمهور شوم و اران فقط یک واو از توافق را عمل نکند، همه
دنیا را بر علیهاش متحد خواهم کرد».
وی افزود: «اسراییل، همسایه
بسیار بدی دارد. فلسطینیها کینهجو و نفرتساز هستند. و در کمال گستاخی
نام کوچههایش را مزین به نام مشتی تروریست کردهاند. من کسی بودم که موزه
یادبود هولوکاست در اوهایو را به همت مهندس «دانیل لیبسکیند» ساختم. دوستی و
برادری من برای رفیق قدیمیمان اسراییل، 35 سال است که ثابت شده است».
کسیچ، با رفیق و یار قدیمی خواندن اسراییل، گفت: «تنها کشور دارای دموکراسی
در خاورمیانه، اسراییل است. هر چند که در برخی برهههای زمانی بین آمریکا و
اسراییل اختلافاتی بوده، اما پیوند این دو هیچگاه گسستنی نیست».
ترکتازی
و یکهتازی نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا در آیپک، در حالی رخ داد که موجی
از حامیان آمریکایی فلسطین و یهودیان ارتدوکس با گرد هم آمدن در مقابل کاخ
سفید، خواستار پایان موجودیت اسراییل و بازگرداندن اراضی اشغال شده به
فلسطینیان شدند. در نقطه دیگر واشنگتن، جعمیت بسیاری از مخالفین اسراییل در
مقابل ساختمان نشست آیپک جمع شدند و اعتراض شدید خود را به رژیم صهیونیستی
ابراز داشتند. معترضین، نسبت به حمایتهای مالی و نظامی آمریکا از اسراییل
اعتراض کردند و رژیم صهیونیستی را تجاوزگر خواندند.
منابع:
http://www.theguardian.com/us-news/live/2016/mar/21/us-election-2016-live-trump-clinton-sanders-cruz-kasich
http://www.presstv.ir/DetailFa/2016/03/21/456819/Americans-streets--Israeli-regime
http://ir.voanews.com/content/aipac-us/3245304.html
http://www.9and10news.com/story/31529259/presidential-candidates-address-american-israel-public-affairs-committee-conference
↧
الهیات آرماگدون، راز اصلی مخالفت آمریکا با برنامه هسته ای ایران +تصاویر
(بسم الله الرحمن الرحیم)
پیروان مكتب الهیات
آرماگدون هسته ای موظفند، تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از
آنجاكه شرط ظهور مسیح ، بروز "جنگ فراگیر هسته ای"است دنیا براى رسیدن به
صلح نهایى، باید هزینه این"جنگ مقدس"را بپردازد و آمریكا می بایست
مقدمات آن را فراهم كند
شناخت
اندیشه غرب در باب "مهدویت، آینده بشر و آخرالزمان"، به ما در تحليل سياست
خارجى دولتهاى غربى بویژه آمریکا در جهان و مخصوصا در خاورمیانه و
جغرافیای ظهور، کمک بسزایی میکند.
درك
درست این موضوع، می تواند از رفتار و سیاست خارجى آمریكا، پرده بردارد و
در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى
خاورمیانهاى غرب را روشن كند و از حمایتهاى بی دریغ آنها از رژیم
صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، رمزگشایى نماید.
برخی از متفکران و اندیشمندان، در كتابهای خود از جمله کتاب مسیحیت صهیونیست و بنیادگرای آمریکا و کتاب مسیح یهودی و فرجام جهان به تفصیل زمینه شكلگیری و اهداف و برنامههای جنبش مسیحیت صهیونیست را به
طور خاص در غرب، به ویژه در ایالات متحده آمریکا، بررسی كرده اند و ابعاد
دینی و مذهبی این جنبش را برجسته نموده و مدعی اند كه تحلیل قدیمی«حمایت
استراتژیك غرب بویژه آمریکا از اسرائیل» و «تأثیر لابی یهودی» در
تصمیمگیریها و حمایت از یهود در دنیای غرب، قانع کننده، نیست و معتقدند،
این اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی،
امنیتی یا اقتصادی، می باشد و پیوند بین یهود
صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینكه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی
دارد كه در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که این
اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای در
خاورمیانه، استوار است.
هال لیندسی در كتاب خود، "در پیشگوییهای انجیل، جای آمریکا كجاست"كه
از پرفروشترین كتابهای سال 2001 میلادی آمریکا بود، نقش ایالات متحده
آمریکا را در جنگ جهانی آرماگدون بررسی نموده است. نویسنده اثبات میكند كه
دولت آمریکا جنگ نهایی مقدس را رهبری خواهد
كرد و مخالفان مسیح در سراسر جهان را كه قبل از آغاز این جنگ، باعث ایجاد
ترس و وحشت در جهان شدهاند، شكست خواهد داد و دولت انگلیس در این جنگ
مقدس، همكار آمریکا خواهد بود. (صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام، فصلنامه كتاب نقد، ش 32) اما
طنز روزگار این است که، چگونه امکان دارد داعیهداران یك حكومت سكولار،
مدعی زمینهسازی برای ظهور مسیح شوند كه نه یك سكولار، بلكه پیامبری الهی
به شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حكم الهی است. به واقع، هیچ وجه
تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و
رحمت است، چگونه میتواند اعمال خشن و سرشار از بیرحمی آمریکا و اسرائیل
را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود
دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل الهی، امروز به دست شیادان
آمریکایی در لباس مذهب، كه با قدرت، پیوندى گسستناپذیر یافتهاند و مثلث
زر و زور و تزویر را دیگربار شكل دادهاند، به سوى هدفهاى خاص سیاسى جهت
داده می شود و از درون آن"آپوكالیپس"و"آرماگدون هسته ای"زاده می شود
و"پرستش اسرائیل"و حمله به مسلمانان و اشغال سرزمینها و غارت ثروت
ملتها و تسخیر جهان، درمی آید.
بنابراین
رفتار خارجى دولت آمریكا، غالبا تحتتاثیر، انگیزه هاى ایدئولوژیك و
اعتقادى و ریشه در "الهیات آرماگدون هسته ای"دارد. با توجه به نفوذ
اندیشه هاى بنیادگرایى و صهیونیسم مسیحى بر هیئت حاكمه آمریكا، نمیتوان
سیاست خارجى آمریكا بهویژه سیاست خاور میانهاى آن را، در چارچوبى غیر از
دیدگاه اعتقادی، تحلیل نمود.
طرح سوال؛ چرایی حمایت ابدی آمریکا از اسرائیل
اسرائیل
کیست و چیست كه همه دنیا، باید براى آن هزینه كند؟ آیا فقط دلیل سیاسی
دارد و یا پشتوانه دینی؟ چرایی حمایت ابدی و همیشگی دنیای غرب و آمریکا از
رژیم اسرائیل، چه می باشد؟ مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا کدام است؟
درك
درست این موضوع، مىتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریكا، پرده بردارد و
در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى
خاورمیانهاى غرب را روشن كند و از حمایتهاى بىدریغ آنها از رژیم
صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، رمزگشایى نماید.
دیدگاه اول: تحلیل سنتی
در
برابر این سؤال، دو نوع پاسخ وجود دارد: یكى، پاسخ سنتى كه همواره گفته
شده و تكرار مىشود و خلاصهاش، آن است كه غرب، پس از ظهور كمونیسم و
توسعهطلبىهاى اتحاد جماهیر شوروى، براى تثبیت موقعیت و گسترش حوزه نفوذ
خود در خاورمیانه و كنترل ملتها و دولتهاى مسلمان و دستاندازى بر ثروت و
دارایى آنان، به بهانه دفاع از قوم یهود كه گفته مىشود در جنگ جهانى دوم
از سوى نازىها مورد ستم واقع شده بودند، با یك طرح استعمارى و با استفاده
از غفلت مسلمانان و در اوج اختلاف و درگیرىهاى درون جامعه عرب، فلسطین را
تصاحب نمود و آن را پایگاه ثابت خود در قلب جهان اسلام قرار داد و در طول
این سالها نیز به رغم همه مخالفتها، غرب و بهویژه آمریكا نسبت به ادامه
روند حمایت از اسرائیل و ایستادگى در برابر اعاده حقوق ملت فلسطین،
تحتتأثیر لابى قدرتمند یهود، این پروژه را ادامه مىدهد. این پاسخ، سادهترین پاسخى است که به مساله حمایت ابدی آرمیکا و غرب از اسرائیل، داده شده است.
هرچند
به وضوح می توان دریافت كه غرب سرمایهدارى، كه تمامى اقدامات خود را بر
محور محاسبه سود و زیان و هزینه و فایده تنظیم مىكند، اما در قبال هزینه
حداكثرى مادى و معنوى كه براى حفظ موجودیت اسرائیل تاكنون پرداخته است، به
منافع حداقلى خود نیز نرسیده است؛ بهویژه آنكه مقبولیت و اعتبار خود را
نزد ملتهاى مسلمان و عرب به كلى از دست داده و موج نفرت عمومى و خشم و
خشونت را علیه خود بسیج نموده است و هیچ چشمانداز روشنى نیز از پیروزى و
موفقیت در افق آینده رژیم اسرائیل و حل مسائل عدیده آن وجود ندارد. دیدگاه دوم: تحلیل واقعی
اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی، می باشد و پیوند
بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینكه سیاسی باشد، خاستگاهی
فرهنگی دارد كه در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که
این اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای در
خاورمیانه، استوار است.
در
پرتو این تحلیل که به نظر می رسد واقعی تر، نیز باشد؛ نه فقط چرایى
ایستادگى دیوانهوار غرب و آمریكا بر حمایت از اسرائیل و ادامه تجربه
شكستخورده تشكیل دولت اسرائیلى در خاورمیانه روشن می شود بلكه رمز دشمنى
غرب و بهویژه آمریكا با انقلاب اسلامى ایران، توسعه حضور نظامى آمریكا در
خاورمیانه و خلیجفارس در آستانه سال دو هزار میلادى، حادثه یازده سپتامبر و
رخدادهاى پس از آن، جنگ علیه تروریسم، محور شرارت خواندن ایران، و متعاقب
آن حمله به عراق، طراحى براى تحریم و محاصره همه جانبه ایران و مخالفت با
برنماه هسته ا ایران و ... بسان حلقههاى به هم پیوسته یك سناریوى كامل
عملیاتى، روشن می شود.
مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا
پس
از جنگ جهانى دوم، آمریكا، رهبرى بلامعارض غرب را در دست دارد؛ آن كشور به
بركت موقعیت جغرافیایى خود و دورى از صحنه جنگ گستردهاى كه اروپا را
بهطور كامل و بخشهاى زیادى از شرق و غرب عالم را در آتش خود فروبرده بود،
از آسیبهاى آن جنگ در امان ماند و با دخالت خود در حمله اتمى به ژاپن،
راه پایان دادن به آن جنگ را هموار نمود و سپس با قبول مسئولیت بازسازى
كشورهاى اروپایى آسیبدیده از جنگ، نقش برادر بزرگتر را ایفا كرد و در
دوران جنگ سرد و تحتتأثیر سیاست"مهار شوروى و حمایت از اروپا در برابر
تعرض اتحاد جماهیر شوروى، با تشكیل "ناتو نظامی"، پایگاههاى نظامى خود را
در سراسر اروپا توسعه داد و بدین ترتیب دنیای غرب، یكسره تحت سیطره سیاسى-
نظامى آمریكا قرارگرفت.
دستكم
از شصت سال قبل تاكنون، حکومت های كشورهاى اروپایى، بهویژه در سیاست
خارجى خود، مستقل نبوده سیاست نهایى در غرب، نه در پایتختهاى این كشورها،
بلكه در واشنگتن آمریکا، رقمخورده است و این چیزى است كه در رفتار سیاسى
غرب و در اظهارات برخی از مقامات كشورهاى غربى به وضوح نمایان است؛
عباراتى نظیر آنچه در جریان همراهى انگلستان با آمریكا در جنگ عراق بر زبان
تونی بلر، نخست اسبق وزیر انگلیس، جارى شد و او خود را "سگ دستآموز رئیس
جمهور آمریكا"خواند، شاید زبان حال غالب دولتمردان كشورهاى غربى است!
اکنون،
باید دید، سیاست در آمریكا بر چه مدارى، مىگردد و چه جریان و اندیشه و با
چه رویكردى، بر فرایند سیاست خارجى آمریکا، اثرگذار است؟ زیرا درك
درست این موضوع مىتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریكا، پرده بردارد و در
نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى
خاورمیانهاى غرب را روشن كند و از حمایتهاى بىدریغ آنها از رژیم
صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، را رمزگشایى نماید. طی
دهه های گذشته، جریان جدیدی در آمریکا، از اتحاد سه نیروى فعال و قدرت
برتر در عرصه سیاست آمریكا، یعنی "صهیونیستهاى یهودى"به عنوان قدرت
مالی،"نومحافظهكاران" به عنوان قدرت اجرایی و"صهیونیستهاى مسیحى"به
عنوان قدرت دینی، تشكیل یافته است. این مثلث، تمام آمریکا را در اختیار
دارد و آمریکا، نیز تمام دنیا را در اختیار دارد.
صهیونیست مسیحی، قدرت ایدئولوژیک آمریکا
جریان
صهیونیسم مسیحى، را گروهى از كشیشان "بنیادگراى پروتستان"آمریكایى، رهبرى
مىكنند. این جریان "راست مسیحى"، با عناوین دیگرى همچون "مسیحیان دوباره
تولد یافته"نیز شناخته مىشوند و از آنجا كه معتقد به ظهور دوباره مسیح
بعد از هزار سال، مىباشند، به مسیحیان "هزارهگرا"نیز معروفند و از آنرو
كه معتقدند براى ظهور دوباره مسیح، باید چند خواسته یا "مشیت الهی"، را
عملى كنند بهعنوان مكتب"خواسته هاى مسیح"نیز شهرت یافتهاند.
راست
گریان مسیحی، به شدت "جبرگرا و تقدیری"هستند و معتقدند، شکست ها و پیروزی
های آمریکا، در نقاط مختلف جهان، در تاریخ این کشور، تقدیر این کشور بوده و
چاره ای جز آن، نیست. اولین مسیحی صهیونیست که وارد کاخ سفید، شد«جیمی
کارتر» بود. جیمی کارتر در نطقی که در کنیست اسرائیلی ایراد کرد می گوید که
«رابطه ما با مردم اسرائیل فراتر از یک رابطه ویژه است. مسئله هم پیمانی و
"نفوذ فرهنگ دینی یهودیت در مسیحیت"است و ما چیزی شبیه وحدت اخلاق، احکام
و فرهنگ با شما یهودیان داریم» به این ترتیب مسئله را فراتر از یک پیمان
سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی می داند و این شاید اولین سیاستمدار
بلندپایه کاخ سفید بشمار می رود که مسیحی صهیونیست است. پس
از او ریگان است که جمله معروفی بدین مضمون دارد: «من از خدا می خواهم به
من این توفیق را بدهد که کلید شلیک موشک هسته ای را من فشار دهم تا جنگ
آرماگدون آغاز شود.» و در ادامه خط مسیحیت صهیونیستی «جورج بوش» پسر
(وابسته به کلیسای Rebirth) ، مسئله جنگ صلیبی ها و اسلام را بعد از حوادث
11 سپتامبر مطرح می کند و مسأله یداللهی (دست خدا؛ جریان صهیونیسم مسیحی،
معتقدند قدرتی که دارند تجلّی دست خدا است) و این که ما می خواهیم اراده
خدا را محقق کنیم و نیروهای اهریمنی و کشورهای محور شرارت را ـ که به زعم
او «ایران، عراق و کره شمالی» هستند ـ نابود کنیم. همه این واژه ها در
سخنان رییس جمهور سابق آمریکا، ریشه در ادبیات و لاهوت عهد قدیم (تورات)،
دارد. وی، مسئله آزادی ملتها را مطرح می کند- البته آزادی و دموکراسی از
نوع آمریکایی به سبک و سیاق مسیحیت صهیونیست- که معتقدند که در رأس همه
حکومتهای آزاده یک حکومت به نام حکومت آمریکا؛ باید وجود داشته باشد که به
لطف همراهی با اسرائیل به عنوان خط مقدم، جبهه رویارویی و پایگاه مقاومت
فرزندان خدا در مقابل نیروهای اهریمنی باشد.
نئوکان ها، قدرت اجرایی آمریکا
جریان
دیگرى كه در متن ساختار قدرت در آمریكا حضور دارد، جریان موسوم به"نو
محافظهكارى"راست افراطى"است. نسل جدید نومحافظهكاران از دوران حكومت
ریگان به صحنه آمد و با ریاست جمهوری جرج بوش پسر به اوج رسید. این جریان،
در پرونده خود، طراحى پروژه فروپاشى شوروى را در کارنامه خود دارد؛
اعلامیه"قرن جدید آمریكا"را نیز تهیه كرده و براساس آن، طرح حمله به عراق
را طراحى و اجرا كرده است.
این
گروه، آمریكا را قدرت برتر جهان مىدانند و تنها فرهنگ آمریكایى را، اصیل
مىشناسند، لیبرال دموكراسى موجود در آمریكا را الگوى نهایى و پایانى سعادت
بشر مىدانند. تلاش مىكنند جهان را در قبضه قدرت آمریكا درآورند. و
هماینك قدرتمندترین و فراگیرترین جریان و تشكیلات سیاسى در آمریكا به حساب
مىآیند. این جریان، نیز همچون صهیونیستهاى یهودى، حمایت از رژیم
اسرائیل را اصل دانسته و براى حفاظت از آن رژیم، ایده خاورمیانه بزرگ را با
مركزیت اسرائیل، طرح و تعقیب می كنند.
صهیونیستهاى یهودى، قدرت مالی و رسانه ای آمریکا
سومین
قدرت بزرگ آمریکا، صهیونیست های یهودی هستند که در قالب جمعیت یهودیان
ساکن آمریکا، گردهم، می آیند. لابىهاى قدرتمندى همچون"ایپك"كه منویات
رژیم اسرائیل را در آمریكا تعقیب نموده و حافظ منافع رژیم صهیونیستى در
لایههاى نظام تصمیمگیرى آمریكاست، نمونه بارز تبلور اراده و قدرت
صهیونسیم یهودی در آمریکا، می باشد. هدف راهبردى صهیونیسم یهودى، با عنایت
به نفوذ گسترده و امكانات فوقالعادهاش در آمریكا، حمایت همیشگی از
اسرائیل و پىگیرى برنامهها و خواسته هاى این رژیم در در جهان، است. در طول
سالهاى تشكیل اسرائیل، این جریان، آمریكا را واداشته است كه از اسرائیل
پشتیبانى مالى و تسلیحاتى كند، در مجامع بینالمللى از آن رژیم، جانبدارى
كند و هر قطعنامهاى علیه اسرائیل را در سازمان ملل بىاثر سازد و در شوراى
امنیت، وتو نماید، و هم پیمانان آمریكا را وادار به حمایت از اسرائیل و
عقبنشینى در قبال خواسته هاى آن رژیم، نماید.
هالیوود، در خدمت آخرالزمان آمریکایی
این
جریان در آمریکا، برای تسریع این حوادث، از تمام ابزارها و امکانات، کمال
استفاده را داشته اند. و تنها یک نمونه از هزاران نمونه این ابزارها، صنعت "فیلم سازی هالیوود"می باشد که کاملا در جهت خدمت به اهداف صهیونیست ها و جنبش "مسیحیان
انجیلی و از نو تولد یافته"حرکت می کند. فیلم هایی سیاسی و براساس محورهای
دینی، تولید و به نمایش در می آیند. محتوای بیشتر این فیلم ها بر محور
حمایت از اسرائیل قبل از ظهور حضرت مسیح، دور می زند. فیلم «اسرائیل كلید
نجات آمریكا» و «قدس د،س» و یا «ماتریس» (Matrix ) و ...، نمونه هایی از
صدها فیلم در هالیوود است که بر این عقیده، استوار است. به عنوان مثال،
فیلم ماتریس، ساخت سال 2000، و در آستانه ورود به هزاره سوم میلادی، آینده
تیره و تارى را براى بشریت و جهان، مجسم مىكند كه تنها نقطه روشن، شهرى
است به نام zion یا (صهیون) كه امید بشر به آن است و انسان در آن نجات
مىیابد و به كمال مىرسد.
الهیات آرماگدون، تبلور مثلث شوم "عقیده، ثروت و قدرت آمریکایی"بعد
از معرفی سه قدرت برتر "دینی، اجرایی و مالی"آمریکا و تحلیل اجمالی از
ساختار قدرت در آمریكا، به روشنی، درمی یابید که سیاست خارجى آمریكا از
لحاظ ایدئولوژیك و نظرى، تحتتاثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى،
توسط نومحافظهكاران و نئوکان ها، و از حیث مالى و رسانهاى، توسط
صهیونیستهاى یهودى، حمایت و پشتیبانی، مىشود و رفتار دولت فعلى آمریكا در
جهان و بویژه در خاورمیانه، تبلور اراده این جریان سه وجهى، است. آرزوی مسیحیت صهیونیسم، جهان در انتظار جنگ هسته ای آرماگدون
مسيحيان
صهيونيست، معتقد به هفت مرحله يا هفت مشيّت الهىاند كه به ترتيب در
آخرالزمان به وقوع مىپيوندد. این باور هفت مرحلهای بودن پایان تاریخ از
نظر این جنبش، مستلزم تحقق حوادثی است که از جمله این حوادث: یهودیان باید
دو مسجد «الاقصی» و «قبۀ الصخرۀ» در بیتالمقدس را منهدم كنند و به جای این
دو، معبد بزرگ هیکل سلیمان را بنا نمایند. و بعد از این تخریب، جنگ نهایی
مقدس (آرماگدون) به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز میشود. البته قبل از آغاز
جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فراخواهد گرفت. همچنین
قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنایی ندارد و مسیحیان برای
تسریع در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم
نمایند.
متاسفانه
از وجوه مشتركِ اعتقادات كسانى كه مراحل چندگانه انديشه مسيحيت صهيونيستى
را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون يا جنگ فرات است. مسيحيان صهيونيست با كنار
هم قرار دادن دو آيه از کتاب مقدس، نتيجه مىگيرند که اين جنگ اتمى، هسته
ای و نوترونى خواهد بود.
مسيحيان صهيونيست
معتقد به هفت مرحله يا هفت مشيّت الهىاند كه به اين ترتيب در آخرالزمان به وقوع مىپيوندد:
1. بازگشت يهوديان به فلسطين؛
2. ايجاد دولت يهود در ارض موعودا؛
3. موعظه شدن بنى اسرائيل و ديگر مردم دنيا به وسيله انجيل؛
4. دوره وجد يا سرخوشى؛ بهشت رفتن كسانى كه به كليسا ايمان آوردهاند؛
5. دوره هفت ساله حكومتِ دجال يا آنتىكراست (ضد مسيح، موعود اسلام) و بدبختی يهوديان و دیگران؛
6. وقوع جنگ آرماگدون يا جنگ همهگير كه در آن، همه زمين به سختى نابود خواهد شد؛
7.
شكست لشكريان دجال (آنتی کراست، ضد مسیح، موعود اسلام) و ايجاد حكومت مسيح
به پايتختى قدس (اورشليم). در اين دوره، يهوديان به مسيح ايمان مىآورند.
گروهی
معتقدند مرحله اول تا سوم تحقق یافته است. توضیح بیشتر اینکه: مرحله اول
یعنی بازگشت یهودیان به فلسطین (تا سال 1948 میلادی) و دوم (در سال 1948
میلادی) تحقق يافته است و اکنون دنيا در مرحله سوم (كليساى تلويزيونى) به
سر مىبرد و بقيه مراحل تا سال 2007 میلادی و به اعتقاد برخى تا سال 2026
میلادی و ...تحقق خواهد يافت. در
مرحله چهارم تا هفتم اين نظريه، اختلاف است، ولى يكى از روايتهای اين
مرحله چنین است: مسيح در دورهاى مىآيد و در برابر مسيحيان صهيونيست ظاهر
مىشود و عدهاى (به روايتى 144 نفر) را با سفينه به بهشت مىبرد و نابودى
جهان طى جنگ آرماگدون را مشاهده میکنند. ولى مسيح در گيرودار نابودى جهان،
به زمين برمىگردد و در جنگ آرماگدون بر سپاه شر و دجال (موعود اسلام)،
پيروز مىشود و حكومت هزارساله خود را بنياد مىنهد. حوادث برای تحقق مراحل هفت گانه پایان تاریخ و مقدمه ظهور مسیح
این باور هفت مرحلهای بودن پایان تاریخ از نظر این جنبش، مستلزم تحقق حوادثی است كه باید تا ظهور دوباره مسیح به وقوع پیوندد و پیروان این مكتب وظیفه دینی دارند تا برای تسریع در عملی شدن این حوادث بكوشند. این حوادث عبارتند از:
1.مهاجرت یهودیان به فلسطین. یهودیان از سراسر جهان باید به فلسطین آورده
شوند و تشکیل دولت و كشور اسرائیل در گسترهای از رودخانه نیل تا فرات به
وجود آید و یهودیانی كه به اسرائیل مهاجرت نمایند، اهل نجات خواهند بود؛
2.یهودیان باید دو مسجد «اقصی» و «صخره» در بیتالمقدس را منهدم كنند و به
جای این دو، معبد بزرگ هیکل سلیمان را بنا نمایند؛ از سال 1967 میلادی تا
به حال یهودیان و مسیحیان صهیونیست بیش از صد بار به این دو مسجد حمله
كردهاند.
3.روزی كه یهودیان دو مسجد اقصی و صخره را در بیتالمقدس منهدم كنند، جنگ
نهایی مقدس (آرماگدون) به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز میشود؛ در این جنگ
جهانی تمام جهان نابود خواهد شد.
4.روزی كه جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامی مسیحیان پیرو اعتقادات «عملی نمودن
خواستههای مسیح» كه مسیحیان دوباره تولد یافته هستند و نیز یهودیان ایمان
آورده به مسیحیت، نجات یافته، و حضرت مسیح را خواهند دید و توسط یك سفینه
عظیم از دنیا به بهشت منتقل خواهند شد و از آنجا همراه با او نظارهگر
نابودی جهان و عذاب سخت در این جنگ مقدس و نابودی بقیه خواهند بود؛
5.در جنگ آرماگدون زمانی كه پیروزی ضدمسیح (دجال) نزدیك است، مسیح همراه
مسیحیان دوباره تولدیافته و یهود ایمان آورده به مسیحیت، در جهان ظهور
خواهد كرد و ضدمسیح را در پایان این جنگ مقدس شكست خواهد داد و حكومت جهانی
هزارساله خود را در مركزیت بیتالمقدس برپا خواهد ساخت. آنگاه معبد
سلیمان كه مسیحیان و یهودیان قبل از آغاز جنگ آرماگدون به جای مسجد اقصی و
صخره در بیتالمقدس ساختهاند محل حكومت جهانی حضرت مسیح خواهد شد؛
6.دولت صهیونیستی اسرائیل با كمك آمریکا و انگلیس، مسجد اقصی و مسجد صخره در
بیتالمقدس را نابود خواهد كرد و معبد بزرگ به دست آنان در این مكان ساخته
خواهد شد و این رسالت مقدس به عهده آنهاست.
7. این حادثه پس از سال دوهزار میلادی حتماً اتفاق خواهد افتاد؛
8. قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فراخواهد گرفت؛
9.قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنایی ندارد و مسیحیان برای
تسریع در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم
نمایند. جنبش تدبیری، خطرناک ترین شاخه صهیونیسن مسیحی
از
مهمترين و خطرناكترين جنبشهاى اصولگراى صهيونيسم مسيحى «جنبش تدبيرى»
است. اين جنبش، به اخبار كتاب مقدس درباره چگونگى تدبير خداوند در جهان
هستى و سرانجام آن، استناد میکنند، از جمله:
1. باید در روند برپايى دولت اسرائيل و بازگشت يهوديان، سرعت بخشید.
2.
آنگاه دشمنان خدا به اسرائيل حمله میکنند و جنگ اتمى آرماگدون شعلهور
میشود که ويرانىهاى بسيار و میليونها كشته بر جاى مىگذارد.
3. پس از اين رخداد، حضرت مسيح ظهور مىكند تا پيروان خود را نجات دهد.
4. سپس صلح و آرامش در حكومت مسيح استقرار مىيابد. اين حكومت، هزار سال در زير آسمان و روى زمين جديد ادامه پيدا خواهد كرد. بنابراین اعضاى اين جنبش معتقدند كه تشكيل حكومت يهودى در كشور فلسطين نشانه نزديك شدن ظهور حضرت مسيح است. تا
زمانىكه يهود به طور كامل بر فلسطين تسلط پيدا نكرد و دو مسجد الاقصى و
قبۀ الصخرۀ، معدوم و معبد بزرگ يهود به جاى آن بنا نگردد، ظهور حضرت به
تأخير خواهد افتاد. جنگ هسته ای آرماگدون
متاسفانه از وجوه مشتركِ اعتقادات كسانى كه مراحل چندگانه انديشه مسيحيت صهيونيستى را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون يا جنگ فرات است. مسيحيان
صهيونيست با كنار هم قرار دادن دو آيه در صحيفه خزيقال و زكرياى نبى نتيجه
مىگيرند که اين جنگ، اتمى، هسته ای و نوترونى خواهد بود. بر
اساس اعتقادات مسيحيان صهيونيست، بايد حوادث زير صورت گیرد تا مسيح دوباره
ظهور كند. البته پيروان انديشه مسيحيت صهيونيستى وظيفه دارند براى تسريع
در ظهور حضرت مسیح و این حوادث، كوشش نمايند:
1.بايد يهوديان از سراسر جهان به فلسطين آورده شوند و كشور اسرائيل در
گسترهاى از رودخانه نيل تا فرات به وجود آيد؛ يهوديان مهاجر، اهل نجات
خواهند بود؛
2. يهوديان بايد مسجدالاقصى و صخره در بيتالمقدس را منهدم كنند، و به جاى آن، معبد بزرگ يهوديان (هیکیل سلیمان) را بنا نهند؛
3. روزى كه يهوديان، مسجدالاقصى و صخره را منهدم نمايند، جنگ نهايى مقدس (آرماگدون) به رهبرى آمریکا و انگليس آغاز میشود.
4.در روز آغاز جنگ آرماگدون، مسيحيان، توسط سفينهای از دنيا به بهشت منتقل
مىشوند و از آن جا همراه مسيح، نظارهگر نابودى جهان و عذاب سخت خواهند
بود؛
5. زمانى كه در جنگ آرماگدون،
ضد مسيح يا دجال (آنتی کراست، موعود اسلام) در حال پيروزى است، مسيح همراه
مسيحيان به بهشت میرود و ظهور مىكند، ضد مسيح را شكست مىدهد و حكومت
هزار ساله و جهانى خود را که مركز آن بيتالمقدس (اورشلیم) است، برپا خواهد
كرد. متاسفانه
از وجوه مشتركِ اعتقادات كسانى كه مراحل چندگانه انديشه مسيحيت صهيونيستى
را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون يا جنگ فرات است. جنگ آرماگدون در دره مجدو
در دشت خزرال واقع در شمال اسرائيل و در ساحل غربى رود اردن روى مىدهد.
گفته مىشود كه آيه زير در صحيفه خزيقال و زكرياى نبى درباره اين جنگ است:
الف)
بارانهاى سيلآسا و تگرگهاى آتش و گوگرد، موجب تكانهاى سختى در زمين
خواهد شد. كوهها سرنگون میشوند، صخرهها خواهند افتاد و جميع حصارهاى
زمين منهدم خواهند شد؛
ب) گوشت پاهاى ایشان در حالت ایستاده، كاهيده خواهد شد و چشمهای آنها گداخته میشود و زبانهایشان در دهانشان كاهيده خواهد شد.
مسيحيان صهيونيست با كنار هم قرار دادن اين دو آيه، نتيجه مىگيرند که اين جنگ، اتمى، هسته ای و نوترونى خواهد بود. آمریکا، در تدارك جنگ هسته ای آرماگدون
اکنون
به معرفی "الهیات آرماگدون"و مبانی ایدئولوژیک و سیاست اعتقادی دولت
آمریکا، و نتیجه آن در خاورمیانه، خواهیم پرداخت. دیدگاه و اعتقاد و دیدگاه
قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا، چنین است که قبل از ظهور و بازگشت
مجدد مسیح، دنیا و جهان بعد از ویرانی "مسجد الاقصی"در فلسطین و احداث و
بنای مجدد "معبد سلیمان"مورد ادعای یهودیان، به جای آن، جنگ جهانى
آرماگدون، آغاز و هفت سال به طول مىانجامد. دنیا، طى یك این جنگ هستهاى
آرماگدون، نابود خواهد شد!
قدرت
دینی و اعتقادی در آمریکا معتقدند، مسیحیان باید براى رسیدن به صلح جهانى و
حاکمیت جهانی مسیح، مقدمات جنگ هسته ای آرماگدون را فراهم كنند. از اینرو،
مبناى نظرى اعتقادی و بالطبع آن، سیاستهاى خاورمیانهاى دولت آمریکا،
برگرفته از آموزههاى مكتب "مبلغان انجیل"می باشد، كه آن نیز مبتنى است،
بر پیشگویىهایى درباره آخرالزمان كه "آپوكالیپس"و "الهیات آرماگدون"،
خوانده مىشود و از "سفر دانیال"در تورات (عهد قدیم) و رویاها و "مكاشفات یوحنا"در انجیل (عهد جدید)، برگرفته شده است. براساس
این پیشگویىها، حوادثى چند، باید به وقوع بپیوندد تا عیسى مسیح مورد
ادعای جنبش مسیحیان راست گرا، دوباره ظهور نماید و پیروان این مكتب
مىبایست بهعنوان وظیفه شرعى! براى تسریع در عملى شدن این حوادث، تلاش
نمایند. طبق مبانی "مبلغان انجیل"، این نماد قدرت برتر و ایدئولوژیک در
آمریکا، حوادثی را طراحی کردند که "مقدمات ظهور مسیح"، باشد که سناریوى ساخته و پرداخته آنها در مورد این تحول و مقدمات آن به شرح زیر است:
1- باید یهودیان از سراسر جهان به فلسطین آورده مىشوند و كشور اسرائیل در حدفاصل رود نیل تا فرات به وجود مىآید.
2- باید یهودیان، مسجد الاقصى و مسجد صخره را در بیت المقدس ویران كرده و به جاى آن معبد (هیكل) سلیمان را بنا كنند.
3- آنگاه
كه دو مسجد یاد شده در بیت المقدس و در فلسطین، منهدم و ویران شدند، جنگ
نهایى مقدس! بین قواى"خیر"و نیروى"شر" آغاز خواهد شد؛ قواى خیر، به
رهبرى آمریكا و انگلیس و نیروى شر كه با میلیونها نفر از مشرق، روسیه،
ایران و عراق به سوى غرب هجوم مىآورند در منطقهاى به نام"هار مجدو"یا"
آرماگدون"واقع در درهاى در شمال فلسطین و در نزدیكى حیفا، با یكدیگر
برخورد مىكنند. به اعتقاد قدرت ایدولوژیک آمریکا، در این جنگ جهانى كه هفت
سال طول می کشد، دنیا و جهان، طى یك نبرد هستهاى، نابود خواهد شد!
4- در این هنگام عیسى مسیح، به زمین باز خواهد گشت و مسیحیان دوباره تولد یافته را با یك سفینه عظیم با خود به آسمان خواهد برد.
5-
در جنگ هسته ای آرماگدون هنگامىكه قواى شر به فرماندهى ضد مسیح (دجال
منجی اسلامی) در حال پیروزى است، عیسى مسیح، به همراه "مسیحیان دوباره تولد
یافته"، ظهور خواهد كرد و ضد مسیح را شكست مىدهد و حكومت جهانى خود را به
مركزیت بیت المقدس و در معبد سلیمان كه به جاى مسجد الاقصى و مسجد صخره،
ساختهشده است، برپا مىكند.
6- مسیحیان
براى تعجیل در ظهور مسیح، باید كشور بابل، یعنى کشور عراق را نابود كنند و
رودخانه فرات باید كاملا خشك شود و این از علائم ظهور و رجعت عیسى مسیح
است!
7- با ظهور دوباره
مسیح و شكست دجال، صلح همیشگی بر جهان حكمفرما مىشود، از اینرو، مسیحیان
باید براى رسیدن به صلح جهانى، مقدمات جنگ هسته ای آرماگدون را فراهم كنند.
نكته
مهم در این باب آنكه، الهیات آرماگدون هسته ای، مطالبى صرفا بر روى كاغذ و
مفاهیمى در ذهنها و اندیشهها نیستند، بلكه چنین تبلیغ مىشود كه پیروان
این مكتب موظفند، همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آنجا
كه شرط ظهور دوباره مسیح ، بروز یك "جنگ فراگیر هسته ای"است دنیا براى
رسیدن به صلح نهایى، باید هزینه این"جنگ مقدس"را بپردازد و از آنرو كه
آمریكا جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد كرد، مىبایست و حق دارد مقدمات آن را
فراهم كند، پایگاههاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس توسعه دهد و
بدان دلیل كه نقطه كانونى این جنگ، هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم
اسرائیل را از هر جهت تدارك و حمایت كند، عراق را اشغال نماید، سوریه و
لبنان را در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره
نظامى قرار دهد. وقتی
صحنه و نقشه "سایت دینامیک آینده بشر و خاورمیانه"از منظر هیات حاکمه
آمریکایی ها، ترسیم و تصویر میشود، درمی یابیم که غالب جنگ ها و اقدمات
آمریکا، بیشتر با پشتوانه الهیات آرماگدون و با انگیزه عقیدتی و دینی،
انجام می پذیرد و بقیه دلایل همچون استفاده از نفت و انگیزه های اقتصادی
ایجاد جنگ، دلیل اصلی و واقعی نمی باشد.
خاورمیانه، نمود عینی مبانی نظری سیاست خارجی آمریکا
صدام
و رژیم بعث عراق در یك توافق پنهانى با دولت آمریكا، درحالىكه حمایت همه
رژیمهاى وابسته به آمریكا در منطقه خلیج فارس را باخود دارد، جنگ تمام
عیارى را با جمهورى اسلامى ایران با انگیزه توقف انقلاب اسلامى آغاز
مىكند، بعد از مدتی طرح آمریکایی "تجزیه و فروپاشی امپراتوری شوروی"که از
مدتها قبل زمینه هاى آن فراهم آمده است، بهبار مىنشیند و امپراتورى
بزرگ شوروى كه در ادبیات راستهاى افراطى حاكم بر آمریكا "امپراتورى شر"
نامیده مىشود، سقوط مىكند و آمریكا داعیهدار"نظم نوین جهانى"مىشود.
در
همین حال، صدام دیكتاتور عراق، با فروپاشى شوروى بهسوى آمریكا، چرخش
مىكند، وی پس از ناكامى در جنگ با ایران، به كویت، نیز حمله میكند و راه
را براى حضور گسترده آمریكا در خلیجفارس فراهم كند؛ آمریكا به بهانه
بازپسگیرى كویت، عملیات "طوفان صحرا"را طراحى مىكند و منطقه خلیجفارس
را صحنه تاخت و تاز ارتش خود و متحدان اروپائىاش قرار مىدهد؛ پایگاههاى
ثابت نظامى آمریكا در كویت، عربستان، قطر، بحرین، امارات و عمان برپا
مىشوند و ناوگان های آمریكا رسما در خلیجفارس مستقر مىشود.
در آستانه هزاره سوم میلادی، عملیات
های جدید جنگی، با پشتوانه دینی و عقیدتی، با شدت ادامه می یابد. درست در
آغاز هزاره سوم و در سال 2001 میلادی، "حادثه یازده سپتامبر"رخ می دهد.
جهان به دو گروه خیر و شر، تقسیم میشود و رسما "الهیات آرماگدون"در ادبیات
سیاسی جهان، نقش اول را ایفا می کند و رییس جمهور اسبق آمریکا، جرج بوش
پسر، در یک نطق رسمی تلویزیونی جهان را به دو گروه خیر و شر، تقسیم می کند
که برگرفته از الهیات توراتی و نظریه آرماگدونی، دارد. حمله آمریکا به عراق
به بهانه حمایت از آزادی و تروریسم قوای شر، آغاز میشود. رئیس
جمهور اسبق آمریكا بر این اقدام خود، نام"جنگ صلیبى"مىگذارد و این
نشانه دیگرى است از ردپاى اندیشههاى صهیونیسم مسیحى در سیاست خارجی
آمریكا. جرج بوش پسر، طبق ادبیات "کلیسای انجیلی"جهان را به "دو
گروه خیر و شر"تقسیم می کند، رئیسجمهور آمریكا در این "جنگ صلیبى"، خود
را "نماینده عیسى مسیح"، معرفى مىكند که مامور آزادی جهان از دست نیورهای
اهریمن است.
طبق
مبانی نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا، بعد از عراق، نوبت کشور سوریه
است تا بار دیگر، صحنه تاخت و تاز نقشه های شوم قدرت های استکباری و در جهت
اهداف رژیم اسرائیل و صهیونیسم بین الملل، قرار گیرد.
و
اما درباره کشور ایران طرح مستقل و متمایزى وجود دارد. از آنجا كه حمله
نظامى با توجه به توانمندىهاى منحصربهفرد ایران و سابقه مقاومت
پیروزمندانه ملت ایران در مقابل تهاجم خارجى، ناممكن مىنماید، راهبرد دو
پایه"فشار از خارج و فروپاشى از داخل"انتخاب مىشود و اینبار تلاش ایران
براى دستیابى به فنآورى صلحآمیز هستهاى، كانون اصلى فشار علیه این
كشور قرار مىگیرد. ایران را محكوم به تعلیق فعالیتهاى هستهاى خود
مىكنند اما رهبرى قدرتمند و ملت مقاوم ایران با پشتوانه ملت ایران،
ایستادگى مىكنند. جمع بندی
بى
آن كه بخواهیم در خصوص میزان موفقیت آمریكا و غرب در تعبیرخواب آشفته "جنگ
و نبرد هسته ای آرماگدون"كه از سالها قبل، زمینهسازى شده، قضاوتى صورت
بدهیم، - هرچند اکثریت مسلمانان، معتقدند، غرب در این موج جدید و
تهاجم علیه اسلام و جهان شرق، جز ناكامى و شكست و تحمل خسارتهاى فراوان و
هزینههاى سنگین هیچ دستآوردى نداشته و نخواهد داشت، و هر كس وضع دیروز و
امروز فلسطین، را تصور كند، تصدیق خواهد كرد كه رژیم جعلى اسرائیل، قابل
دوام نیست و فكر تشكیل یك كشور مصنوعى یهودى با ملیتهاى
گوناگون در قلب خاورمیانه و جهان اسلام، از ابتدا اندیشهاى باطل و فكرى
خام بوده است- اما تصور مىكنیم، توانسته باشیم به سوال اصلى این یادداشت،
یعنى رمز حمایت دیوانهوار غرب و آمریكا از رژیم صهیونیستى و تحمیل این
همه خسارت بر ملت فلسطین و كشورهاى خاورمیانه و جهان اسلام، تا حدودى پاسخ
گفته باشیم؛ مادام كه صهیونیسم و اندیشههاى بیمارگونه توراتى و گریبان
هیئت حاكمه آمریكا را رها نكرده است، سیاستهاى آمریكا و در نتیجه غرب بر
همین پاشنه، مىچرخد.
بعد از مطالعه این نوشتار، به این جمع بندی، نیز خواهید رسید:
1. چرایی
حمایت همیشگی و دائمی آمریکا از رژیم اسرائیل، غالبا، ریشه در اعتقادات و
مبانی دینی هیئت حاکمه آمریکا دارد. سیاست خارجى آمریكا از لحاظ ایدئولوژیك
و نظرى، تحتتاثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى، توسط
نومحافظهكاران و نئوکان ها، و از حیث مالى و رسانهاى، توسط صهیونیستهاى
یهودى، حمایت و پشتیبانی، مىشود و رفتار دولت فعلى آمریكا در جهان بویژه
در خاورمیانه، تبلور اراده این جریان سه وجهى است.
2. نفوذ
اندیشه یهود صهیونیسم در مسیحیت و بالطبع آن، پیوند بین یهود صهیونیست و
مسیحیت انجیلی، بیش از اینكه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد كه در دین و
اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که این اعتقاد نیز، بر
مبنای الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای بین لشکر خیر وشر، در
خاورمیانه، استوار است.
3. دیدگاه
و اعتقاد و دیدگاه قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا، چنین است که قبل
از ظهور و بازگشت مجدد مسیح، دنیا و جهان بعد از ویرانی "مسجد الاقصی"در
فلسطین و احداث و بنای مجدد "معبد سلیمان"مورد ادعای یهودیان، به جای آن،
جنگ جهانى آرماگدون، آغاز و هفت سال به طول مىانجامد. دنیا، طى یك این جنگ هستهاى آرماگدون، نابود خواهد شد!
4. "الهیات
آرماگدون هسته ای"، مطالبى صرفا بر روى كاغذ و مفاهیمى در ذهنها و
اندیشهها، نیستند، بلكه در آمریکا، چنین تبلیغ مىشود كه پیروان این مكتب
موظفند همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آنجا كه شرط
ظهور دوباره مسیح، بروز یك "جنگ عالمگیر هسته ای"است. دنیا، براى رسیدن
به صلح نهایى باید، هزینه این "جنگ مقدس"را بپردازد و از آنرو كه آمریكا
جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد كرد، مىبایست و حق دارد مقدمات آن را فراهم
كند، پایگاههاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس توسعه دهد و بدان
دلیل كه نقطه كانونى این جنگ، هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم اسرائیل
را از هر جهت تدارك و حمایت كند، عراق را اشغال نماید، سوریه و لبنان را
در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره نظامى قرار
دهد.
5. طنز
روزگار این است که، چگونه امکان دارد داعیهداران یك حكومت سكولار، مدعی
زمینهسازی برای ظهور مسیح، شوند كه نه یك سكولار، بلكه پیامبری الهی به
شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حكم الهی است. به واقع، هیچ وجه
تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و
رحمت است، چگونه میتواند جنگ ها و اقدمات سرشار از بیرحمی آمریکا و
اسرائیل را در منطقه خاورمیانه را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و
حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل
الهی، امروز به دست شیادان آمریکایی در لباس مذهب، كه با قدرت، پیوندى
گسستناپذیر یافتهاند و مثلث زر و زور و تزویر را دیگربار شكل دادهاند،
بهسوى هدفهاى خاص سیاسى جهت داده مىشود و از درون آن "آپوكالیپس"و
"آرماگدون هسته ای"زاده می شود و "پرستش اسرائیل"و حمله به مسلمانان و
اشغال سرزمینهای اسلامی و غارت ثروت ملتها، درمی آید.
6. طبق
آنچه گفته شد، دلیل اصلی مخالفت غرب و بویژه آمریکا و اسرائیل، با پیشرفت
برنامه هسته ای ایران، ریشه در مسائل حقوقی و فنی، ندارد؛ بلکه مخالفت،
صرفا به دلیل ایدولوژیک و اعتقادی، می باشد. بنابراین،
هرچند ممکن است، بین دولت فعلی ایران و کشورهای غربی درباره "پرونده هسته
ای ایران، توافقی متزلزل، بر روی کاغذ، حاصل شود. اما با توجه به مبانی
نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه، و با نگاه و رسوخ اندیشه
توراتی در سیاستمداران حاکم بر آمریکا و نفوذ قدرت یهود صهیونیسم که ریشه
در الهیات جنگ هسته ای آرماگدون، دارد، ماراتن انرژی هسته ای ایران، به
پایان نخواهد رسید. و شاید راز "خوشبین نبودن"به حل همیشگی مساله هسته ای
ایران، این موضوع، باشد.
↧
وطن جدید برای انتقال یهودیان + عکس و نقشه
(بسم الله الرحمن الرحیم)
پیشنهاد خانم ناز شاه از
اعضای حزب کارگر انگلیس مبنی بر انتقال اسراییل به آمریکا به عنوان تنها
راه حل نزاع اعراب و اسراییل که به کناره گیری وی از دولت در سایه و همچنین
معلق شدن او از حزب کارگر انجامید همچنان در فضای مجازی میان کاربران شبکه
های اجتماعی مورد بحث و جدل قرار دارد.
این نماینده پارلمان انگلیس در سال 2014 یعنی قبل از
عضویتش در مجلس عوام انگلیس پستی را همراه با تصویر گرافیکی در صفحه شخصی
خود در فیس بوک به اشتراک گذاشته بود که نقشه جغرافیایی رژیم صهیونیستی را
در دل جغرافیای آمریکا نشان می داد. وی در این پست نوشته بود که اسرائیل
باید به آمریکای شمالی منتقل شده و به عنوان ایالت پنجاه و یکم ایالات
متحده پذیرفته شود، تا از این طریق مشکل خاورمیانه حل شود. این پست او که
در آن زمان شاید مورد توجه واقع نشده بود بلافاصله پس از انتخابش به عنوان
نماینده پارلمان از سوی کاربران فضای مجازی دست به دست گشت تا در نهایت
لابی صهیونیستی در انگلیس را به صرافت انداخت تا با اعمال فشار بر رهبر حزب
کارگر فعالیت های او را معلق نماید. به رغم این اما پیشنهاد او همچنان در
شبکه های اجتماعی منتشر شده و بحث و بررسی هایی در این باره انجام می گیرد.
بر روی نقشه پیشنهادی خانم ناز شاه نماینده مجلس
عوام انگلیس برای آینده اسراییل نوشته شده بود: راه حل نزاع اسراییلی -
فلسطینی، انتقال اسراییل به ایالات متحده آمریکا است. انتقال اسراییل به
آمریکا هزینه کمتری در مقایسه با کمک های آمریکا به اسراییل به واشنگتن
مترتب خواهد کرد بنابراین این انتقال هم خوب است و هم از نظر اقتصادی مقرون
به صرفه است.
متن کامل نوشته های خانم ناز شاه بر روی پست گرافیکی بالا به شرح زیر است:
راه حلی برای مناقشه اسرائیل و فلسطین
اسرائیل را به ایالات متحده منتقل کنید
استدلال:
- اسرائیلیها عزیزترین افراد برای آمریکاییها هستند.
- آمریکاییها با آغوش باز اسرائیلیها را به خانههای خود راه میدهند.
- آمریکا اراضی بسیاری دارد که به اسرائیل اختصاص دهد تا اسرائیل ایالت پنجاه و یکم این کشور شود.
- اسرائیل میتواند یک «کشور یهودی» کاملا امن داشته باشد که با ایالات دوست احاطه شده است.
- آمریکا دیگر مجبور نخواهد بود که از جیب مالیاتدهندگان سالی 3 میلیارد دلار برای توان دفاعی اسرائیل خرج کند.
- برای جابجایی به هزینهای کمتر از سه سال از بودجه نظامی، نیاز است.
- فلسطینیها زندگی و زمینشان را پس میگیرند.
- خاورمیانه، بدون مداخله خارجی، بار دیگر آرام و صلحآمیز خواهد شد.
- قیمت نفت کاهش مییابد، تورم پائین میآید و تمام جهان خوشحال میشوند.
لابیهای اسرائیلی بعد از بازنشر این مطلب توسط
رسانهها، اظهارات نازشاه را «یهودی ستیزی» توصیف کرده و خواستار تعلیق
عضویت وی در حزب کارگر شدند.
موضوع ایجاد وطنی برای یهودیان اولین بار توسط "تئو
دور هرتزل "خبرنگار و نویسنده فرقه صهیونیست دانمارکی الاصل مطرح شد. وی
به کمک روسای دولت استعماری انگلیس و سایر قدرتهای خارجی قرن 19 کنفرانسی
متشکل از 300 نفر از اندیشمندان و متفکران صهیونیست به نمایندگی از سوی 50
جمعیت یهودی برگزار نمود.
در این کنفرانس که کاملا سری در شهر بال سوئیس به سال 1897 برگزار شد "تئودور هرتزل"با توجه به تغییرات اوضاع سیاسی به سود غرب و به زیان شرق
مکان تاسیس یک وطن یهودی را مورد بررسی قرار داد و در همان سال کتابی به
نام "دولت یهود "به رشته تحریر در آورد ، که در آن از یهودیان خواسته بود
که با توجه به اینکه هر ملتی برای خود سرزمین و دولتی دارد ، اینان نیز
دولت یهود را در یک سرزمینی تشکیل دهند.
آرژانتین، اوگاندا و فلسطین مناطقی بود که برای تاسیس این وطن ادعایی
پیشنهاد شد. لیکن نظر به برنامه های استعماری دولت انگلیس در آن زمان بابت
فروپاشی امپراطوری عثمانی و همچنین نیاز مبرم به منابع انرژی فراوان
خاورمیانه از جمله نفت که استراتژیک ترین انرژی محسوب می شد در نهایت توطئه
تاسیس وطن پیشنهادی هرتزل در فلسطین مورد موافقت واقع شد و انگلیسی ها با
انتشار سندی تحت نام «وعده بالفور» (1917)مقدمات تاسیس اسراییل در فلسطین
را فراهم کردند و در نهایت با پایان دادن به قیمومیت خود درفلسطین (15 می
1948) اجازه تاسیس این رژیم را در خاک فلسطین اعطا کردند.
فلسطینی ها از ان زمان تاکنون این روز را روز نکبت (روز فاجعه) نامگذاری
کردند و هربار 25 اردیبهشت ماه (15 می) با برگزاری همایش ها و تحصن هایی
یاد و خاطره فلسطینی هایی که به سبب این فاجعه کشته و آواره شدند را گرامی
می دارند. در زمان تاسیس اسراییل بیش از 700 هزار فلسطینی از خانه و کاشانه
خود رانده شدند که جمعیت کنونی این رانده شدگان الان بالغ بر 5 میلیون نفر
است. فلسطینی ها هر بار انگلیس را مسبب همه بدبختی ها و آوارگی های خود می
دانند.
↧
↧
منکران هولوکاست در اروپا باید شستوشوی مغزی شوند +فیلم و عکس
(بسم الله الرحمن الرحیم)
یهودیان در اروپا تلاش
دارند تا دولتهای این قاره را ملزم به پذیرش اساسنامهای کنند که
شهروندان اروپایی را از هرگونه توهین یا انتقاد از رژیم صهیونیستی حتی در
فضای مجازی منع میکند.
خلاصه
گزارش: سازمان
غیردولتی «شورای پذیرش و آشتی اروپا» سازمانی یهودی است که از سالها پیش تلاش
دارد تا هر صدای منتقدی نسبت به رژیم صهیونیستی را در اروپا خفه کند. این شورا سال
2012 اساسنامهای را تدوین و منتشر کرد که هدف آن برخورد با افراد مختلف و به خصوص
کاربران اینترنتی بود که در فضای مجازی علیه یهودیان مطلب مینویسند. نگاهی به تهیهکنندگان
این اساسنامه نشان میدهد که هیچ هدفی جز سرکوب مخالفان رژیم صهیونیستی و گسترش
سبک زندگی یهودی در اروپا پشت آن نیست، اگرچه در ظاهر امر، این قوانین برای
جلوگیری از تبعیض نژادی و مذهبی نوشته شده است. طبق این قوانین، نوجوانانی که
تئوری توطئه در فضای مجازی مطرح میکنند، مثلاً میگویند هولوکاست واقعیت ندارد،
باید به کمپهایی فرستاده شوند که «واقعیت» را در ذهن آنها نهادینه کنند.
تصاویری از «قربانیان هولوکاست» در مجموعه یادبود هولوکاست
در سرزمینهای اشغالی
سازمان
غیردولتی «شورای پذیرش و آشتی اروپا[1]» 16 اکتبر سال 2012 از سندی
رونمایی کرد که هدف آن بالا بردن آستانه تحمل نژادی و مذهبی میان مردم کشورهای سراسر
اروپا (نه تنها اتحادیه اروپا) و ملزم کردن مردم به رعایت این اصول از طریق تصویب قانون
در کشورهای اروپایی بود. ماجرا از این قرار بود که این شورا (که در ادامه مفصلتر
درباره آن توضیح خواهیم داد) سندی به نام «نمونه اساسنامه ملی برای گسترش پذیرش[2]» را منتشر کرد و در آن طی 9
ماده، قوانین و تمهیداتی را پیشنهاد داد که میتوانست منجر به برخورد با تبعیض
نژادی و دینی شود.
«من معتقدم اسلام از ما متنفر است»؛ اگر اساسنامه گسترش
پذیرش اروپا درباره آمریکا اجرا شود، مجازات ترامپ چیست؟ - دانلود
همیشه
پای یک یهودی در میان است
هرچه تا
اینجا گفته شد، به نظر انسانی و کاملاً مشروع میآمد: تلاش عدهای برای گسترش تحمل
نژادی و مذهبی میان مردم اروپا. اشکال کار از زمانی آغاز میشود که چند نفر از دستاندرکاران
تدوین این قوانین را بشناسید. چنانکه گفته شد، نمونه اساسنامه توسط متخصصان عضو
شورای پذیرش و آشتی اروپا تهیه شده است. بنابراین دانستن اطلاعاتی درباره رؤسای این
شورا قدم اول است.
ریاست
هیأت مدیره این شورا تا سال 2013 را «الکساندر کواشنیوسکی» رئیسجمهور سابق لهستان
به عهده داشت، سیاستمداری که آنقدر به بیخدایی شهرت دارد که خودش طی صحبتهایی حین
تلاش برای عضویت کشورش در اتحادیه اروپا، گفته بود: «من بیخدا هستم و همه این را
میدانند[3].» تقریباً یک سال پیش یعنی
اوایل ژوئن سال 2015 بود که تونی بلر نخستوزیر سابق انگلیس به ریاست هیأت
مدیره این شورا انتخاب شد[4].
بنیانگذار
و رئیس شورا نیز «ویاچسلاو موشه کانتور[5]» است، یک صهیونیست اصالتاً روس
که رئیس کنگره یهودی اروپا نیز هست. کانتور در سراسر دنیا علاوه بر تجارت و سرمایهای
که دارد، به مبارزه با «یهودیستیزی» نیز مشهور است. وی «اتفاقاً» علاقه خاصی هم به
مبحث هولوکاست دارد و برای آنکه خاطرات این اتفاق تراژیک از یادها نرود، «انجمن
جهانی هولوکاست» و «صندوق یهودی اروپا» را بنیان گذاشت و ریاست آنها را هم به عده
گرفت. اگرچه سابقه صهیونیستی کانتور بسیار فراتر از اینهاست، اما موضوع بحث گزارش
حاضر چیز دیگری است.
وقتی «نمونه اساسنامه ملی برای گسترش پذیرش» منتشر شد،
«الکساندر کواشنیوسکی» رئیس «شورای پذیرش و آشتی اروپا» بود
بعد از آنکه
اساسنامه پیشنهادی تهیه شد، باید به تأیید یک تیم پنجنفره متشکل از کارشناسانی
از کشورهای مختلف میرسید. طبیعتاً این پنج نفر باید از کشورهای اروپایی میبودند،
اما نکته جالب این است که رئیس این تیم، «یورام دینشتاین[6]» بود. دینشتاین یک یهودی
صهیونیست و استاد بازنشسته و محقق دانشگاه تلآویو در زمینه حقوق بینالمللی است.
او هم مانند کانتور، سابقهای طولانی در فعالیتهای صهیونیستی دارد، از جمله رئیس شاخه
ملی انجمن بینالمللی حقوق و همینطور رئیس شاخه ملی انجمن سازمان ملل در سرزمینهای
اشغالی است.
دینشتاین
رئیس هیأت مدیره شاخه ملی سازمان عفو بینالملل در سرزمینهای اشغالی و عضو شورای
مجریه جامعه حقوق بینالملل آمریکا نیز هست. وی علاوه بر همه اینها و سوابق متنوع
دیگر، یک نکته جالب در پروندهاش دارد که شاید سرنخ خوبی برای درک علت انتصابش به
ریاست تیم تحقیقی باشد که قرار است اساسنامه گسترش پذیرش اروپا را تأیید کند. دینشتاین بنیانگذار و
سردبیر «کتاب سالانه اسرائیل درباره حقوق بشر» است.
سایر
اعضای تیم دینشتاین عبارت بودند از «اوگو جنسیو» قاضی بازنشسته دیوان عالی ایتالیا، «راین
مولرسون» رئیس دانشگاه «نورد» در استونی، «دانیل توردر» استاد بازنشسته حقوق بینالملل
و اروپا از دانشگاه «زوریخ» سوئیس، و «رودیگر ولفروم» مدیر مؤسسه حقوق عمومی
مقایسهای و حقوق بینالمللی «مکس پلانک» در آلمان بودند. این سؤال هنوز باقی است
که یک تیم اروپایی برای آنکه قوانینی را برای مردم قاره خود تعیین کنند، چرا باید
تحت ریاست یک یهودی صهیونیست فعالیت نمایند.
«ویاچسلاو موشه کانتور» (چپ) در کنار «آویگدور لیبرمن»
صهیونیست افراطی و وزیر دفاع جدید رژیم صهیونیستی
در
حاشیه «نمونه اساسنامه ملی
برای گسترش پذیرش»
نمونه اساسنامه
به گونهای طراحی شده تا یک خلأ را در نظام قانونگذاری کشورهای اروپایی پر کند: اگرچه
همه کشورهای اروپایی به اصل پذیرش و تحمل نژادی و مذهبی متعهد هستند، اما در هیچیک
از این کشورها، شهروندان از نظر قانونی ملزم به رعایت این اصول نیستند. چالش اصلی مقابل
این اساسنامه، ضرورت گام برداشتن فراتر از لفاظی و کلیات، و پرداختن به تعهدات واقعی
و قابلاجرا بود.
شورای
پذیرش و آشتی اروپا اساسنامه طراحی شده را در جلسات و سمینارهای مختلفی با حضور
نهادهای بینالمللی، از جمله شورای اروپا و سازمان امنیت و همکاری اروپا ارائه
داده است. در نتیجه این تلاشها، در حال حاضر کارگروهی مشترک میان شورای پذیرش و
آشتی و شورای اروپا تشکیل شده که کره شمالی پیگیری برای اجرایی شدن اساسنامه
مذکور است. ریاست این کارگروه نیز به دست دینشتاین سپرده شده است.
چنانکه
گفته شد، کواشنیوسکی و کانتور سال 2012 در بروکسل رسماً این سند را به شکل عمومی منتشر
کردند و نسخهای از آن هم به دست «مارتین شولتز» رئیس پارلمان اروپا رسید.
دینشتاین به عنوان رئیس کارگروه مجری این اساسنامه طی اظهاراتی بسیار صریح، به
اهداف اساسنامه پیشنهادی اشاره کرد: «[قبل از هر چیز] تعریف پذیرش باید تثبیت
شود. اگرچه تعریفهای کنونی از پذیرش، جلوی نژادپرستی و تعصب دینمحور را میگیرد،
اما یهودستیزی باید به عنوان یک تعریف مستقل [در توضیح پذیرش] بیان گردد.» وی برای
آنکه تیر نهایی را شلیک کند، ادامه میدهد: «انکار هولوکاست باید یک جرم [و موجب
مجازات] باشد، چنانکه انکار هر نسلکشیای [باید جرم تلقی شود] که یک دادگاه بینالمللی
در تأیید آن حکم داده باشد.»
«یورام دینشتاین» رئیس کارگروهی است که وظیفه اجرای
اساسنامه گسترش پذیرش در اروپا را به عهده دارد
اکنون
زمان مناسبی است تا بخشی از مفاد اساسنامه پیشنهادی شورای پذیرش و آشتی اروپا را
بررسی کنیم، اما قبل از این کار، به یک تناقض فاحش میان مواضع دینشتاین (رئیس
کارگروه مجری اساسنامه) با کانتور (بنیانگذار و رئیس شورای پیشنهاددهنده اساسنامه)
اشاره میکنیم که باز هم بیشتر هدف از پیشنهاد و احتمالاً تصویب و اجرایی شدن
اساسنامه را نشان میدهد. دینشتاین طی توضیحات درباره این سند، یکی از چالشهای
بزرگ بر سر راه گسترش پذیرش را مسئله مهاجرت توصیف میکند. وی توضیح میدهد:«مهاجران به اندازه همه افراد دیگر، حق دارند مورد پذیرش جامعه قرار بگیرند، اما
همچنین وظیفه دارند با جامه پذیرنده خود، تلفیق شوند؛ اگر حاضر نباشند این کار را
انجام دهند، باید مجبور به ترک [جامعه مقصد] شوند.»
اکنون این
موضع دینشتاین را با مواضع و فعالیتهای کانتور مقایسه کنید. کانتور تلاشهای
زیادی برای ترویج سبک زندگی یهودی در نقاط مختلف دنیا و به خصوص اروپا کرده است.
تأسیس صندوق یهودی اروپا به دست کانتور نیز در همین راستا بود و این صندوق روی «حمایت
از برنامههایی تمرکز دارد که علاوه بر تبلیغ سبک زندگی یهودی در اروپا، موجب
تقویت هویت و غرور یهودی میشود، به خصوص از طریق برقراری مجدد ارتباط میان
یهودیان جوان با میراث غنی و حیاتیشان.» کانتور حتی نایبرئیس هیأت مدیره «یاد
واشم[7]» نیز هست، مجموعه بزرگی از
موزه، آثار تاریخی و مراکز تحقیقاتی درون سرزمینهای اشغالی که مختص یادبود
هولوکاست است.
این
مواضع ضد و نقیض نشان میدهد هدف از تصویب اساسنامه و ملزم کردن شهروندان
اروپایی به رعایت قوانین ضدتبعیض و نژادپرستی، نه جنبه خیرخواهانه دارد و نه قرار
است به سود عموم مهاجران در اروپا تمام شود. جمعبندی مواضع دو نفری که در رأس
تدوین اساسنامه ضدتبعیض در اروپا قرار دارند، این میشود که مهاجران در کشورهای اروپایی
باید خود را با جوامعشان تطبیق دهند، مگر آنکه یهودی باشند که در آن صورت اروپاییها
باید سبک زندگی یهودی را بیاموزند.
مجموعه بزرگی که صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی
برای باورپذیر کردن هولوکاست ایجاد کردهاند
مجازات نوجوانان
اروپایی به جرم «تئوری توطئه»
اساسنامهای
که شورای پذیرش و آشتی اروپا قصد دارد شهروندان این قاره را ملزم به رعایت آن کند،
9 بند دارد، اما در این میان، بند هفتم از بقیه جالبتر است. این بند تحت عنوان «مجازاتهای
کیفری» توضیح میدهد که هر یک شهروندان در اروپا چنانچه قوانین پیشنهادی را نقض
کنند، متحمل چه مجازاتهایی خواهند شد.
ذکر یک
نکته در اینجا ضروری است: اساسنامه مذکور اگرچه سال 2012 برای اولین بار به طور
علنی مطرح شد، اما اخیراً مجدداً بحث درباره آن داغ شده است و بهانه این اتفاق هم گسترش
ابعاد تبعیض نژادی و مذهبی با فراگیر شدن استفاده مردم از اینترنت و شبکههای اجتماعی،
و به دنبال آن تعهدی است که غولهای اینترنتی آمریکا از جمله فیسبوک، توئیتر،
گوگل و مایکروسافت به صورت مشترک با کمیسیون اتحادیه اروپا دادهاند تا با ضدروایتها
(روایتهایی مغایر با آنچه که دولتها به طور رسمی میگویند) و اظهارات برخاسته از تنفر مقابله
کنند[8].
بر این اساس،
یکی از مجازاتهای خندهداری که ممکن است کاربران اینترنتی در اروپا به خاطر توهین
به نژادها و مذاهب دیگر (بخوانید یهودیها، صهیونیستها و رژیم صهیونیستی) با آن مواجه
شوند، شرکت اجباری در «کمپهای بازآموزی» است. این مجازات و دلایل آن از آن جهت خندهدار
است که یکی از دلایل اعزام افراد به این کمپها، اشاعه «تئوریهای توطئه» در فضای
مجازی است و مشرق پیشتر به طور مفصل توضیح داده که عبارت و مفهوم «تئوری توطئه» از
کجا نشأت گرفت و چگونه سیا با هدف ساکت کردن مخالفان این مفهوم را اختراع کرد (گزارش
مشرق را از اینجا بخوانید).
بنابراین به نظر میرسد، استفاده از اساسنامهای مشترک میان کشورهای اروپایی، تلاش
دولتهای این قاره برای کپیبرداری از روشهای سرکوب واشنگتن باشد.
گزارشهای افشاشده از سیا نشان میدهد این سازمان چگونه
برچسب «تئوریسینهای توطئه» را برای سرکوب منتقدان اختراع کرد
بخش اصلی بند
7 از اساسنامه شورای پذیرش و آشتی اروپا به شرح زیر است:
(الف) اعمال زیر، جرائم جنایی تلقی شده و به عنوان جرائم
تشدیدشده قابلمجازات است:
1- جرائم
برخاسته از نفرت، طبق تعریف بند 1 (ج) [هرگونه عمل مجرمانه علیه افراد یا داراییهای
آنها به خاطر ارتباط، حمایت یا عضویت قربانی در یک گروه نژادی، فرهنگی، مذهبی،
زبانی، جنسیتی و غیره]
2- تحریک
به خشونت علیه یک گروه طبق تعریف بند 1 (الف) [افرادی که به طور مشترک دارای ریشههای
نژادی یا فرهنگی، اصالت نژادی یا خانوادگی، وابستگی مذهبی یا ارتباط زبانی، هویت
جنسیتی یا جهتگیری جنسی، یا هر ویژگی مشابه دیگر هستند]
3- افترا به
گروههای خاص طبق تعریف بند 1 (ب) [اظهارنظر توهینآمیز به شکل عمومی علیه یک گروه
یا اعضای آن با دیدگاه تحریک به خشونت، تهمت و افترا، تمسخر و وارد کردن اتهام
نادرست به آن گروه]
4- تأیید علنی
یک ایدئولوژی استبدادی، بیگانهستیزی و یا یهودستیزی
5- تأیید
[به معنای اظهار موافقت] و یا انکار علنی هولوکاست
6- تأیید و
یا انکار عمومی هر نسلکشیای که رخ دادن آن توسط یک دیوان یا دادگاه کیفری بینالمللی
تأیید شده باشد
(ب)نوجوانانی که اتهام آنها به ارتکاب جرائم ذکر شده در پاراگراف (الف) ثابت شود،
وادار خواهند شد در یک برنامه توانبخشی شرکت کنند که طراحی شده تا فرهنگ پذیرش را
در آنها نهادینه کند.
بند هفتم از اساسنامه به معرفی مجازاتهای کیفری تعیینشده
برای جرائم برخاسته از نفرت از جمله انکار هولوکاست میپردازد
همه راهها
به یک یهودی ختم میشود
آنچه که اساسنامه
پذیرش و آشتی اروپا را مجدداً مطرح کرد، شکایتی بود که یک گروه از دانشجویان فرانسوی
از توئیتر، فیسبوک و گوگل کرد[9]. این گروه معتقد بود که شرکتهای
اینترنتی آمریکایی به اندازه کافی در برخورد با سخنان افتراآمیز و جرائم برخاسته
از نفرت، جدی نیستند. از جمله شکایتهای این گروه این بود که این شرکتها بهرغم اطلاعرسانی
کاربرانشان درباره توهینآمیز بودن یک مطلب، مثلاً در یوتیوبِ متعلق به گوگل، یا
توئیتر و یا فیسبوک، خیلی دیر اقدام به حذف آن مطلب میکنند و یا حتی ممکن است اصلاً
آن مطلب را حذف نکنند.
اما نقطه
مشترک اعضای گروهی که از فیسبوک، توئیتر و گوگل شکایت کردند چه بود؟ اعضای «اتحادیه دانشجویان
یهودی فرانسوی»، همانطور که از نام آن پیداست، همگی یهودی هستند و اعتراض آنها نیز
مربوط به مفهوم اغراقآمیز یهودستیزی میشد. همین موجب شد تا غولهای اینترنتی آمریکا
متعهد شوند تا طی کمتر از 24 ساعت، با مواردی برخورد کنند که طی آنها اعضایشان جرائم
برخاسته از نفرت را مرتکب میشوند[10].
همه شواهد
نشان میدهد بهرغم ادعای آزادی بیان و رعایت حقوق بشر در کشورهای غربی، مقامات آمریکایی
و اروپایی هیچ حساسیتی نسبت به این مسائل ندارند، مگر آنکه صدای اعتراض یهودیها و
صهیونیستها دربیاید. چنانچه قوانین اساسنامه پذیرش و آشتی اروپا در کشورهای این
قاره تصویب و لازمالاجرا شود، قطعاً میلیونها نفر باید به جرم اظهار نفرت علیه
مسلمانان مجازات شوند، اما کمتر کسی حتی تصور چنین اتفاقی را میکند. صهیونیستها
نیز با اطلاع از همین واقعیت است که با خیال آسوده از اینکه هیچکس غیر از خودشان
از این قوانین نفعی نمیبرد، اقدام به طرح اساسنامهای میکنند که به موجب آن هر
کس علیه یهودیها حرفی بزند، به کمپ شستوشوی مغزی خواهد رفت.
[1]European Council on Tolerance and Reconciliation Link
[2]Model National Statute for the Promotion of Tolerance Link
[3]Atheist premier attacks lack of Christianity in EU constitution Link
[4]Tony Blair appointed as head of European body fighting anti-Semitism Link
[5]Viatcheslav Moshe Kantor Link
[6]Yoram Dinstein Link
[7]Yad Vashem Link
[8]Europe To Send Conspiracy Theorists To ‘Reeducation Camps’ Link
[9]Twitter, Facebook Sued by French Jewish Group Over Hate Speech Link
[10]Tech Giants Vow to Tackle Online Hate Speech Within 24 Hours Link
↧
کلیپ / صهیونیست ترین معروف های دنیا !
(بسم الله الرحمن الرحیم)
مارک الیوت زوکربرگ موسس و بنیان گذار فیس
بوک با 5/17 میلیارد دلار ثروت ششمین ثروتمند یهودی جهان است که براساس
گزارش فوربس وی عنوان جوانترین ثروتمند جهان را نیز یدک میکشد از بقیه
صهیونیست های ثروتمند چه می دانید ؟
دانلود با کیفیت بالا
دانلود با کیفیت متوسط
دانلود با کیفیت پایین
↧
فیلم/ خباد؛ جنبش مذهبی امنیتی یهود
(بسم الله الرحمن الرحیم)
جنبش مذهبی خباد یک
جنبش حسیدی یهودی بوده که از عمر آن بیش از دو قرن می گذرد و در اقصی نقاط
دنیا فعالیت دارد. با وجود اینکه ظاهراً عمده فعالیت های این جنبش در زمینه
فرهنگی و آموزشی معرفی شده است اما مراکز متعدد آن در اقصی نقاط دنیا به
مکان های امنی برای فعالیت های جاسوسی سرویس های امنیتی رژیم صهیونیستی
تبدیل شده است.
دانلود
↧
فعالیتهای لابی صهیونیزم در آرژانتین؛ از انفجار مرکز آمیا تا تشکیل سازمانهای گنگستری
(بسم الله الرحمن الرحیم)
دولت آرژانتین به
توافقاتی با رژیم صهیونیستی برای خرید تجهیزات نظامی رسیده است. در پس
پرده، تحت حکومت به شدت آمریکادوست «ماکری»، صهیونیستها به دنبال گسترش هر
چه بیشتر نفوذ خود در آمریکای لاتین هستند.
وبسایت خبری «PanAm post» روز 2 ژانویه خبر داد که دولت راستگرای آرژانتین به توافقاتی با
رژیم صهیونیستی برای خرید تجهیزات نظامی، ظاهرا برای مقابله با قاچاق مواد مخدر رسیده
است. رییس جمهور آرژانتین، «مائوریسیو ماکری»، پرداخت 80 میلیون دلار را بابت خرید
4 فروند قایق گشتی برای استفاده در رودخانه Parana، تصویب کرده است. این رودخانه یکی از مبادی اصلی ورود حشیش به
آرژانتین است. این قایق های گشتی قرار است با تجهیزات کامل و سیستم های یکپارچه
مراقبتی با مرزبانی زمینی، در اختیار تشکیلات مرزبانی آرژانتین قرار گیرد.
هر کدام از این قایق ها مجهز به توپخانه، با یک توپ تایفون است که
نارنجک 25 میلیمتری شلیک می کند. علاوه بر این هر قایق به یک توپ Querlikon با قابلیت شلیک نارنجک 20 میلیمتری و دو
مسلسل کالیبر 50 مجهز است.
در 15 دسامبر گذشته، آرژانتین و رژیم صهیونیستی توافقنامه ای را برای
خرید تجهیزات نظامی امضاء کردند که به تصویب رییس جمهور آرژانتین هم رسید.
در ماه نوامبر، وزیر امنیت ملی آرژانتین، خانم پاتریسیا بولریچ، شخصا
به سرزمین های اشغالی سفر کرد تا از رادارها، دوربین ها و مراکز فرمان و کنترل
مورد استفاده در گشت های مرزی بازدید کند.
قرار است تا پایان 2017، آرژانتین هواپیما، قایق گشتی، خودروهای زرهپوش و تفنگ
های تهاجمی از اسراییل خریداری کند که مجموع هزینه آن 2.5 میلیارد دلار خواهد بود.
البته توافقات خرید نظامی در یکی دو سال اخیر میان این دو دولت منحصر
به همین نمی شود. در 10 نوامبر 2015، خبرهایی از توافق دولت آرژانتین با صنایع
نظامی اسراییل درباره خرید 14 فروند جنگنده «کفیر»(Kfir) منتشر شد. قرار شد که شرکت صنایع هوایی IAI رژیم صهیونیستی، این جت های جنگنده نسبتا از رده خارج
خود را که طراحی اصلی آن مربوط به دست کم 40 سال پیش است، به آرژانتین بفروشد. این
جنگنده ها مدل ارتقاء یافته جنگنده های «داسو میراژ» فرانسه با سیستم های
الکترونیک به روز شده هستند.
جنگنده Kfir
در آگوست 2015، نیروی هوایی آرژانتین جنگنده های میراژ خود را که بدنه
اصلی جنگنده های آن را تشکیل می داد، بازنشسته کرد و این بهترین فرصت برای صنایع
نظامی اسراییل بود که جنگنده های از رده خارج خود را به آرژانتین بیاندازد. البته
ارتش آرژانتین ابتدا قرار بود جنگنده «گریپن» را از سوئد بخرد، لیکن به دلیل وتوی
بریتانیا (که از زمان جنگ بر سر جزایر مالویناس، آرژانتین را تحریم نظامی کرده)
خرید این جنگندهها برای آرژانتین میسر نشد، چرا که بسیاری از قطعات این مدل توسط شرکتهای
انگلیسی تهیه میشود.
یک رابطه قدیمی
سابقه روابط نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی به دههها قبل، و چند سال
بعد از تشکیل غده سرطانی اسراییل در 1948 باز میگردد. آرژانتین اولین کشور آمریکای
جنوبی بود که خیلی زود رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت.
یکی از مهم ترین و البته معدود کتابهایی که درباره پیوندهای اسراییل
با کشورهای آمریکای لاتین نوشته شده، کتاب «اسراییل و آمریکای لاتین: یک پیوند
نظامی»(1986) نوشته «بیشارا باه باه»Bishara Bahbah است. او در این کتاب برآورد کرد که دست کم 50
تا 60 درصد صادرات تسلیحاتی اسراییل در آن مقطع (دهه 1980) به کشورهای آمریکای
لاتین انجام میگرفت.
به
نوشته باه باه، فقط در سال 1980، یک سوم صادرات نظامی رژیم
صهیونیستی به دو کشور آرژانتین و السالوادور انجام گرفت. طبق اسناد این
کتاب، در
دهه 1980، مهمترین پیوند صهیونیستها با آمریکای لاتین، پیوند تسلیحاتی
بود. در
1983، 18 کشور آمریکای لاتین از رژیم صهیونیستی سلاح خریداری کردند. گفتنی
است که
بیشتر این تسلیحات نه برای مقاصد دفاعی در برابر تهدیدات خارجی، که برای
سرکوب
ناراضیان داخلی و خیزشهای مردمی چپگرایانه بود. از اواسط دهه 1960 تا
اواخر دهه 1980،
بیشتر کشورهای آمریکای لاتین توسط دیکتاتوریهای نظامی وابسته به آمریکا
اداره میشدند که با جنبشهای مردمی ملیگرا و ضدامریکایی در کشورهای خود
میجنگیدند.
آرژانتین دوران حکومت نظامی
در
آرژانتین، این جنگ که با پشتیبانی همه جانبه دولت آمریکا و با طراحی و هدایت
سازمان سیا و دیگر نهادهای اطلاعاتی همپیمان واشینگتن، از جمله موساد اسراییل،
انجام میگرفت، در تاریخ به «جنگ کثیف» در آرژانتین معروف است.
دوران سرکوب خونین تحت حکومت نظامی آرژانتین(1983-1976)
در 1978، ژنرال «مردخای کور»، فرمانده کل نیروهای نظامی اسراییل شخصا
به آرژانتین سفر کرد تا معاملات تسلیحاتی پر منفعتی را با دیکتاتوری نظامی این
کشور جوش دهد.
در 1981، 12 تا 17 درصد کل واردات سلاح آرژانتین توسط «خونتای نظامی» حاکم
بر این کشور، از رژیم صهیونیستی بود.
جالب این جاست که در دوران حکومت نظامیهای راستگرای شبه فاشیست بر
آرژانتین (1983-1976) دولت این کشور به داشتن رفتارهای «یهودستیزانه» مشهور بود.
خونتای نظامی حاکم بر آرژانتین که از کمکهای مستشاری و نظامی اسراییلیها برای سرکوب بهره میبرد
شماری از آرژانتینی هایی که با کمک اطلاعاتی و نظامی رژیم صهیونیستی در جنگ کثیف آرژانتین جان باختند
به
علاوه، آرژانتین در کنار برزیل، پناهگاه بسیاری از افسران نازی آلمانی بود که بعد
از جنگ دوم جهانی به آمریکای جنوبی گریخته بودند. اما برای صهیونیستها ظاهرا این
مایل چندان اهمیتی نداشت تا وقتی که پای منفعت های سرشار حاصل از قراردادهای نظامی
در میان بود.
به علاوه صهیونیست ها، از دهه 1960 سرمایه گذاری های زیادی در بخش
کشاورزی و همچنین برنامه های تربیت و کادرسازی در جوانان(با الگوگیری از برنامه
هایی چون «نهال» و «قادنا» در خود اسراییل) در آرژانتین انجام می داد.
مساله آیشمن
در
سال 1961، وقتی دولت آرژانتین از هیات رژیم صهیونیستی برای شرکت در
صد و پنجاهمین سالروز استقلال آرژانتین دعوت کرد، یک هواپیمای خطوط هوایی
اسراییل (ال عال) یک تیم عملیاتی مشترک موساد/شین بت را هم با ماموریت
دزدیدن یک تبعه آلمانی
مقیم آرژانیتن به این کشور فرستاد. ماموریت آنها، دزدیدن ریچارد کلمنت و انتقال
او به اسراییل بود. ریچارد کلمنت در واقع «آدولف آیشمن»، افسر رده بالای SS بود که از آلمان فرار
کرده بود و با هویت جعلی در آرژانتین زندگی میکرد. تیم عملیاتی اسراییل او را
دزدید و به سرزمینهای اشغالی برد. آیشمن در آن جا محاکمه و سپس اعدام شد.
آدولف آیشمن در زمان خدمت در اس اس(بالا) و در دادگاه اسراییلی ها(پایین)
مقامات آرژانتین از این کار اسراییلیها به شدت خشمگین شدند و به
سازمان ملل به خاطر نقض حاکمیت ملی خود شکایت بردند، ولی طبق معمول، این شکایت به
جایی نرسید.
صهیونیستها به بهانه نقش آیشمن در آن چه «هالوکاست» یهودیان اروپای
شرقی خوانده میشد، او را دزدیدند و اعدام کردند. اما مساله این جاست که، علی رغم
تبلیغات سنگین و بیوقفه صهیونیستها روی مساله «هالوکاست» یهودیان توسط آلمان
نازی، در همان مقطع میان آژانس جهانی یهود و SS آلمان نازی، همکاری تنگاتنگی برای هدایت هر چه بیشتر یهودیان
اروپا به سرزمین فلسطین تحت قیمومت بریتانیا وجود داشت. آیشمن، افسر رده بالای اس
اس، مسلط به زبانهای عبری و ییدیش (زبان یهودیان آلمان) یکی از مهرههای اصلی این
همکاری بود. تصور کنید که آیشمن زمانی تصمیم میگرفت که در آرژانتین خاطرات دوران
جنگ دوم جهانی خود را بنویسد و منتشر کند. آن گاه بود که بسیاری از رازها از پرده
بیرون میافتاد یک رسوایی عظیم برای صهیونیستها به وجود میآمد. پس بهترین کار
برای رژیم اسراییل، ربودن آیشمن از یک کشور ضعیف و با نفوذ کم در عرصه جهانی،
محاکمه و اعدام او در قالب محاکمه قانونی بود.
اقلیت کم شمار، ولی پرنفوذ
حقیقت این است که جمعیت یهودیان آرژانتین حدود 180 هزار نفر و تقریبا
4 درصد جمعیت 43 میلیون نفری این کشور است. با این حال، لابی صهیونیستها در
آرژانتین، یکی از قویترین لابیها در سراسر دنیاست.
سفارت رژیم صهیونیستی در بوئنوس آیرس، با کمک سازمانها و گروههای
لابی مختلف یهودیان و رسانههای تحت کنترل صهیونیستها بود البته با پشتیبانی
نامحدود سفارت آمریکا، شبکهای گسترده و پرنفوذ، شبیه تار عنکبوت دور آرژانتین
تنیدهاند و تمام قد از منافع اسراییل دفاع میکنند. شماری از این سازمانها در
درون آرژانتین و سازمانهای بینالمللی صهیونیست پشتیبان آنها به این قرار هستند:
DAIA (نمایندگی انجمنهای اسراییلی آرژانتین)، AMIA (انجمن متقابل آرژانتین و اسراییل)، OSA (سازمان صهیونیستی آرژانتین)
همتایان بینالمللی آنها: AIPAC (کمیته روابط عمومی
اسراییل در آمریکا)، AJC (کمیته یهودیان آمریکا)، WJC (کنگره جهانی یهود)، ADL (اتحادیه ضد افتراء)، B'Nai B'Rith، کنگره یهودیان آمریکا، مرکز شمعون ویزنتال،
کنفرانس رووسای سازمانهای اصلی یهودی آمریکا و ....
انفجارهای بوئنوس آیرس، بمب تبلیغاتی صهیونیستها
در 17 مارچ 1992، ساختمان سفارت رژیم صهیونیستی در بوئنوس آیرس با
انفجاری قدرتمند و شدید منفجر شد. شدت انفجار به حدی بود که کل ساختمان به کل
ویران شد و دست کم 29 نفر از ساکنان آن کشته شدند.
انفجار سفارت رژیم صهیونیستی، 1992
در 18 جولای 1994، ساختمان «مرکز متقابل اسراییل و آرژانتین (مقر مشترک
دو لابی آمیا و دایا) منفجر شد و این بار هم با نابودی کامل ساختمان، 85 نفری که در
آن بودند کشته شدند.
انفجار آمیا، 1994
هر دوی این انفجارها در زمان ریاست جمهوری «کارلوس مِنِم» رخ داد که به
شدت طرفدار آمریکا بود و در زمان او روابط بوئنوس آیرس و واشینگتن اوج گرفت. او در
همان روز وقوع هر دو انفجار، از FBI، سیا، موساد و ارتش
اسراییل درخواست کرد که برای تحقیقات درباره این رویدادها وارد عمل شوند. کارلوس
منم سالها رابطه نزدیکی با سفارتهای آمریکا و رژیم صهیونیستی در آرژانتین داشت.
کارلوس منم، رییس جمهور اسبق آرژانتین
در واقع ماموران نظامی و اطلاعاتی اسراییل و آمریکا، بلافاصله در محل
انفجارها حاضر شدند و مثلا «شواهد» را جمع آوری کردند. همان «شواهدی» که قرار بود
به محکوم کردن حزب الله لبنان، سوریه و در نهایت ایران بیانجامد!
در واقع خیلی زود، روایت موساد و سیا از پرونده، با کمک همان شبکه
عنکبوتی صهیونیستها (بازوهای سیاسی، اطلاعاتی و رسانهای) تبدیل به «روایت رسمی»
از این دو رویداد شد. به گزارش سفارتین (آمریکا و رژیم صهیونیستی) هر دو انفجار با
کوبیدن دو خودروی بمب گذاری شده انتحاری به ورودی ساختمانها صورت گرفت: در انفجار
سفارت (1992) یک کامیون پیکاپ اف-100 و در ساختمان امیا (1994) یک ون «ترافیک» رنو.
این جاست که پیچیدگیهای روایتهای «رسمی» آغاز شد. برای مثال، هیچ
گاه اثبات نشد که چنین خودروهایی اصولا وجود داشته است. تنها مدرک، یک پلاک کامل
خودروی وَن رنو بود که کاملا سالم به دست کارشناسان «موساد» افتاد. این در حالی است
که بررسی های فنی انفجارها نشان میداد که مواد منفجره به کار رفته از نوع
تمام-ویرانگر بود که در درون ساختمان کار گذاشته و باعث انهدام کامل آن
شود. این هر دو انفجار، درست شبیه انفجار سال 1946 در هتل «شاه داوود» اورشلیم (بیت المقدس) بود.
این هتل محل استقرار تشکیلات قیمومت بریتانیا بر فلسطین بود و فرمانده این
عملیات تروریستی که توسط سازمان شبه نظامی صهیونیستها «ایرگون زوال» Irgun Zval انجام گرفت، کسی نبود جز مناخیم بگین، نخست
وزیر آینده رژیم صهیونیستی که در 1978، به خاطر امضای قرارداد سازش با انور سادات،
رییس جمهور وقت مصر، نامزد جایزه «صلح» نوبل شد!
انفجار تروریستی هتل شاه داوود در بیت المقدس توسط صهیونیست های افراطی(1946)
مناخیم بگین، تروریست و برنده صلح نوبل!
همچنین، «آکادمی ملی مهندسان آرژانتین»، در بررسی مستقل خود از صحنه
انفجار آمیا، نتیجه گرفت که انفجار این ساختمان بنا به شواهد فنی، از درون ساختمان
انجام گرفت و بمب ها در داخل ساختمان به دقت تعبیه شد که کل ساختمان به طور کامل
منهدم شود. این گزارش مورد پذیرش قاضی دیوان عالی آرژانتین، آدولفو واسکز، قرار
گرفت. ولی انتشار آن انتقاد شدید سفیر وقت اسراییل در آرژانتین، اسحاق آویرام، را
در پی داشت.
اتفاقا، شماری از تحلیل گرانی که آن دو رویداد را در نیمه اول دهه
1990 بررسی میکردند، یکی از سناریوها را به مساله سازش رژیم صهیونیستی با سازمان
آزادیبخش فلسطین و توافق اسلو بین یاسر عرفات و اسحاق رابین مربوط دانستهاند. به
این معنا که شماری از نخبگان نظامی و اطلاعاتی فوق راستگرا و ضد سازش رژیم
صهیونیستی، ترتیبدهنده این انفجار بودند تا هم توافق با فلسطینیها را زیر سوال
ببرند و هم ابزاری تازه برای اجماع سازی علیه جمهوری اسلامی ایران به دست آورند.
در واقع طبق تحلیل این کارشناسان مستقل، می توان انگشت اتهام را در
این حملات با «پرچم دروغین»false flag، متوجه گروه های صهیونیست افراطی درون اسراییل و حتی
آمریکا دانست، که حتی از قربانی کردن خود یهودیان هم جهت امتیازگیری در عرصه بین
المللی ابایی ندارند.
البته از وجهی دیگر، پرونده آمیا و سفارت اسراییل، یکی از بزرگ ترین
مدارک فساد سیستمی در تاریخ آرژانتین هم هست. پرونده این دو بمب گذاری، بعد از
گذشت بیش از 20 سال، یک بار برای همیشه به طور کامل و بی طرفانه رسیدگی نمی شود تا
همه زوایای آن روشن گردد، و این چیزی نیست جز مداخلات گسترده دولت های آمریکا و
رژیم صهیونیستی، سیا، اف بی آی، موساد و سازمان ها و لابی های قوی صهیونیستی در
درون و بیرون آرژانتین. این نفوذ به قدری زیاد بود که ان ها توانستند آدم خود،
«آلبرتو نیسمان»، یک آرژانتنی «یهودی تبار»، را که دست کم سابقه ده سال روابط نزدیک با اسراییلیها را داشت،
به عنوان دادستان ویژه پرونده تحمیل کنند.
آلبرتو نیسمان، دادستان ویژه پرونده آمیا که به طرز مشکوکی کشته شد
البته نفوذ لابی اسراییل در جریان رسیدگی به این پرونده جنجالی، به
پیش از نیسمان و همان شروع رسیدیگی بر می گردد. اولین قاضی فدرالی که مسوول رسیدگی
به پرونده شد، یعنی «خوان گالیانو»، آن چنان توسط سازمان آمیا خریداری شده بود که یک
رسوایی بزرگ به بار آورد.
قاضی فدرال خوان گالیانو که با رسوایی پرداخت پول به شاهد دروغین برکنار شد
جریان از این قرار بود که آمیا 400.000 دلار در اختیار
گالیانو قرار داد تا یک دلال خرده پای ماشین که زندانی بود با نام «کارلوس
تِیلدین» carlos telleldin را به شهادت دروغ در پرونده ترغیب کند. قرار بود تِیلدین مدعی شود که با
همکاری 4 افسر پلیس بوئنوس آیرس خودرو و سایر تجهیزات مورد نیاز برای انفجار
آمیا را برای عواملی از حزب الله لبنان فراهم کند. گالیانو با همین شاهد دروغین
حکم دستگیری دست کم 20 افسر پلیس را داد و ادعانامه ای علیه حزب الله، سوریه و
ایران تنظیم کرد. اما کار او وقتی خراب شد که ویدیوی صحبت های او با تیلدین در یکی
از شبکه های تلویزیونی آرژانتین پخش شد و خیلی زود او را از کار برکنار کردند.
کارلوس تِیلدین
درباره روابط دادستان کشته شده پرونده، آلبرتو نیسمان هم روابط با
لابی اسراییل به خوبی مستند شده است. دکتر «آدریان سالبوچی»، روزنامه نگار و
پژوهشگر آرژانتینی که جزو کارشناسان شاخص پرونده بمب گذاری های بوئنوس آیرس است و
مقالات زیادی در این باره نگاشته، برخی از مصادیق این ارتباط را چنین برشمرده است:
نیسمان در اواخر سال 2007، مهمان ویژه اجلاس سالانه کنگره یهودیان آمریکا بود. در
مارچ 2009، او در کتابخانه هالوکاست کوئینزبورگ شهر نیویورک سخنرانی کرد. در اواخر
2008، نیسمان یک گزارش کامل درباره وضعیت پرونده به دیوان عالی «اسراییل»! در تل
آویو ارایه کرد.
سفیر اسراییل در آرژانتین(2000-1993)، اسحاق آویرام، در 2 ژانویه
2014، گفت: "همه آنهایی که مرتکب حملات تروریستی علیه ساختمان آمیا شدند،
به دنیای دیگر فرستاده شدند. ما (اسراییل) این کار را کردیم."اسحاق آویرام
روزنامه اسراییلی هاآرتز در مقاله ای در 4 ژانویه 2014 با عنوان «گاف
دیپلماتیک سفیر سابق اسراییل درباره بمب گذاری های بوئنوس آیرس»، بیان این مطلب از جانب او را
تایید کرد.
دانیل گازیت Daniel Gazit دیگر سفیر پیشین اسراییل
در آرژانتین، در مارچ 2010، در مصاحبه با هفته نامه آرژانتینی «پرفیل»Perfil، درباره
انفجار سفارت رژیم در 1992 گفت: "(اسراییل) میداند چه کسی پشت حمله 1992 به
سفارت ما بود، چه کسی آن را سازماندهی کرد، چه کسی دستور را دریافت کرد، چه کسی
انجامش داد، اسامی و همه چیز....به حساب همه (آنها) رسیده شد (کشته شدند)."دانیل گازیت
در زمان انتشار این مصاحبه، سفارت اسراییل در آرژانتین مجبور شد
توضیحی به رسانه ها بدهد مبنی بر این که کلام سفیر درباره این که "به حساب
همه رسیده شد"بد منتقل شده و منظور سفیر این بوده که اسراییل متوجه بوده که
چه کسی پشت ماجراست.
به علاوه، مشاور رییس جمهور اسبق آرژانتین در سال های 1992-1990، و
نماینده پیشین پارلمان، «خوان گابریل لاباکه»، در 26 فوریه 2015 به خبرگزاری فارس
گفت:
"انفجار آمیا برای دلسرد کردن نخست وزیر اسبق اسراییل، اسحاق
رابین، از امضای قرارداد صلح با فلسطینی ها انجام گرفت و شین بت (سازمان اطلاعات و امنیت داخلی اسراییل یا شاباک) پشت انفجارهای
بوئنوس آیرس و انفجار آمیا بود."او افزود که انفجار آمیا محصول نزاع داخلی
درون رژیم صهیونیستی بر سر امضا کردن یا نکردن قرارداد سازش با فلسطینیها بود.
در فوریه 2013، رییس جمهور ملیگرای وقت آرژانتین، خانم کریستینا فرناندز د کرشنر،
علنا به رییس جامعه یهودی آرژانتین تاخت و او را به ارتباط با سازمانهای جاسوسی
خارجی متهم کرد که به دنبال طرح ریزی عملیات تروریستی در خاک آرژانتین هستند.
کریستینا فرناندز د کرشنر
«گیرمو بورگر»Guillermo Burger، رییس آمیا، در پی امضای تفاهمنامه میان وزیر خارجه
ایران و آرژانتین، برای ایجاد کمیته مشترک بررسی پرونده آمیا، علنا تهدید کرد:
"این میتواند منجر به سومین بمب گذاری در آرژانتین(بعد از سفارت و آمیا)
شود"کرشنر بعد از این اظهارات بورگر، در توئیتی نوشت:
"من با نگرانی، اظهارات گیرمو بورگر، رییس آمیا، را درباره
توافق با ایران خواندم. شما(بورگر) از کجا میدانی که این توافق این قدر خطرناک
است؟ اگر حمله ای طراحی شده، مرتبط با توافق با ایران، وجود دارد، چه کسی طراح و
چه کسی مجری آن است؟"گانگسترهای ساخت اسراییل در آمریکای لاتین
علاوه بر وجود شبکه اختاپوسی سیاسی-اطلاعاتی-رسانهای اسراییل در
آرژانتین و کل آمریکای لاتین، این رژیم سابقه تشکیل گروههای شبه نظامی راستگرا
را هم در این قاره دارد. برای مثال، سازمان مسلح AUC (نیروهای متحد دفاع از خود در کلمبیا)، که ساختاری شبیه سازمان
فالانژهای لبنان در دهه 1980 دارد، دست پرورده اسراییل است. به گزارش الجزیره(5
ژوئن 2003) کارلوس کاستائو، رهبر این سازمان، در زندگینامهای که از خود منتشر
کرده است، به صراحت اعتراف میکند که در اسراییل آموزش نظامی و سازماندهی دیده
است.
طبق این گزارش، اسراییل نه تنها در 1983 کاستائو را در اسراییل آموزش
داد، که تیمی از مستشاران اطلاعاتی و نظامی خود به کلمبیا فرستاد تا افراد کاستائو
را که بعدا در 1997 سازمان AUC را تشکیل دادند، تعلیم
دهند.
50 نفر از بهترین افراد تعلیم دیده در کلمبیا، بورس آموزشی از تل آویو
گرفتند و برای آموزش تکمیلی راهی سرزمینهای اشغالی شدند. AUC با حدود 10 تا 12 هزار شبه نظامی، یکی از قویترین سازمانهای شبه
نظامی در کل قاره آمریکاست. تسلیحات این سازمان هم توسط رژیم صهیونیستی، از طریق
پایگاههای اطلاعاتی این رژیم در گواتمالا و پاناما تامین میشود.
در همین گزارش الجزیره، به سابقه روابط نظامی اسراییل با رژیمها و
گروههای دست راستی طرفدار آمریکا در آمریکای لاتین، از مکزیک تا شیلی، هم اشاره
شده است.
روابط این رژیم با کشورهای آمریکای لاتین، از همان سالهای اولیه
تشکیل رژیم منحوس صهیونیستی آغاز شد و این روابط در همه این سالها منحصر به فروش
تسلیحات نبوده است.
اسراییل در زمینه مستشاری، آموزش و سازماندهی اطلاعاتی و نیروهای
ضدشورش، دست کم با ال سالوادور، آرژانتین، گواتمالا، نیکاراگوئه و کلمبیا همکاری
نزدیک داشت.
برای نمونه، در السالوادور، اسراییل همکار پلیس مخفی بیرحم و مخوف
رژیم راستگرای این کشور موسوم به ANSESAL بود که سرکوب جنبشهای
مردمی و ملیگرایانه و ضدامریکایی را بر عهده داشت. این پلیس مخفی با کمک
اسراییل، جوخههای مرگی به راه انداخت که هزاران السالوادوری بیگناه را از بین
برد.
اسراییل همین کمکها را در اختیار رژیم دیکتاتوری آرژانتین در دهه
1970 و 1980 میگذاشت که مخالفان آزادیخواه خود را بیرحمانه قلع و قمع میکرد.
جالب این که خونتای نظامی حاکم بر آرژانتین، به تفکرات و رفتارهای واقعا
یهودستزانه معروف بود، ولی این کوچکترین خللی در کمک صهیونیستها به آن ها ایجاد
نمیکرد.
اما سیاهترین نقش آفرینی را موساد و مستشاران نظامی اسراییل در نیکاراگوئه در
دهههای 70 تا 90 میلادی داشتند که رژیم دست راستی این کشور، بیشتر سرخپوستهای
بومی نیکاراگوئه را بیرحمانه نابود کرد تا ریشه انقلاب ساندنیستی را بخشکاند. طبق
برآوردها، حدود 200 هزار نفر در جریان یکی از بزرگترین کارزارهای به اصطلاح
ضدشورش تاریخ، توسط رژیم فاشیست نیکاراگوئه کشته شدند که بیشتر آنها بومیان
سرخپوست بودند. و البته این رژیم یک همدست اصلی داشت که کسی نبود جز رژیم کودک کش
اسراییل.
اسراییل دست کم در 4 دهه گذشته، انواع جنگندهها، زرهپوشها و تسلیحات
سنگین را به رژیمهای سرکوب گر و خونریز آمریکای لاتین فروخت. بسیاری از اسناد
اطلاعاتی آمریکا که مربوط به اوایل دهه 1980 هستند و در سال های اخیر از طبقه بندی
محرمانه خارج شده اند، نشان از نقش آمریکا در حمایت از پشتیبانی اسراییل از رژیم
های دیکتاتوری آمریکای لاتین دارد.
سرهنگ الیور نورث،
عضو شورای امنیت ملی آمریکا در زمان ریگان(کسی که در ماجرای مک فارلن، عضو
تیمی بود که برای مذاکره با برخی مقامات ایرانی در دهه 60 مخفیانه به
ایران سفر کرد)، در سندی
مربوط به 1983 نوشته بود: "همان طور که دیروز با شما مطرح کردم، من از
سیا،
پنتاگون و وزارت خارجه خواسته ام که به اسراییل در ارایه پیشنهاد کمک به
(رژیمهای) گواتمالا و السالوادور، کمک کنند."سفیر وقت آمریکا در گواتمالا، «فردریک چاپین»، در سند دیگری مربوط به
همان سال، حتی از این هم صریح تر سخن می گوید: "ما دلایل خوبی داریم که باور
کنیم دوستان خوب ما، اسراییلی ها، آماده هستند تا به طور گسترده تجهیزات نظامی در
اختیار دولت گواتمالا بگذارند، یعنی کمک اعتباری به مدت 20 سال....من اهمیت اعطای
وام های کلان به اسراییل را برای خرج کردن در حیاط خلوت ما(آمریکای لاتین) قبلا روشن
کرده ام."به بیان دیگر، در زمانه ای که به دلیل رو شدن اسناد و مدارک نقض فاحش
حقوق بشر در رژیم های جنایتکار منطقه آمریکای لاتین، آمریکا نمی خواست مستقیما
متهم به کمک به آن ها شود، کاملا دست اسراییل را در کمک به آن ها برای سرکوب جنبش
های مردمی و ملی گرایانه بازگذاشته بود و خود به طور گسترده اسراییل را در این
زمینه پشتیبانی می کرد.
https://ukdefencejournal.org.uk/argentina-to-purchase-14-kfir-fighter-jets/
http://www.hempyreum.org/en/75574
http://en.mercopress.com/2010/03/15/israel-discloses-information-on-terrorist-attack-against-embassy-in-argentina
http://www.globalresearch.ca/argentinas-president-accuses-her-countrys-zionist-lobby-of-plotting-against-buenos-aires/5324124
https://panampost.com/raquel-garcia/2016/12/09/argentina-and-the-united-states-partner-to-fight-financing-of-terrorism/
http://www.hadassahmagazine.org/2007/02/12/profile-ileana-ros-lethinen/
http://theiranproject.com/blog/2013/07/06/argentinas-prosecutor-general-backs-iran-against-us-israeli-lobbies/
http://www.veteranstoday.com/2015/05/01/cristina-of-argentina-target-of-israeli-false-flag-attack/
http://www.globalresearch.ca/argentina-a-case-study-of-israels-zionist-wall-street-destabilization-campaign/5445492
http://en.farsnews.com/newstext.aspx?nn=13931209001107
http://www.thirdworldtraveler.com/Israel/Israel_LAmer_ILAMC.html
http://www.ihr.org/leaflets/jewishlobby.shtml
http://www.aljazeera.com/archive/2003/06/2008491463219614.html
https://www.academia.edu/10540696/Chronicles_Israeli_Involvement_in_Latin_America?auto=download
↧
↧
«کیوونیم» چیست؛ سندی که 32 سال قبل خبر از ظهور «داعش» داد +تصاویر
(بسم الله الرحمن الرحیم)
ترجمه و انتشار سندی
به نام «کیوونیم» توسط یک خاخام یهودی ثابت می کند، سنگ بنای آنچه امروزه
«داعش» خوانده می شود، بیش از سه دهه قبل توسط صهیونیست ها در منطقه نهاده
شده است.
بحران ها و تحولات امنیتی و نظامی که در منطقه از سال 2011 میلادی تاکنون
شاهد آن هستیم و چند سالی است، برخی از کشورهای منطقه مانند سوریه و عراق
را درگیر خود کرده، زاییده اتفاق و تصادف نیست، بلکه نتیجه مستقیم توطئهای
آمریکایی – صهیونیستی است که هدف آن ترسیم مجدد خطوط و مرزهای کشورهای
منطقه به گونه ای است که تامین کننده اهداف و منافع واشگتن و تل آویو باشد.
تاکنون
گزارش های متعدد و خبرهای افشاگرانه بی شماری از سوی رسانه های منطقه ای و
خبرگزاری های بین المللی منتشر شده که هر یک از آنها به نحوی تاکید کرده
اند، آنچه هم اکنون در منطقه جریان دارد، از سال ها پیش برای آن تدارک دیده
است.
جدیدترین
سند از این دست، سندی به نام «وثیقه کیوونیم» است که بار دیگر صحت و درستی
گزارش ها و خبرهای سابق منتشر شده درباره تحولات منطقه را مورد تاکید قرار
می دهد و پیشینه طرح تقسیم منطقه را به سه دهه قبل ارجاع می دهد. مطلب زیر
ترجمه ای از این سند است.
سی
و دو سال قبل سیزدهم ژوئن 1982 میلادی «اسرائیل شاحاک»، خاخام یهودی اقدام
به ترجمه متنی نمود که به سند «کیوونیم» معروف شد، سندی که نشان از نقشه
ای صهیونیستی برای تجزیه تمام کشورهای عربی منطقه بدون استثنا داشت.
اجرای
این نقشه صهیونیستی از کشور عراق با تقسیم آن به سه کشور کوچک سنی، شیعی و
کردنشین آغاز می شد و تهیه کنندگان آن بر این باور بودند که برای تقسیم
کشورهای عربی منطقه که حدود 19 کشور را شامل می شود، باید بر اختلافات و
شکاف های دینی و طایفه ای در آنها تمرکز کرد.
این
سند تقسیم بندی کنونی کشورهای عربی در منطقه را تقسیم بندی موقت خوانده و
اشاعه نفرت و دشمنی و خصومت ورزی بین طوایف ساکن این کشورها را بهترین
راهبرد برای تغییر مرزبندی های موجود و ایجاد مرزهای جدید در منطقه عنوان
می کند.
بر
این اساس کارشناسان منطقه تاکید می کنند، آنچه اکنون در عراق و سوریه
جریان دارد و آنچه در سودان و مصر به وقوع پیوسته در حقیقت اجرای بندهای
این سند است.
سند کیوونیم
یک: نگاه کلی به جهان عرب و جهان اسلام
-
جهان عرب و جهان اسلام به مثابه برجی کاغذی است که بیگانگان (فرانسوی ها و
انگلیسی ها) آن را در دهه بیست قرن گذشته بدون توجه به خواسته ها و چشم
داشت های ساکنان این دو جهان آن را بنا کردند.
-این دو جهان به 19 کشور تقسیم شده است که هریک از آنها آمیزه ای از اقلیت
ها و طوایف و مذاهب مختلف است که با یکدیگر در نزاع و درگیری هستند، به
همین دلیل همه کشورهای عربی و اسلامی امروزه در معرض خطر تقسیم و تجزیه
براساس تقسیم بندهای نژادی و طایفه ای و مذهبی قرار دارند و این نقشه باید
با راهبرد برافروختن آتش جنگ های داخلی در برخی از این کشورها پیاده شود.
-اگر به شرایط فوق، وضعیت اقتصادی کشورهای منطقه را نیز بیفزاییم، خواهیم
دید، توصیف این کشورها به برجی کاغذی توصیفی دقیق بوده و بر این اساس این
کشورها توان دفاع و حمایت از خود در برابر مشکلات و چالش های خطرناکی با آن
مواجه هستند، را ندارند.
-در این دنیای بزرگ و متفرق، اقلیت های بسیار ثروتمند و مردمان فقیر و
مستمندی زندگی می کنند، به گونه ای که میانگین درآمد سالیانه اغلب این
اعراب بیش از 300 دلار نیست.
- این وضعیت
حاکم بر کشورهای پیرامون اسرائیل است، اما در عین حال که این وضعیت برای
اسرائیل چالش ها و مشکلات و خطراتی ایجاد می کند، فرصت های بزرگی نیز ایجاد
می کند.
دو: مصر
-
در کشور مصر اکثریت اهل سنتی در کنار اقلیت بزرگی از مسیحیان زندگی می
کنند که نسبت بالایی از جمعیت - در حدود 80 درصد – را تشکیل می دهند. «انور
سادات»، رئیس جمهوری اسبق مصر ماه مه سال 1980 میلادی در سخنانی گفته بود
که از این بیم دارد، مبادا این اقلیت مسیحی خواستار تشکیل دولتی مستقل
همانند مسیحیان در لبنان برای خود در مصر شوند.
-نیمی از انسان های روی زمین در آستانه گرسنگی قرار دارند و 50 درصد این
افراد از بیکاری و نداشتن مسکن رنج می برند و اغلب آنها در مناطقی ساکن
هستند که پر جمعیت ترین مناطق دنیا شمرده می شود.
- برخلاف ارتش مردمان گرسنه تابع هیچ قاعده و قانونی نیستند و بر این طیف از مردم هیچ قانونی حاکم نیست.
-روند کمبود بودجه و ناتوانی در باز پرداخت دیون در میان دولت های مصر
روندی مستمر و دنباله دار است و دولت این کشور کمک های خارجی وعده داده شده
در قبال امضای توافقنامه صلح با اسرائیل موسوم به «کمپ دیوید» را دریافت
نکرد.
- بازپس گیری
صحرای سینا به همراه تمام منابع و ثروت های طبیعی آن باید یکی از اهداف
اصلی و اساسی از نوع درجه اول در نظر گرفته شود. این باور وجود دارد، با
بازگرداندن صحرای سینا به مصری ها، آنها به توافقنامه صلح پایبند نخواهند
بود و هرآنچه در توان خواهند داشت، به کار خواهند برد تا به آغوش جهان عرب و
اسلام بازگردند، در این شرایط تنها راه حل پیش روی ما باز گرداندن شرایط
در صحرای سینا به وضعیت سابق آن است.
-مصر به دلیل اختلافات و شکاف های داخلی در بلند مدت خطری علیه موجودیت و
امنیت اسرائیل تشکیل نمی دهد و اگر هم چنین خطری احساس شود، به راحتی و به
شیوه های مختلف می توان، اوضاع در این کشور را به وضعیت پس از جنگ ژوئن
1967 میلادی باز گرداند.
-اسطوره مصر قدرتمند و راهبر و رهبر جهان عرب در سال 1956 میلادی فروپاشید و
زوال و فروپاشی این کشور در سال 1967 میلادی مورد تاکید قرار گرفت.
-با توجه به ساختار سیاسی و ماهیت و بافت داخلی جامعه، همچنین به دلیل
تفرقه و اختلاف بین مسلمانان و مسیحیان که در آینده روند شدیدتری به خود
خواهد گرفت، مصر بیش از هر زمان دیگر به جسد در حال فروپاشی و تجزیه شبیه
است.
تقسیم و تجزیه
غرب مصر به مناطق و اقلیم های جغرافیایی جدا از یکدیگر مهترین هدف سیاسی
اسرائیل در دهه هشتاد قرن بیست شمرده می شده است.
-مصر تجزیه شده و تفکیک شده که رهبران متعدد بر هر بخش آن حکومت کنند، درست
برخلاف آنچه امروزه شاهد آن هستیم، نه تنها تهدیدی برای اسرائیل تشکیل نمی
دهد، بلکه تضمین کننده امنیت و ثبات و استقرار آن برای دوره ای طولانی است
و اجرای این طرح اکنون نزد تل آویو در دست بررسی جهت اجراست.
-کشورهایی همانند لیبی و سودان و کشورهایی آن سوتر در آینده به شکل کنونی
آن، وجود و ماهیت خارجی نخواهند داشت، بلکه آنها نیز همانند مصر در معرض
تفکیک و تجزیه قرار خواهند گرفت.
در
صورت تفکیک و تجزیه مصر، دیگر کشورها نیز تجزیه و تفکیک خواهند شد، ایده
تشکیل دولت قبطی میسیحی در مصر علیا (شمال مصر) در کنار کشورهای کوچک دیگری
که قرار است، از تجزیه و تقسیم این کشور تشکیل شوند، دقیقا برعکس آنچه
امروز شاهد آن هستیم، ابزار ما برای ایجاد تغییر و تحولات تاریخی در مصر
است.
تقسیم لبنان به 5 اقلیم باید الگویی برای تجزیه و تقسیم دیگر کشورهای منطقه از جمله مصر و سوریه و عراق و عربستان سعودی باشد.
سه: لیبی
از
لیبی جنگ های ویرانگری علیه اعراب صورت می گیرد، در حالی که این کشور از
جمعیت خالی شده و تنها یکی از اقوام بزرگ این کشور بر لیبی حکومت خواهند
کرد و برای حفظ قدرت و حاکمیت خود تلاش خواهد کرد، معاهدات و توافقنامه
هایی با کشورهای قدرتمند منطقه منعقد کنند، همان گونه که در گذشته شاهد
بودیم، لیبی در زمان سرهنگ قذافی تلاش کرده بود، معاهدات و پیمان هایی با
مصر منعقد کند.
چهار: سودان
سودان
را باید کشوری با گروه ها، قبایل و طوایف متعدد شمرد که هریک با دیگری
بیگانه است و در این بین اقلیت عربی مسلمان بر اکثریتی آفریقایی غیر عرب و
همچنین قبایلی مسیحی و بت پرست حکومت می کند.
پنج: سوریه
-
سوریه از حیث ترکیب و ساختار طوایف و گروه های جمعیتی تفاوتی با لبنان
ندارد، تنها تفاوت نظام حاکم بر سوریه با لبنان حاکمیت قدرتمند نظامیان
است. اما جنگ داخلی واقعی که امروزه بین اکثریت اهل سنت با اقلیت شیعه علوی
حاکم بر کشور که تنها 12 درصد از جمعیت را تشکیل می دهد، جریان دارد، نشان
دهنده اهمیت موضوع و خطر بزرگی است که در عرصه داخلی این کشور را تهدید می
کند.
- تقسیم و
تجزیه عراق و سوریه به اقلیم های طایفه ای و مذهبی مستقل در مرحله آتی
همانند آنچه در لبنان شاهد آن هستیم، مهمترین هدف اسرائیل در کوتاه مدت در
جبهه شرقی خاورمیانه است.
- بر این اساس دولت علوی ها در سوریه محدود به سواحل غربی آن خواهد شد.
- در استان حلب دولتی سنی تشکیل خواهد شد.
- در دمشق نیز دولتی سنی تشکیل خواهد شد، اما دولت سنی تشکیل شده در حلب در ستیز خواهد بود.
- اما دروزی ها دولت خود را در منطقه جولان سوریه تشکیل خواهند داد که اسرائیل بر آن تسلط خواهد یافت.
-همچنین در منطقه حوران و شمال اردن نیز برای تضمین امنیت و ثبات و استقرار
منطقه شاهد تشکیل یک دولت خواهیم بود و مقدمات این طرح هم اکنون درحال
فراهم شدن است.
شش: عراق
-
عراق نیز تفاوت چندانی از حیث ساختار اجتماعی و تعدد طوایف و قبایل با
کشورهای همجوار خود ندارد، با این تفاوت که شیعیان در این کشور در اکثریت و
اهل سنت در اقلیت هستند. 20 درصد از جمعیت عراق را کُردها تشکیل می دهند
که به عنوان بزرگ ترین اقلیت در شمال این کشور تمرکز دارند . در این بین
مطالعات صورت گرفته نشان می دهد، 65 درصد مردم عراق هیچ تاثیری بر تصمیم
گیری ها نداشته و فاقد هرگونه مشارکت سیاسی هستند.
- اگر قدرت نظامی نظام حاکم و درآمدهای نفتی نبود، سرنوشت عراق تفاوت چندانی با گذشته لبنان و حال حاضر سوریه نداشت.
-آنچه مایه دل گرمی است که نشانه های تفرقه، اختلافات و جنگ داخلی است که
امروزه در افق این کشور قابل ملاحظه است، بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی
در ایران که بسیاری از شیعیان عراق به آن اقتدا و رهبران و روحانیون ایران
تبعیت و پیروی می کنند.
- کشور نفت خیز
عراق که سرتاسر آن را تفرقه و اختلافات داخلی فرا گرفته، گزینه بعدی برای
اجرای طرح اسرائیل و تحقق اهداف آن در این کشور است.
- تجزیه و تقسیم عراق، بسیار مهم تر از سوریه است، چون از سوریه قدرتمندتر است.
- عراق قدرتمند در کوتاه مدت برای اسرائیل خطری بزرگ تر از هر خطر منطقه ای است.
- اما می توان براساس تقسیمات طایفه ای و مذهبی، عراق را به چندین اقلیم تقسیم کرد، همانند آنچه در سوریه دوران عثمانی رخ داد.
-بر این اساس می توان سه اقلیم و حتی بیشتر در سه شهر عراق ایجاد کرد.
اقلیم بصره در جنوب، اقلیم بغداد در مرکز، اقلیم موصل در غرب و اقلیم
کردستان در شمال. به این ترتیب اقلیم شیعی بصره در جنوب از اقلیم های سنی
بغداد و موصل و کردستان جدا می شود.
هفت: لبنان
-
لبنان به دلیل وجود چندین قدرت و نبود قدرت مرکزی متحد و قدرتمند از بُعد
سیاسی تکه تکه و از بُعد اقتصادی درحال فروپاشی است، به گونه ای که اکنون 5
قدرت در عرصه سیاسی این کشور قابل مشاهده هستند، مسیحیان مورد حمایت سوریه
در شمال به رهبری «سلیمان فرنجیه»، شرق لبنان منطقه تحت نفوذ و سیطره
مستقیم سوریه است، در مرکز قدرتی مسیحی به رهبری «کتائب» وجود دارد، در
جنوب لبنان و تا رود لیتانی سازمان آزادیبخش فلسطین فعالیت دارد، همچنین
باید از قدرت «سعد حداد» مسیحی و همچنین تمرکز نیم میلیون شیعی در این جنوب
لبنان سخن گفت.
هشت: عربستان سعودی و شیوخ خلیج فارس
-
تمام کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و همچنین عربستان سعودی بر پایه و اساسی
سست و متزلزل بنا شده اند و موجودیت و بقای خود را مدیون نفت هستند.
-در بحرین شیعیان اقلیت بدون نفوذ هستند، در امارات و عمان با اینکه در
اکثریت قرار دارند، اما در قدرت مشارکتی ندارند. در یمن شمالی و جنوبی
اقلیت شیعه بزرگ ترین اقلیت کشور هستند.
-نیمی از جمعیت عربستان را مصری ها و یمنی ها و اتباع کشورهای دیگر تشکیل
می دهند و قدرت حاکمه در این کشور در اقلیت است. ساختار جمعیتی کویت نیز به
همین ترتیب است و تنها یک چهارم جمعیت این کشور بومی هستند.
-عربستان سعودی و شیوخ خلیج فارس در کنار لیبی دارای بزرگ ترین ذخایر نفت
جهان هستند، اما از درآمدهای کلان آن تنها اقلیتی کوچک بهره می برند که
فاقد هرگونه پشتوانه داخلی و مردمی هستند و حتی دستگاه نظامی در این کشورها
قدرت حفظ نظام حاکم و دفاع از آن را ندارد، در مورد عربستان کافی است به
آنچه در سال 1980 میلادی در مکه رخ داد، اشاره کنیم.
-منطقه شبه جزیره العرب نمونه کامل فروپاشی و تجزیه در اثر فشارهای داخلی و
خارجی است و این موضوع به شکلی خاص کشور عربستان را آن هم در آینده ای
نزدیک تهدید می کند. هرج و مرج و فروپاشی داخلی نتیجه حتمی و طبیعی مورد
انتظار در عربستان است، چون حکومت در آن بدون هیچ پایه و اساسی بنا شده
است.
نه: منطقه مغرب عربی
-
مناطق کوهستانی الجزایر شاهد وقوع جنگ داخلی بین دو قبیله از قبایل ساکن
این کشور است. این درحالی است که بین دو کشور مغرب و الجزایر نیز اختلافاتی
وجود دارد که میراث دوره استعمارگران اسپانیایی است.
- در تونس افراط گرایی دینی وحدت و یکپارچگی این کشور را تهدید می کند.
ده: ايران، تركيه ، پاكستان و افغانستان
- ساختار جمعیتی در ایران چند زبانه است، نیمی از آنها را فارس زبان ها و نیمی دیگر آذری زبان ها تشکیل می دهند.
-جامعه ترکیه به دو بخش اصلی تقسیم می شود، نیمی از آنها اهل سنت ترک تبار و
نیمی دیگر را اقلیت شیعی علوی به عنوان بزرگ ترین اقلیت ترکیه تشکیل می
دهند. کردهای اهل سنت اقلیت دیگر ترکیه هستند.
- در افغانستان نیز شیعیان بزرگ ترین اقلیت این کشور هستند و حدود یک سوم جمعیت افغانستان را به خود اختصاص می دهند.
- در پاکستان سنی نیز شیعیان بزرگ ترین اقلیت بوده و موجودیت نظام حاکم را تهدید می کنند.
یازده: اردن و فلسطین اشغالی
-
اردن در واقع همان فلسطین است، به نحوی که اقلیتی بدوی از اردنی تبارها در
قدرت قرار دارند، در حالی که اکثریت نیروهای نظامی و همچنین شاغلان در
دستگاه های اداری و حکومتی این کشور فلسطینی هستند و «امان» پایتخت اردن
شهری فلسطینی است و هدف راهبردی و اصلی اسرائیل چه در بلند مدت و چه در
کوتاه مدت است، چون هرگونه وحدت و یکپارچگی آن تهدیدی واقعی برای امنیت و
موجودیت اسرائیل تشکیل می دهد.
-غیر ممکن است، اردن ساختار و ترکیب کنونی جمعیتی خود را برای مدتی طولانی
حفظ کند. راهبرد اسرائیل در قبال این کشور چه با توسل به سلاح باشد، چه
مسالمت آمیز، باید به سرنگونی حکومت کنونی اردن و انتقال قدرت به اکثریت
فلسطینی منتهی شود.
- راهبرد تغییر قدرت در شرق رود اردن چالش تراکم جمعیت اعراب در کرانه باختری رود اردن را حل خواهد کرد.
-افزایش میانگین مهاجرت از مناطق کرانه باختری، متوقف کردن رشد اقتصادی و
جمعیتی، راهبردهای دیگری هستند که برای ایجاد تغییر در دو کرانه رود اردن
می توان به آنها متوسل شد.
- در این راستا، نباید به هیچ طرحی مبتنی بر اعطای حکومت خودگردان یا تقسیم مناطق یا حل اختلافات عربی – اسرائیلی موافقت کرد.
-در این کشور [فلسطین اشغالی] بدون جدا کردن دو ملت یهود و عرب وجود ندارد.
در این بین باید اردن به فلسطینی ها و کرانه باختری به یهودی ها تعلق
گیرد.
- همزیستی
مسالمت آمیز و صلح واقعی زمانی برقرار خواهد شد که اعراب دریابند، بدون
تسلیم خود به یهود و حاکمیت یهودیان از رود تا دریا، ذره ای امنیت و لحظه
ای موجودیت نخواهند داشت و امنیت و موجودیت و کیان آنها فقط و فقط در اردن
است.
- تبعیض در
اسرائیل قرار گرفته در مرزهای 1967 و 1948 هیچ معنا و مفهومی ندارد و در
آینده در هر شرایطی باید بپذیرند که تنها راه حل مشکلات اعراب اسرائیل
پذیرش موجودیت اسرائیل درمرزهایی امن کشیده شده از رود اردن تا ماورای آن
است.
- با توجه به
اینکه عصر جدید عصر و دوره هسته ای است که اسرائیل نیز به آن مجهز خواهد
شد، نمی توان پذیرفت، سه چهارم یهودیان در نوار ساحلی باریکی به زندگی خود
ادامه دهند.
-
تجدید نظر در پراکندگی جمعیت یکی از اهداف راهبردی داخلی در درجه اول
اسرائیل است و بدون آن نمی توان بقای و موجودیت یهود در چارچوب هرگونه
مرزی را تضمین کرد، لذا یهودا و سامره و الجلیل تنها ضامن ادامه بقا و
موجودیت اسرائیل است.
-باید اکثریت جمعیتی در مناطق کوهستانی را داشته باشیم، در غیر این صورت
نمی توانیم قدرت را در دست گیریم و به صلیبی های دیگری تبدیل می شویم که
قدرت و حاکمیت در این مناطق را از دست دادند.
- در این راستا، بازنگری در موازنه راهبردی و اقتصادی جمعیت مهمترین و اصلی ترین هدف اسرائیل در حال حاضر است.
-تسلط بر منابع آبی از بئرسبع گرفته تا الجلیل هدفی قومی برگرفته از یک هدف
اصلی راهبردی است و در این راستا، باید یهود در مناطق کوهستانی اسکان داده
شوند.
آنچه گذشت،
بندهای سند موسوم به «کیوونیم» بود که از دهه هشتاد قرن گذشته تاکنون
اسرائیل در حال پیاده کردن آن در منطقه است. نگاهی گذرا و کوتاه به بندهای
این سند و مقایسه و مطابقت دادن آن با تحولات جاری در منطقه و بحران های
درگیر به آن ثابت می کند که این بحران ها و رخ دادهایی که از سال 2011
میلادی در قالب «بهار عربی» منطقه شاهد آن است، اجرای بندهای این سند و عمل
به آن است.
↧
دیدنیهایی که نباید دید +عکس
(بسم الله الرحمن الرحیم)
بالاخره اصرار شدید
جان اف کندی در مورد اطلاع از ماهیت فعالیت های دیمونا کار دست وی داد و
ادامه اصرارهای او در شرایط بسیار حساسی که رآکتورهای دیمونا در آستانه
راهاندازی قرار داشت، باعث شد کندی در 22 نوامبر1963 در شرایطی مبهم که
هرگز ماهیت آن فاش نشد، ترور شود.
در دنیایی
که تنها جنایتکار هسته ای تاریخ خود را در جایگاه قاضی دادگاه عاری سازی
فعالیت های اتمی در ابعاد نظامی جا زده، طبیعی است که رژیم صهیونیستی که
رسما به در اختیار داشتن سلاح های اتمی اذعان کرده و کارشناسان از دست کم
دویست کلاهک اتمی در آن خبر می دهند، خود را قربانی فعالیت های صلح آمیز
کشوری بخواند که بزرگترین میکروسکوپهای بین المللی نتوانستند به مدت 13
سال کوچکترین انحرافی در فعالیتهای صلح آمیز آن را نشان دهند. موجودیت
سلاح اتمی در دست هر کشوری خطرناک است و وقتی این موضوع را به ماهیت
تجاوزطلبانه رژیم جعلی صهیونیستی و سابقه سیاه این رژیم در کشتار و سرکوب
مردم و تجاوز به کشورهای همسایه اضافه کنیم، عمق خطرات آن بیش از پیش روشن
میشود.
رژیم صهیونیستی در
زمینه توسعه سلاحهای هستهای در جهان در رتبه ششم قرار دارد. این در حالی
است که این رژیم با کشورهایی که قبل و بعد از آن به سلاح هستهای دست
یافتهاند، در موارد زیر متفاوت است:
اسرائیل تنها رژیمی است که در مدت کوتاه موجودیت ننگین خود 6 جنگ فراگیر با کشورهای همسایه به راهانداخته و
حملات موشکی متعددی بر ضد عراق و سوریه انجام داده است. این رژیم حتی برای
حفظ موجودیت خود تا آستانه استفاده از بمب اتمی بر ضد کشورهای عربی نیز
پیش رفته است.
اسرائیل در بین دارندگان سلاح هستهای اولین رژیمی است که مخفیانه به ساخت یک زرادخانه هستهای اقدام نموده است.
تنها این رژیم است که با آواره ساختن مردم فلسطین و ویران نمودن خانه و
کاشانه آنها و تکمیل اشغال این کشور در سال 1967، برنامه هستهای خود را
به پیش برده است. این رژیم همچنان به شهرکسازی در مناطق اشغال شده ادامه
میدهد و تنها با دستیابی به صلحی پایدار و همه جانبه با تمام کشورهای
عربی، عقب خواهد نشست.
تنها این رژیم هستهای است که حد و مرز خود را مشخص نکرده است و با اینکه میداند بیش از هر کشور هستهای و غیر هستهای، از مسئله "خطر
نابودی"سوء استفاده کرده است، اما هستی و موجودیت ملتی دیگر را به خطر
انداخته است.
تنها این رژیم
هستهای است که نویسندگان و نظریه پردازان برنامه هستهایش، بدان درباره
خطرات توجه زیاد به سلاح هستهای هشدار دادهاند و اعلام کردهاند که برخی از کشورها در مقام مقابله، از سلاحهای غیر هستهای همچون سلاحهای بیولوژیک و هستهای استفاده میکنند.
تنها این رژیم است که از زمان شکل گیری، بیشترین تجاوزات را به کشورهای همسایه و هر کسی که توان آن را داشته، انجام داده است. تنها این رژیم است که سلاح هستهای وارد منطقه خاورمیانه کرده است و
تاکنون به انحصار این سلاح ادامه داده و با تمام توان در این راستا تلاش
میکند.
تنها این رژیم است که پیمان عدم گسترش سلاحهای هستهای را امضا نکرده و
بر خلاف دیگر کشورها بسیار تلاش نموده است تا دیگران را از دستیابی به این
سلاح بازدارد . امری که انگیزه دولتهای منطقه را برای توسعه برنامه
هستهای خود بیشتر کرده است.
اهداف رژیم صهیونیستی از تولید سلاح اتمی
کارشناسان اهداف رژیم صهیونیستی برای دستیابی به سلاح اتمی را در موارد زیر خلاصه میکنند:
الف: اهداف امنیتی و نظامی
مهمترین
عوامل برای تلاش رژیم صهیونیستی جهت تولید سلاح اتمی، احساس فقدان امنیت
از سوی سرکردگان این رژیم بود، چرا که موجودیت این رژیم جعلی و نامشروع بر
پایه اشغال اراضی دیگران و تجاوز به همسایگان فلسطین اشغالی بنا نهاده شده و
سرکردگان این رژیم حتی به حامیان بینالمللی خود با دیده تردید نگاه
میکنند. آنها تنها ضامن بقا و موجودیت خود را دستیابی به انواع سلاحهای
کشنده و ویرانگر از جمله سلاح اتمی میدانند.
با وجود اینکه گفته
میشود دستیابی به بمب اتم تنها برای بازدارندگی دشمنان احتمالی به کار
میرود، اما باید توانمندیهای نظامی و جنگی این سلاح کشنده را نیز در نظر
داشته باشیم، رژیم صهیونیستی از نظر تعداد جمعیت و مساحت جغرافیایی رژیمی
ضعیف است، لذا سعی دارد این ضعف را با سلاح اتمی جبران کند. این موضوع را
مقامات رژیم صهیونیستی از جمله موشه آرنس به صراحت اعلام کرده اند. وی در
اظهاراتی تاکید می کند: «آن چیزی که سرنوشت قدرتهای حاکم در خاورمیانه را تعیین میکند قدرت و سلاح است و نظر ملتها در این رابطه هیچ اهمیتی ندارد.»
ب: اهداف استراتژیک و سیاسی
رژیم
صهیونیستی فاقد عمق استراتژیک است، این رژیم نوار ساحلی است و حدود 80%
زیرساختهای اقتصادی آن در سه شهر قدس و حیفا و تلآویو قرار دارد. این یک
ضعف استراتژیک به شمار میرود که حتی اشغال اراضی سایر کشورهای عربی نیز
نمیتواند آن را جبران کند. در همین راستا است که شلیک موشکهای
اسکاد از سوی عراق و موشکهای حزبالله و گروههای مقاومت فلسطین این رژیم
را تا آستانه هرج ومرج داخلی پیش میبرد. مقامات رژیم صهیونیستی با اذعان
به این ضعف استراتژیک مدعی هستند که در اختیار داشتن سلاح اتمی میتواند
این ضعف را جبران کند، چرا که اسرائیل میتواند نسبت به هر حمله فراگیر بر
ضد خود از این سلاح استفاده کند.
ارتش اسرائیل از ورود به جنگهای
فرسایشی طولانیمدت میترسد و ناتوانی خود را در ادامه جنگهای بیش از 20
روز به اثبات رسانده است، بنابراین سعی دارد در کوتاهترین زمان ممکن
نتیجه جنگ ها را به نفع خود رقم بزند. سلاح اتمی در این راستا عاملی مهم به
شمار میرود.
از سوی دیگر رژیم صهیونیستی همواره سعی دارد خود را
از سایر کشورهای منطقه در ابعاد نظامی قویتر نشان دهد. این رژیم از حمایت
آمریکا و غرب برخوردار است و مدعی است برای تدوین سیاستها و سلطه خود بر
سایر کشورهای منطقه نیازمند سلاح اتمی است. سران رژیم صهیونیستی معتقدند
دستیابی به این سلاح میتواند به انزوای آنها پایان داده و موقعیت آنها را
بین کشورهای منطقه تقویت کند. روسای جمهور آمریکا و برنامه اتمی اسرائیل
برنامه
اتمی رژیم صهیونیستی از سال 1948 تا زمان پایان ساخت زرادخانه هستهای
دیمونا در سال 1963 با پنهانکاری مطلق توسعه پیدا کرد. این پنهان کاری تا
حدی بود که آن ها حتی به مکتوب کردن اهداف و تدوین اسناد وسیاستهای توجیهی
برنامه اتمی اسرائیل نیز اقدام نکردند. در ابتدای سال 1961، بن گوریون سعی
کرد با هدف دستیابی به تفاهم با دولت آمریکا درباره طرح زرادخانه هستهای
دیمونا، نشستی فوقالعاده با جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا برگزار نماید.
بن گوریون
بن
گوریون اعتقاد داشت که گذر زمان و عدم دستیابی به توافقات با ایالات متحده
در این باره برای اسرائیل مضر است، بخصوص آنکه اطلاع دولت آمریکا از
اطلاعات مربوط به زرادخانه دیمونا، بحث برانگیز میشد. دولت آمریکا
در راستای تلاش برای برگزاری نشست بین بن گوریون و کندی از رژیم صهیونیستی
خواست به دو دانشمند هستهای این کشور اجازه دهد از زرادخانه دیمونا بازدید
کنند. اما اسرائیل اجازه ورود این دو نفر به بخش های حساس تأسیسات این
زرادخانه را نداد. کندی گرچه قصد کمک به رژیم صهیونیستی در احداث این زراد خانه را داشت، اما سعی داشت ابعاد احتمالی نظامی آن را مهار کند.
اما
بعد از گذشت یک و سال و اندی از نشست بن گوریون و کندی، اطلاعات مختلفی به
دست دولت آمریکا رسید که نشان میداد تلاشهایی در زرادخانه دیمونا برای
ساخت سلاح اتمی در جریان است. این اخبار سیاست نرمش و ملاطفت کندی در قبال
برنامه هستهای رژیم صهیونیستی را به سیاست سختگیرانه تغییر داد.
جان کندی؛ قربانی مخالفت با برنامه اتمی اسرائیل
در
ابتدای سال 1963، کندی با تغییر سیاست خود در قبال هستهای شدن اسرائیل،
به رژیم صهیونیستی در این باره فشار وارد آورد. در نیمه همین سال، فشارهای
آمریکا در قالبهای مختلف نمود پیدا کرد. در همین راستا، کندی به ماک جورج
باندی مشاور امنیت ملی دستور داد در اسرع وقت و به هر وسیله ممکن، فرایند
دستیابی به اطلاعات در زمینه فعالیتهای هستهای رژیم صهیونیستی را بهبود
بخشد. اصرار شدید کندی مبنی بر نظارت
آمریکا بر تأسیسات دیمونا با وجود کارشکنی های بن گوریون باعث شد سرکردگان
رژیم صهیونیستی به این نتیجه برسند که کندی قصد دارد فعالیتهای هستهای
در زرادخانه دیمونا را متوقف کند.
در
ژوئن 1963 میلادی جان اف کندی با ارسال پیامی شدید اللحن به بن گوریون از
وی خواست خیلی زود درب زرادخانه دیمونا را به روی ناظران آمریکایی باز کند،
اما پیش از رسیدن این پیام به دست بن گوریون وی استعفا داد. بعد از
این استعفا، إشکول دولت جدید را تشکیل داد و همزمان پست وزرات دفاع را
رها نکرد. نامه نگاریها و مکاتبات بین اشکول و کندی از آن حکایت دارد که
نخست وزیر جدید نیز به مانند همتای پیشین خود، به فعالیتهای هستهای در
زرادخانه دیمونا ادامه داده و مانع از حضور دانشمندان آمریکایی در این
زرادخانه میشود.
بالاخره
اصرار شدید جان اف کندی در مورد اطلاع از ماهیت فعالیت های دیمونا کار دست
وی داد و ادامه اصرارهای او در شرایط بسیار حساسی که رآکتورهای دیمونا در
آستانه راهاندازی قرار داشت، باعث شد کندی در 22 نوامبر1963 در شرایطی
مبهم که هرگز ماهیت آن فاش نشد، ترور شود.
گربهای که برای رؤسای جمهور آمریکا دم حجله کشته شد!
لیندن
جانسون معاون کندی که جانشین وی شد، پیام این ترور را به خوبی فهمیده بود.
به همین علت به حمایت و دلجویی از رژیم صهیونیستی و ارتباط با لابی
صهیونیستی در ایالات متحده پرداخت. از سوی دیگر دوره انتقال قدرت در آمریکا
و آشنایی جانسون با منصب جدید و زمان مورد نیاز وی برای اطلاع از برنامه
هستهای رژیم صهیونیستی، فرصت بسیار خوبی را برای اشکول نخستوزیر این رژیم
فراهم ساخت تا برنامه هستهای دیمونا را به پیش برده و برنامههای خود را
با رئیس جمهور جدید ایالات متحده بازبینی کند.
لیندن جانسون
جانسون
در اولین دیدار خود با اشکول در واشنگتن در تاریخ 1 ژوئن 1963 با برنامه
هستهای رژیم صهونیستی به نرمی برخورد کرد و به مهمان خود در اینباره سخت
نگرفت. در 10 مارس 1965 رژیم صهیونیستی و ایالات متحده یک یادداشت
تفاهم امضا کردند و متعهد شدند که محتویات آن را کاملاً مخفی نگه دارند.
این یاداشت تفاهم، درباره روابط ایالات متحده با رژیم صهیونیستی و تعهدات
امنیتی آمریکا نسبت به این رژیم و از همه مهمتر، تفاهم درباره برنامه
هستهای آن بود. رژیم صهیونیستی در این یادداشت تفاهم، متعهد شد که اولین
دولتی نخواهد بود که سلاح هستهای وارد منطقه خواهد کرد.
اشکول
در سال 1965 و دو سال بعد از تکمیل زرادخانه دیمونا به نزدیکان خود تأکید
نمود که در مورد وضعیت هستهای، ما باید به سه چیز توجه داشته باشیم. نخست،
"بمب هستهای در مخزن باید آماده استفاده باشد". دوم، باید عناصر تشکیل
دهنده بمب آماده و قابل ترکیب باشد. سوم، توسعه برنامه هستهای در حوزه
پژوهش باید ادامه یابد تا زمینهای برای تصمیم گیریهای آینده باشد. اسناد و اطلاعات فاش شده نشان می دهد وقتی رژیم صهیونیستی در آستانه شکست
در نبرد ژوئن 1967 قرار گرفت، دو بمب هستهای تازه تولید شده آماده کرد تا
در صورت شکست، از آن به عنوان آخرین تیر خود استفاده کند.
این رژیم
بعد از پیروزی در نبرد و تقویت جایگاه منطقهای و بینالمللی خود، در آغاز
سال 1968 زرادخانه دیمونا را برای ساخت سلاح هستهای توسعه داد و در همان
سال 4 الی 5 بمب تولید کرد.
در
بیستم ژانویه 1969 نیکسون بعد از جانسون رئیس جمهور آمریکا شد و هنری
کسینجر به سمت مشاور امنیت ملی برگزیده شد. دو ماه بعد از آن، اشکول
نخستوزیر رژیم صهیونیستی جای خود را به مائیر داد. در نیمه همان سال،
کسینجر که از نفوذ بالایی برخوردار بود با ارائه چندین یادداشت مهم به رئیس
جمهور، مواضع حمایتی آمریکا در قبال برنامه هستهای رژیم صهیونیستی را
تببین نمود.
نیکسون
هنری کسینجر
در
نشستی که در 25 و 26 سپتامبر 1969 بین گولدا مایر و نیکسون برگزار شد، دو
طرف به طور مفصل درباره برنامه هستهای رژیم صهیونیستی صحبت کردند. مایر در
این نشست ضمن بیان دلایل توسعه برنامه هستهای این رژیم، اعلام کرد که
اسرائیل دارای سلاح هستهای است. وی همچنین درباره علل خودداری رژیم
صهیونیستی از امضای معاهده عدم گسترش سلاحهای هستهای سخن گفت.
خروجی
این نشست، دستیابی به تفاهمی شفاهی و کاملاً سری بود. به این معنا که
نیکسون متعهد شد از اعمال فشار بر رژیم صهیونیستی بکاهد تا آن را تشویق
نماید تا معاهده عدم گسترش سلاحهای هستهای را امضا کند. از دیگر تعهدات
نیکسون پایان بخشیدن به بازدیدهای نیم بند دانشمندان آمریکا از زرادخانه
دیمونا بود. اسرائیل نیز متعهد شد که درباره دستیابی به سلاح هستهای چیزی
نگوید و آزمایشهای هستهای انجام ندهد.
گولدا مایر
اسرائیل
همیشه نگران این بوده است که مبادا رؤسای جمهور بعد از نیکسون تفاهم بین
وی و مایر در خصوص برنامه هستهای رژیم صهیونیستی را نادیده بگیرند، بخصوص
آنکه این تفاهم وجهه قانونی برای ایالات متحده نداشته است. افزون بر
آن، بسیاری از سردمداران ایالات متحده که بعداً سر کار آمدند برنامهها و
ایدههایی برای جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای در جهان داشتهاند امری
که در بطن خود امکان طرح دوباره برنامه هستهای رژیم صهیونیستی را به همراه
داشته است. از همین رو مشی نخستوزیران رژیم صهیونیستی همیشه این بوده است
که تفاهم مذکور را به رؤسای جمهور جدید ایالات متحده گوشزد نموده و به
سیاست مخفیسازی برنامه هستهای خود ادامه دهند.
"عوزی
آراد"رئیس پیشین شورای امنیت ملی اسرائیل و مشاور اسبق بنیامین نتانیاهو
در یک نشست مطبوعاتی درباره چگونگی یادآوری این تفاهم به تمام رؤسای جمهور
آمریکا از زمان جرالد فورد تا دوره ریاست جمهوری باراک اوباما سخن گفته
است.
عوزی آراد
آراد
توضیح می دهد که جیمی کارتر بعد از فورد بر سر کار آمد و زبیگنیو برژینسکی
را به سمت مشاور امنیت ملی برگزید، تردید اسرائیلیها درباره مسئله محفوظ
نگه داشتن اسرار تفاهم مذکور بیشتر شد. در حقیقت این تردیدها بیمورد بود و
از زمان رونالد ریگان هیچ مشکلی در این زمینه وجود نداشت. بعد از روی کار
آمدن بوش پدر به دلیل آنکه وی از خلع سلاح هستهای در خاورمیانه سخن گفت
بار دیگر اسرائیلیها نگران شدند.
زبیگنیو برژینسکی
رژیم
صهیونیستی برای مقابله با این امر، نشستی وزارتی به ریاست ژنرال دیوید
عفری با حضور تنی چند از چهرههای امنیتی برگزار کرد. در این نشست بعد از
کمی شور و مشورت، اقدام جرج بوش پدر خنثی شد، اما این مشکل همچنان ادامه
پیدا کرد چرا که این تفاهم به صورت شفاهی بود. در کنفرانس وای بلانتیشن که
در اکتبر 1998 برگزار شد، بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در
دیدار با کلینتون موفق شد از فرصت به دست آمده و توافقنامهای که با
فلسطینیها به امضا رسانده بود، سوء استفاده کرده و آمریکا را وادار سازد
تا سندی مکتوب در حمایت از قدرت بازدارندگی رژیم صهیونیستی! ارائه کرده و
با نادیده گرفتن مسئله مقابله با گسترش سلاحهای هستهای در خاورمیانه،
اقدامی بر علیه برنامه هستهای آن انجام ندهد.
روشن
بود که منظور از "توان بازدارندگی اسرائیل"همان سلاح هستهای است. با روی
کار آمدن جورج بوش پسر، اسرائیلیها هیچ نگرانی نداشتند اما با به قدرت
رسیدن اوباما در سال 2008بار دیگر نگرانی اسرائیلیها افزایش یافت چرا که
وی درخصوص خلع سلاح هستهای سخنانی گفته بود. از ماه می 2009 یعنی
اندکی بعد از روی کار آمدن اوباما و بنیامین نتانیاهو، تماسهایی بین آن
دو برقرار شد. در پی این تماسها و گفتگوها که ماهها به طول انجامید،
باراک اوباما در سال 2010 سندی را امضا نمود که بر اساس آن ایالات متحده
متعهد میشد هیچ اقدامی بر علیه توان بازدارندگی رژیم صهیونیستی انجام
ندهد.
در
روز 15 ژانویه سال 2014 روزنامه گاردین انگلیس به نقل از آفنار کوهین مؤلف
دو کتاب در مورد بمب اتمی اسرائیل نوشت که سیاست سکوت آمریکا همچنان ادامه
دارد. کوهین این موضوع را این چنین تفسیر کرد که در سطح سیاسی هیچ کس در
آمریکا نمی خواهد با این موضوع تعامل کند، چرا که نمی خواهد صندوق
پاندورا (براساس اساطیر باستانی یونانی مجموعه ای از شرارتها در داخل این
صندوق وجود داشته است) را به روی خود باز کنند. این موضوع از ابعاد مختلف
بار سنگینی بر دوش آمریکا خواهد بود و از مردم عادی در واشنگتن پایتخت
آمریکا گرفته تا باراک اوباما رئیس جمهور این کشور به علت ترس از تأثیرات
منفی پرداختن به این موضوع بر تفاهم های امضا شده بین آمریکا و اسرائیل،
اشاره ای به آن نمی کنند.
اوباما
نیز در همین راستا همچنان متعهد به سرپوش گذاشتن بر ادامه نقض معاهده منع
اشاعه هسته ای از سوی رژیم اشغالگر قدس بوده و در اختیار گرفتن سلاح اتمی
از سوی این رژیم را پیشگویی معرفی می کند، این در حالی است که قانون کمک
های خارجی آمریکا از دهه 60 قرن گذشته میلادی ارائه هر نوع کمک های این
کشور به دولت هایی که سلاح های اتمی را تولید می کنند، ممنوع کرده است،
اما این کمکها همچنان به مقدار زیاد روانه کابینه رژیم اشغالگر قدس می
شود.
↧
بررسی انواع نفوذ 2؛ یهودیان چگونه دو کشور اسلامی را به جان هم انداختند؟ +تصاویر
(بسم الله الرحمن الرحیم)
هر چند بسیاری درباره
مذهب خرمسلطان با تردید صحبت میکنند ولی در این میان زمزمههای
یهودیبودن روکسلانه جدی به نظر میرسد و شایعه یهودیبودن سلطان سلیم دوم
(جانشین سلطان سلیمان و فرزند خرمسلطان) و همچنین قطعیت یهودیبودن
نوربانو سلطان (همسر سلیم دوم) بر قوت آن دامن میزند.
از آن زمان که شاه اسماعیل صفوی مذهب رسمی ایران را
«تشیّع» و «شیعه دوازدهامامی» اعلام نمود، رگ خصومت و دشمنی سلاطین عثمانی
با مردم ایران و حکومت شیعی صفویه جنبیدن گرفت. در نخستین اقدام، سلطان
سلیم اول، خلیفه متعصّب و بیرحم عثمانی، چهل هزار نفر از شیعیان مقیم
امپراتوری عثمانی را قتلعام نمود، نشاید که این شیعیان هوای مهاجرت به
ایران و همراهی با شاه اسماعیل را داشته باشند. سپس نامهای به شاه اسماعیل
نوشت مبنی بر اینکه ایران ضمیمه خاک عثمانی شود. شاه اسماعیل نپذیرفت و از
این زمان به بعد سلطان سلیم اول و سایر سلاطین عثمانی در پی آن بودند که
به بهانههای مختلف به جنگ با ایرانیان بشتابند و اولین حکومت شیعه در
ایران پس از اسلام را سرنگون سازند.
در ابتدا تاریخچهای مختصر از
تشکیل حکومت صفویه و روی کار آمدن شاه اسماعیل بیان مینماییم و در ادامه
در تلاش خواهیم بود تا در این نوشتار، مهمترین اقدامات سیاسی- اجتماعی و
اقتصادی که منجر به تعمیق اختلافات و تنش میان حکومت صفویه(ایران) و
امپراتوری عثمانی گشت را بیان نماییم.
نقشه ایران در دوره صفویان
*شکلگیری دولت صفوی
شاه
اسماعیل در اوایل سال 907 ه.قمری پس از غلبه بر رقبای سیاسیاش مانند
خاندان آققویونلو، بر تخت سلطنت نشست. سلسله صفوی عملاً از این تاریخ آغاز
شد و تا پایان حاکمیت سلطان حسین(1135 ه.قمری)[حدود 218 سال] تداوم یافت.
[البته پس از سلطان حسین نیز حکومت صفویان بهصورت حاکمیت بر مناطقی از
ایران باقی ماند تا اینکه در دوران نادر این سلسله بهطورکلی تاریخ بشریت
را بدرود گفت].1
نگارهای از شاه اسماعیل(اول)- بنیانگذار سلسله صفویه
اگرچه مطابق با آنچه پیش از این ذکر شد که مهمترین دلیل خصومت
عثمانیها با ایرانیان اعلام مذهب تشیّع بهعنوان مذهب رسمی بود، لیکن در
واقع مهمترین بهانه خصومت و دشمنی سلاطین عثمانی و سهلترین راه برای
تهییج اهل تسنّن، این موضوع و عنوان نمودن رفض شیعیان نسبت به خلفای
سهگانه بود (در حالی که این مسئله کاملاً جعلی و دروغ بود)، از آنجا که
پیش از اعلام مذهب تشیّع از سوی شاه اسماعیل و در زمان درگیری و جنگ میان
وی و خاندان آققویونلو، بایزید دوم(سلطان عثمانی) این خاندان[آققویونلو]
را که به خاطر اختلافات خانوادگی ضعیف شده بودند به اتّحاد دعوت نمود و
آنها را به بازپسگیری سرزمینهایشان تحریک کرد و در واقع سلاطین عثمانی
دشمنی خود را با ایرانیان، چند سال قبل از تأسیس سلسله صفویه و اعلام مذهب
تشیّع به عنوان مذهب رسمی آغاز نموده بودند.
اقدامات سیاسی- اجتماعی و اقتصادی که موجبات تیره شدن روابط میان ایران و امپراتوری عثمانی را پدید آورد عبارتاند از:
الف) علل سیاسی
1- رسمی ندانستن یکدیگر
سلطان
سلیم اول، پدرش بایزید دوم را وادار به کنارهگیری نمود و او و برادرانش
را کشت و بر تخت سلطنت نشست. مطابق با عرف معمول، سفیران و فرستادههایی از
کشورهای مختلف برای عرض تهنیت و تبریک وارد استانبول شدند و به سلطان سلیم
تبریک گفتند. شاه اسماعیل باوجود اطلاع و آگاهی از جلوس سلطان سلیم،
فرستادهای نفرستاد و او را غاصب خواند و علاوه بر آن با دشمنان امپراتوری
عثمانی متّحد شد و شروع به تحریک آنان نمود و بدین ترتیب مقدمات تجزیه و
انقراض حکومت عثمانی را فراهم میساخت. در مقابل سلطان سلیم نیز شاه
اسماعیل را غاصب سرزمینها و خاک عثمانی میدانست و وی را مروّج فتنه در
بلاد اسلامی میخواند.
نگارهای
از سلطان سلیم، سلطان سلیم اول، پدرش بایزید دوم را مجبور به کنارهگیری نمود و او
و برادرانش را کشت و بر تخت سلطنت نشست.
بایزید دوم(پدر سلطان سلیم)- توسط سلیم مجبور به کنارهگیری
و درنهایت به دست وی کشته شد.
2- تلاش عثمانی برای کسب قدرت و گسترش اراضی
دولت
عثمانی در سال 857 ه.قمری در زمان سلطان محمد، قسطنطنیه را فتح نمود و به
حیات روم شرقی پایان داد و با عنوان یک امپراتوری مسلمان هراس فراوانی در
دنیای مسیحیت ایجاد کرد. جهاد برای گسترش دین اسلام باعث شد که سلاطین بعدی
به حملات خود در اروپا و آفریقا ادامه دهند. غلبه بر مصر و تسلّط بر حرمین
شریفین، امکانات مادی و معنوی جدید را در اختیار سلاطین عثمانی قرار داد.2
این
دولت تمایل به تسلّط بر ایران و عراق را نیز در سر میپروراند ولی با دولت
مقتدر صفوی مواجه شده بود. همانطور که ذکر شد سلطان سلیم از شاه اسماعیل
خواست تا خاک ایران را به خاک عثمانی ضمیمه نماید که با مخالفت شاه اسماعیل
مواجه شد. سلطان سلیمان قانونی نیز در نامهای توهینآمیز خطاب به
شاهطهماسب از او خواست تا ایران را ضمیمه قلمرو عثمانی نماید. سلطان
سلیمان قانونی در این نامه تحقیرآمیز خطاب به شاه طهماسب نوشت:
«سر
را فروبیفکن و تاج را به زمین بگذار و مانند اجداد خویش، خود را در میان
فرقه فقرا بپیچ و مثل درویشان به قسمتی که از برای تو مقرّر شده است، بساز و
پشت خود را در خفّت و حقارت خودت دوتا و منحنی نما. اگر بخواهی به در خانه
من آمده، لقمه نانی را در راه خدا گدایی کن، من همه خواهشهای تو را مقبول
خواهم داشت.»3
سلطان سلیمان اول ملقب به سلطان سلیمان قانونی یا محتشم
در
زمان شاهطهماسب، سلطان سلیمان حداقل چهار بار با تمام قوا به ایران هجوم
آورد؛ اما سیاست «زمین سوخته» صفویان در مقابله با عثمانی کارساز افتاد. با
این سیاست منطقه خشک و ویرانی به درازای هشتصد کیلومتر و پهنای دویست تا
دویست و پنجاه کیلومتر، سدی میان قلمرو صفوی و سیل بنیانکن نیروهای عثمانی
به وجود میآورد.4 زمینهای بیآبوعلف و خالی از سکنه دیگر هیچ میلی برای
سربازان ینی چری و یا هیچ سپاهی باقی نمیگذاشت، سربازانی که به امید
دریافت غنیمت در جنگ عازم میدان نبرد میشدند. بدین ترتیب قراردادهای صلحی
میان ایران و عثمانی امضا شد که طی آن مناطق وسیعی از ایران جدا شد و ضمیمه
قلمرو عثمانی گردید.
نگارهای از شاهطهماسب که بر روی دیوار چهلستون حک شده
است.
بیتردید بازگرداندن اهالی و سکنه بومی منطقه و
احیای دوباره زمینها هزینه زیادی به دولت صفویه وارد ساخت و ضررهای
جبرانناپذیری برجای گذاشت.
سلطان سلیمان قانونی و سپاهش در حال حرکت به جانب ایران
نبرد با شاهطهماسب
سلطان سلیمان قانونی حداقل چهار
مرتبه با تمام به ایران شیعی قوا حمله کرد که طی این حملات تعداد زیادی از هموطنانمان
کشته شدند.
3- پناهندگی شاهزادهها
درگذشته،
کشته شدن هر پادشاه حوادثی خونین را به دنبال داشت، زیرا بر سر جانشینی او
جنگ خونینی درمیگرفت، در این میان کسانی نیز بودند که به این جنگها و
درگیریها دامن میزدند؛ چنین وضعی جز هرجومرج و از همگسیختگی اجتماعی
حاصلی در برنداشت. ازاینرو کسی که موفق میشد قدرت را در دست گیرد، ناچار
بود رقیبان داخلی را از میان بردارد و یا با فشار و اختناق وادار به سکوت
نماید. ولی در همه موارد، چنین شانسی نصیب او نمیشد و بسیار پیش میآمد که
رقیب از قلمرو حکومت نوپای او فرار کرده، حتی به دشمن دیرینه خود در خارج
از مرزهای حاکمیت او پناهنده میشد. همین امر تیرگی روابط بین دو کشور را
باعث میشد و به تنشها دامن میزد.5 القاص(القاس) میرزا برادر شاهطهماسب
به دربار عثمانی و سلطان مراد فرزند سلطان احمد و بایزید فرزند سلطان
سلیمان به دربار صفویان پناهنده شدند. هریک به نحوی پادشاهان صفوی یا
عثمانی را به جنگ علیه دیگری تحریک مینمود.
نویسنده
کتاب عالمآرای عباسی درباره آرایش سپاه عثمانی برای جنگ با ایران پس از
تحریک سلطان سلیمان توسط القاص(القاس) میرزا مینویسد:
«چون
القاص میرزا روزی چند در استانبول اقامت نمود، به سخنان کاذبه و اقاویل
باطله شورافزای دماغ خواهش سلطان سلیمان گردیده، در سنه خمس و خمسین و
تسعمائة[955 ه.قمری] گروهی انبوه و لشکری کوه شکوه از ممالک روم و شام و
مصر و بلد قرامان و دیار ربیعه و عراق عرب جمع آورده، با توپ و ارابه و
ضربزن بسیار و جنگجویان بیشمار از استانبول بیرون آمده، روی توجّه به
ولایت عجم آورد»6
4- توطئه اروپاییان
اروپاییان
از دشمنی ایران و عثمانی سود فراوان بردند، به گفته خودشان اگر نبردهای
مکرّر و طولانی امپراتوری عثمانی با ایرانیان نبود چیزی به طول نمیانجامید
که ترکان عثمانی سرزمینهای اروپایی را یکی پس از دیگری فتح میکردند و
کشورهای اروپایی از تهاجم عثمانیان جان سالم به درنمیبردند.
بوسیک سفیر اتریش دراینباره اظهار داشت:
«میان ما و نابودی فقط ایرانیان قرار دارند. اگر این نبرد نبود، ترکان در کوتاهترین مدت بر ما چیره میشدند»7
نبرد امپراتوری عثمانی با اروپاییان
بوسیک سفیر اتریش: میان
ما و نابودی فقط ایرانیان قرار دارند. اگر این نبرد نبود، ترکان در کوتاهترین مدت
بر ما چیره میشدند
به گفته خودشان، آنها از این فرصت استفاده کردند و در جهت تحریک بیشتر
ایرانیان و عثمانیها برای ادامه جنگ کوشیدند. از طرفی بهطور غیرمستقیم و
از طریق جاسوسان و افراد نفوذی در دربار عثمانی بر طبل خصومت با ایران
میکوبیدند و از طرف دیگر به ایرانیان در جهت حملونقل دریایی و ساختن توپ و
سلاحهای آتشین(گرم) کمک مینمودند.
ادوراد براون دراینباره میگوید:
«هدف از مأموریتهای اروپاییان، تقریباً در همه موارد جلب همکاری مملکت ایران به جنگ با دولت قدرتمند ترکان عثمانی بود»8
ادوارد براون، مستشرق انگلیسی مینویسد: هدف از مأموریتهای
اروپاییان، تقریباً در همه موارد جلب همکاری مملکت ایران به جنگ با دولت قدرتمند
ترکان عثمانی بود.
از این رو بود که سیل کمکهای اروپاییان به ایران برای ادامه جنگ با امپراتوری عثمانی روانه شد.
در
زمان شاه اسماعیل(921 ه.قمری)، الفونس والبوکرک، فرمانده ناوگان پرتغال با
شاه اسماعیل معاهدهای بست و در آن مقرّر شد که نیروی او با ایران بر ضد
عثمانیها متّحد شوند و با ترکان عثمانی بجنگند.9 امپراتور آلمان، پادشاه
مجارستان، پادشاه اسپانیا و پادشاه سوئیس نیز به ایران پیشنهاد اتّحاد
دادند. همه این پیشنهادها و مساعدتها ازآنجا بود که میخواستند مانع از
شکست ایران و یا صلح آن با عثمانیها شوند زیرا که در هر دو صورت عثمانیها
دوباره متوجّه غرب میشدند.
نبرد زنتا، نبرد امپراتوری عثمانی با اروپاییان
5- شکستهای مکرّر دولت عثمانی در جبهه اروپا و توجه بیشتر به جبهه شرق
همانطور
که بیان شد، اروپاییان نهایت تلاش خود را کردند تا توجّه امپراتوری عثمانی
را از جبهه غرب (اروپا) به جبهه شرق و ایران منتقل نمایند و در این راه
نیز موفق شدند و در واقع در یک زمان عثمانیها در دو جبهه شرق و غرب
میجنگیدند و لذا متوجّه شکستهای متوالی در مناطق اروپایی شدند.
در
سال 1094 ه.قمری عثمانی پس از دو ماه محاصره وین نتوانست آن را فتح کند.
یک ماه بعد پادشاه لهستان در کاهلنبرگ قشون عثمانی را در هم شکست. در سال
1097 ه.قمری اتحادیهای از کشورهای ضد عثمانی(لهستان، روسیه، ونیز و اتریش)
شهر بوداپست را از اشغال ترکها آزاد کردند. سال بعد نیز ارتش عثمانی
ایالت بوسنی را به اروپاییان سپرد. دولت عثمانی پس از مصالحه با اتّحاد
سهگانه که به پیمان صلح کارلوئیس(1699 میلادی) معروف شد، برای جبران
شکستهای خود در اروپا رو بهسوی شهرهای ایران گذاشت.10
*دخالت دو دولت در امور داخلی یکدیگر
علاوه
بر اقداماتی که بیان شد و حاکی از دخالت دولت صفویه و امپراتوری عثمانی در
امور یکدیگر بود (مواردی مثل غاصب خواندن سلطان سلیم اول، پناه دادن به
شاهزادههای فراری، تحریک جداییطلبان و مخالفان از سوی دو طرف)، مواردی
نیز موجب تیرگی عمیق روابط و بروز خصومت و دشمنی شد.
دخالت دولت
صفوی در امور داخلی عثمانی مربوط به دوره اول حکومت صفوی میشود. ولی همین
دخالت را میتوان عامل جنگ اول ایران و عثمانی در چالدران دانست که طی آن
شکست بزرگی بر ایران وارد آمد. درنتیجه این شکست بود که دولت صفوی سعی
مینمود از جنگ رودررو با دولت عثمانی پرهیز نماید. مهمترین این مداخلات
مسئله سپاه قزلباش ایران است. این قبایل در اصل ساکن آناتولی و جزء قلمرو
عثمانی بودند. شاه اسماعیل با این قبایل که در آن زمان خارج از مرزهای
ایران بودند در ارتباط بود.11
جنگ چالدران، در این جنگ نیروهای قزلباش 40 هزار تن و
نیروهای عثمانی 100 هزار تن بودند، این درحالی بود که نیروهای عثمانی مجهّز به
سلاح گرم نیز بودند.
شاه اسماعیل در جنگ چالدران شجاعانه جنگید و مجروح شد، همسر
شاه اسماعیل در این جنگ اسیر شد.
تقابل سوارکاران قزلباش با توپها و گلولههای عثمانی
با
پیروزیهای پیدرپی شاه اسماعیل در مناطق مختلف ایران، شهرت و محبوبیت وی
در میان قبایل قزلباش رو به فزونی رفت. با افزایش محبوبیت وی در میان قبایل
آناتولی، دولتمردان عثمانی احساس خطر کردند زیرا که به روحیه، مذهب تشیّع و
تمایل جداییطلبانه این قبایل آشنا بودند. در ادامه عثمانیان از مهاجرت
قبایل آناتولی به ایران جلوگیری نمودند و همین امر هم باعث آشفتگی اوضاع در
این منطقه شد و چندین رهبر قبایل با اشاره شاه اسماعیل علیه عثمانیان قیام
کردند و به دست آنان سرکوب شدند.
در مقابل دخالتهای دولت صفویه در
امور داخلی دولت عثمانی، سلاطین عثمانی نیز اقدام به مبارزه علیه شیعیان
نمودند و گفتههای علمای شیعه را کفر محسوب نمودند و علمای اهل تسنّن نیز
جهاد با کافران را ضروری دانستند. با صدور این فتاوی بود که قتلعام شیعیان
اقدام موجهی قلمداد شد. بنا به نوشته منابع، نزدیک به چهل هزار تن از
شیعیان آناتولی قتلعام شدند.12
به دنبال این اقدامات است که سلطان
سلیم عازم جنگ با شاه اسماعیل میشود و جنگ چالدران رخ میدهد. همزمان با
این اقدامات سلطان سلیم نامه مفصّلی برای عبدالله خان ازبک میفرستد و در
آن شاه اسماعیل را «صوفی بچه ناپاک لئیم» میخواند و او را تشویق میکند تا
به مرزهای شرقی حملهور شود.13
6- نامههای تحریکآمیز
تقریباً
در تمامی دوران حکمرانی دودمان صفوی، روابط میان ایران و امپراتوری عثمانی
نامناسب بود و بهجز برخی موارد که به خاطر مشکلات فراوان ناچار به صلح
میشدند در سایر موارد دو دولت همواره در حال جنگ و ضربه زدن به منافع
یکدیگر بودند. نامههایی که به دلایل مختلف میان خاندان صفوی و عثمانی
مبادله میشد از جهات مختلف بسیار تحریکآمیز بود. برای پی بردن به تأثیر
این نامهها در تعمیق خصومتها و سرباز نمودن زخمهای کهنه تعدادی از آنها
را در زیر بررسی مینماییم:
سلطان سلیم علاوه بر اینکه خانان ازبک
را ضد شاه اسماعیل تحریک میکرد، خود نیز مستقیماً با شاه اسماعیل
نامهنگاری نمود و هدف سلیم از نوشتن نامهها تحریک شاه اسماعیل به جنگ
بود.14 [نامههای وی] دارای مضمومی بسیار موهن و زننده و لحن شدید بود.15
گاهی همراه نامه لباسهای زنانه، تسبیح و کشکول میفرستاد.16
شاه
اسماعیل هم که در طول مدّت درگیریهایش با قبایل و خاندانهای مختلف مغلوب
واقع نشده بود، در مقابل تهدیدات سلطان سلیم کوتاه نیامد و نامههای وی را
با لحن نیشدار و کنایههای تند پاسخ داد. همین نامهها نیز مهمترین بهانه
برای آغاز جنگ چالدران شد.
سلطان سلیم در اولین نامهاش به شاه اسماعیل خواستار ضمیمه کردن خاک ایران به قلمرو عثمانی میشود:
«بدون
تعویق ولایاتی را که از ممالک عثمانی ضبط کردهاند، استرداد نمایید[سپس
فرمود در غیر این صورت] عساکر نصرت مآثر ما به مملکت او تاخته، هرچه خواست
خداوندی است ظاهر خواهد شد»
سلیم در پایان نامهاش شاه ایران را تهدید کرده نوشت:
«اگر
تأیید عزوجل یاری کند، به سرپنجه قوّت کامکاری، دست و بازوی ستمکاریات
برکنیم و از سر قدرت سروری به سودای صفدری از سر سراسیمهات به
درکنیم...»17
این قبیل نامهها در زمان حکمرانی سایر سلاطین و پادشاهان دو طرف ادامه یافت.
7-نقض پیمانها
همانطور
که در بالا ذکر شد، امپراتوری عثمانی و صفویان در طول 228 سال دوام و
پایداری صفویان همواره در دشمنی به سر میبردند و اگر گاهی صلح مینمودند
به خاطر ضعف هر دو طرف بود. این قراردادهای صلح از این رو بسیار شکننده و
سست بود چرا که در بسیاری از موارد دولت مغلوب در هنگام قوّت نسبی قرارداد
را نقض مینمود.
1-8- نقض پیمان آماسیه
مصطفی
پاشا[مشاور دولت عثمانی] در روز 26 صفر سال 986 ه.قمری با نیرویی در حدود
صد هزار سپاهی از محلی به نام اسکوتاری بهقصد ایران حرکت کرد و درراه
بهوسیله یکی از اسیران ایرانی نامهای را برای شاه ایران فرستاد. او در
نامه نوشته بود که با نیرویی در حدود سیصد هزار سوار و ششصد توپ و شش هزار
تفنگچی به ایران میآید تا عیسویان گرجستان را از دست حاکمان ستمکار ایران
رهایی بخشد.18
شاه محمد خدابنده طی نامهای به مصطفی پاشا علّت نقض
پیمان آماسیه را خواستار شد. طبق صلح آماسیه قلعه و منطقه قارس بایستی
بهصورت مخروبه میماند و منطقه حائل و بیطرف میان ایران و عثمانی بود،
ولی خسرو پاشا(حاکم عثمانی) در همان سال آنجا را غارت نمود و مصطفی پاشا
نیز شروع به ساختن قلعه نمود.
2-8- نقض عهدنامه استانبول
شاهعباس
صفوی پس از جلوس ابتدا با عثمانیها مدارا نمود و هنگامیکه ازبکها را از
خراسان بیرون نمود، فتنهها را فرونشاند، ازنظر نظامی مجهّز شد و اوضاع را
مناسب دید، کینه درونی خود نسبت به عثمانیها را آشکار نمود و به درخواست
عثمانیها جواب رد داد،
درخواست آنان ازاینقرار بود:
-تجدید عهدنامه استانبول
-واگذاری خراسان به ازبکها
-فرستادن پسر بزرگش بهعنوان گروگان به دربار عثمانی
-بازگرداندن بیست هزار خانوار کُرد به عثمانی
شاهعباس
در سال 1012 ه.قمری عملاً عهدنامه استانبول را زیر پا گذاشت و تبریز،
ارمنستان، گرجستان، ایروان و تعدادی دیگر از مناطق را تصرّف نمود.
شاهعباس صفوی، در زمان وی عثمانیها شکست سختی از ایرانیان
متحمل شدند و بغداد و تبریز بعد از سالها دوباره به دست ایران افتاد.قراردادها و پیمانهای دیگری از سوی دو دولت نقض شد که مجال ذکر همه آنها نیست و تنها نام دو مورد دیگر از آنها ذکر میشود:
- نقض عهدنامه دوم استانبول از سوی سلطان احمد عثمانی
- نقض معاهده ایروان از سوی شاهعباس صفوی
- و...
ب) علل اقتصادی
چنانکه ابراهیم پچوی مورّخ ترک در مورد تهاجم ترکان عثمانی به فرماندهی خلیل پاشا در 1027 ه.قمری به مناطق آذربایجان مینویسد:
«مهاجران عثمانی و تاتار برای یغما، همراه خود قاطر و اسب یدکی آورده و آماده کرده بودند که آنها را از اموال دولت پر نمایند»19
و
این مطلبی که ابراهیم پچوی بیان میکند نشان میدهد که هدف و انگیزه
سربازان ترک و ینی چری جمعآوری غنائم جنگ بوده است. هرچند که در قرن دهم
هجری قمری، دولت عثمانی در زمینه راههای تجارت، کشتیرانی و حملونقل
زمینی موقعیت خوبی به دست آورده بود ولی هیچیک از موقعیت جاده ابریشم و
اهمیت آن نمیکاست. تا این که شاهعباس درصدد برآمد تا عثمانیها را از
این کالای ارزشمند و فروش آن محروم نماید. شاهعباس منطقه خلیجفارس را
جایگزین منطقه عراق و حلب برای صادرات ابریشم به اروپا نمود. تغییر مسیر
محصول ابریشم عثمانیها را متوجّه کانون تولید این محصول یعنی ارمنستان و
گرجستان نمود و از این زمان به بعد سلاطین عثمانی به بهانههای مختلف درصدد
برآمدند تا این دو منطقه را ضمیمه خاک و قلمرو خود نمایند.
جاده ابریشم، راه بازرگانی و تجاری که از شرق آسیا تا اروپا
پیش میرفت، شاهعباس مسیر این جاده را به منطقه خلیجفارس تغییر داد تا عثمانیها
را از ثمرات این جاده و خصوصاً محصول ارزشمند ابریشم محروم سازد.
ج) علل اجتماعی (تضاد ایدئولوژیک، تشیّع در برابر اهل سنّت)
شیعهگری
شاه اسماعیل، چه ناشی از اعتقاد و ایمان قلبی او بوده و چه ناشی از
الزامات سیاسی حکومت صفویه، امری بود که در ایران به وقوع پیوست.20 این
سیاست مذهبی موجب اتحاد راسخ قزلباشها با این دولت گشت، در سرکوبی حاکمان و
امرای محلی مؤثر بود، موجب همراهی علمای دینی با حکومت و مشروعیت آن شد.
بههرحال تأثیرات سیاسی اعلام رسمی مذهب تشیّع بسیار زیاد است بهطوریکه
بسیاری از کارشناسان آن را سیاسی میدانند تا اعتقادی.
اما سیاست
مذهبی صفویه و ترویج مذهب تشیّع باعث عکسالعمل شدید همسایگان سنّی مذهب
ایران یعنی ازبکها در شرق و عثمانیها در غرب شد، بهخصوص که عثمانیها
ادعای خلافت اسلامی را در سر داشتند.21 دولت عثمانی در بسیاری از
برنامههای مخاصمانه خود علیه ایران از حربه جدال مذهبی استفاده نمود. آنان
پیش از این نیز در راستای نائل شدن به توسعهطلبیهای خود و جنگ با
اروپاییان بر اعتقادات مذهبی و کافر دانستن آنان و لزوم کشتار و جنگ با
آنان تکیه میزدند. حال ایرانیان را «شیعیان رافضی» و در برخی موارد فتوا
به کافر بودن آنان میدادند و اینگونه اقدامات وحشیانه و کشتار آنان را
توجیه مینمودند.
البته همانطور که ذکر شد، این تضاد ایدئولوژیک و
شیعه بودن صفویان تنها بهانهای برای سلاطین عثمانی و سرپوش و رنگ و لعابی
برای دخالت در ایران و توسعهطلبی بود.
د) اقدامات یهود در شعلهور نمودن آتش جنگ میان ایران و عثمانی
خداوند متعال درآیات کریمه قرآن مجید، کراراً یهود و یهودیت (تحریفشده) را دشمن اصلی مسلمانان و خصوصاً مؤمنان معرفی مینماید.
«لَتَجِدَنَّ
أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ
أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا
الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ
وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ»22
ترجمه:
مسلماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيدهاند، دشمنترين مردم نسبت به
مؤمنان خواهى يافت و قطعاً كسانى را كه گفتند: «ما نصرانى هستيم»،
نزدیکترین مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت، زيرا برخى از آنان
دانشمندان و رهباناناند كه تكبر نمىورزند.
یهودیان همواره خود را
سرور مخلوقان دانسته و به دنبال برپایی ارض موعود و بهشت زمین بوده و
هستند. آنان ارض موعود را فلسطین یا اورشلیم میدانند و در طول تاریخ
همواره درصدد تصرّف آن و بازپسگیری آن از مسلمانان بودند. امپراتوری
هابسبورگ(اسپانیا) که مشاوران یهودی چون اسحاق آبرابانل، لویی سانتانگل و
گابریل سانچز در اختیار داشت چندین بار اقدام به جنگ علیه عثمانیها برای
تصرّف اورشلیم نمود ولی به دلیل قدرت زیاد امپراتوری عثمانی با شکست روبرو
شد.
اسحاق آبرابانل، مشاور یهودی امپراتوری هابسبورگیهودیان از یک طرف برای تضعیف و منحرف ساختن توجّه عثمانیها از غرب به
شرق و از طرف دیگر برای سرنگون ساختن اولین حکومت شیعی پس از اسلام، شروع
به توطئهچینی برای شعلهور نمودن جنگ ایران و عثمانی نمودند. در زیر به
یکی از اقدامات خرابکارانه یهودیت در دربار عثمانی اشاره مینماییم:
- نفوذ در دربار و حرمسرای سلاطین عثمانی
نفوذ
در دربار و حرمسرای سلاطین و امپراتوریهای مختلف بهعنوان سنّت تاریخی
یهود شناخته میشود. همانند ماجرای استر، این بار یهودیان روکسلانه معروف به خرم سلطان را
به دربار و حرمسرای سلطان سلیمان قانونی نفوذ دادند که به گفته بسیاری از
مورخین با تحریکات خصمانه او(خرّم سلطان) آماج تهاجم عثمانیها از اروپا
به سمت ایران و شیعیان منحرف شد و با زمینهسازی او بود که امپراتوری
قدرتمند عثمانی در سراشیبی افول قرار گرفت.
استر، دخترک یهودی که با پنهان کردن هویت
یهودیاش، به دربار خشایار شاه راه یافت و مقدمات کشتار ایرانیان را فراهم کرد
بسیاری
در مورد مذهب خرم سلطان با تردید صحبت میکنند و در این میان زمزمههای یهودی بودن
روکسلانه جدی به نظر میرسد
هر چند بسیاری در مورد مذهب خرم سلطان با تردید صحبت میکنند ولی در
این میان زمزمههای یهودی بودن روکسلانه جدی به نظر میرسد و شایعه یهودی
بودن سلطان سلیم دوم (جانشین سلطان سلیمان و فرزند خرم سلطان) و همچنین
قطعیت یهودی بودن نوربانو سلطان (همسر سلیم دوم) بر قوت آن دامن میزند.
هرچند این دلیل نمیتواند یهودی بودن روکسلانه را اثبات نماید ولی حداقل در
میان گستره شبهات علامت سؤالی مقابل مسیحی بودن و یا مسلمان شدن وی قرار
میدهد که نیازها برای واکاوی بیشتر را در این موضوع میطلبد.
«شاید رواج شايعه یهودیتبار بودن سليم دوم در ميان مردم عثماني ناظر به همين اصل مشکوک روکسلانه بود»23
سلطان سلیم ثانی فرزند خرم سلطان، مورخان
سلیم را فاسد و راحتطلب، کاهل و تنآسا و دائمالخمری نالایق توصیف میکنند.
-تحریک سلطان سلیمان برای نبرد با ایران
همانطور که در
ابتدا مطرح شد بر طبق شواهد و مدارک فراوان نقش اصلی در تحریک امپراتوری
عثمانی و شخص سلطان سلیمان در حمله به ایران شیعی را خرم سلطان با عناد
تمام بازی کرد؛ زیرا که سلطان سلیمان مخالف سرسخت جنگ با بلاد مسلمین بود و
آن را جزء خطوط قرمز خود میدانست.
«روکسلانه
و کانوني که در پيرامون او بود[منظور کانون یهودیان دربار]، نقش اصلي را
در تحريکات خصمانه عليه ايران به دست داشتند و همينان بودند که از سال 1532
ميلادي چرخشي بنيادين در استراتژي نظامي سليمان پديد آوردند و با ترفندهاي
گوناگون، ازجمله ترويج شيعه ستيزي، آماج اصلي تهاجم عثماني را از اروپا
بهسوي ايران و دولت صفوي منحرف نمودند تا بدين ترتيب امپراتوري هابسبورگ
را از زير ضربه خارج کنند.»24
«پس از روکسلانه، دومين فرد که
در تبديل حرمسرای سلطان به نهادي متنفذ در امور سياسي و شئون حکومتي نقش
اساسي ايفا کرد، زني يهودي است که او را بانام نوربانو سلطان ميشناسيم.
نوربانو در اوایل صدارت رستم پاشا به همسري سليم درآمد و مادر پسري از او
شد که بانام سلطان مراد سوّم به سلطنت رسيد. «نوربانوي يهوديه» در دوران
سلطنت سليم دوّم و مراد سوّم رياست حرمسرا را به دست داشت و بهعنوان يکي
از ارکان مهم سياست عثماني شناخته ميشد و پس از مرگ روکسلانه (1556) رهبري
جناح جنگطلب دربار عثماني (عليه ايران) را به دست داشت.»25
در
پایان لازم است به سخنان یک خاخام یهودی در سال 2010 میلادی در اسرائیل
اشاره نماییم که از نفوذ زنان یهودی در دربار سلاطین و پادشاهان پرده
برداشت و به این کار مشروعیت بخشید.
این خاخام یهودی با اشاره به واقعه
پوریم و استر، اعلام کرد جاسوسان زن سازمان موساد مجاز به انجام هرگونه عمل
جنسی با دشمنان برای انجام مأموریت خود هستند؛ همانگونه که استر هویت
یهودی خود را پنهان کرد و با یک دشمن ایرانی یعنی اخشورش (خشایار شاه)
ازدواج کرد و با این کار ملت یهود را نجات داد.
ارجاعات مستقیم
1- حسینی، سیدحمید(1389)؛ مقاله «عوامل سیاسی - اجتماعی تنش میان صفویه و
عثمانی»، نشریه «فصلنامه سخن تاریخ»، شماره 9- تابستان 1389 (صص 25 تا 58)،
ص 26
2- شهریاری، محمدعلی(1386)؛ مقاله «پیامدهای سیاسی و اقتصادی
جنگهای ایران و عثمانی و تأثیر آن بر سقوط دولت صفوی»، نشریه «فصلنامه
پژوهشنامه تاریخ»، شماره 8- پاییز 1386 (صص 115 تا 138)، ص 121 و 122
3- حسینی، سیدحمید(1389)؛ همان، ص 27
4- شهریاری، محمدعلی(1386)؛ همان، ص 121
5- حسینی، سیدحمید(1389)؛ همان، ص 28
6- همان، ص 32
7- حسینی، سیدحمید(1389)؛ مقاله «پی آمدهای سیاسی تنش بین صفویه و عثمانی»،
نشریه «فصلنامه سخن تاریخ»، شماره 11- دی 1389 (صص 32 تا 56)، ص 34
8- همان
9- همان، ص 36
10- شهریاری، محمدعلی(1386)؛ همان، ص 124
11- همان، ص 123
12- همان
13- همان، ص 124
14- حسینی، سیدحمید(1389)؛ همان، ص 35
15- همان
16- همان
17- همان، ص 36
18- همان، ص 49
19- شهریاری، محمدعلی(1386)؛ همان، ص 125
20- همان
21- همان، ص 126
22- قرآن کریم، سوره مائده، آیه 82
23- شهبازی، عبدالله(1377)، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و
ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی- ج 4، ص 302
24- همان
25- همان، ج 4، ص 306
منابع غیرمستقیم
1- شهبازی، عبدالله(1377)، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و
ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی- ج 3،2،1 و 5
2- آذری
شهرضایی، رضا(1384)؛ مقاله «جنگ بیرق، شیر و خورشید ایران در مقابل با ماه
و ستاره عثمانی»، نشریه «فصلنامه گفتگو»، شماره 43- مهر 1384 (صص 86 تا
95)
Sites
1- http://www.iranicaonline.org/articles/browne-edward-granville
2- http://www.haberengelsiz.com/haber-106-Caldiran-Savasina-Bir-de-Boyle-Bakin.html
↧
More Pages to Explore .....